که مقدس تر از عشق
نیست در دامن خاک
نیست در قلب زمین
یا در آن سو، افلاک
Maryam Bagheri
من به یادت هستم
وقت آوازِ پر از مهر همه چلچله ها
وقت پروازِ شبِ شب پره ها
وقت دلتنگی آغاز سفر
وقت بیداری شیرین سحر
من به یادت هستم
وقت آرامشِ تب دارِ غروب
چه شمال و چه جنوب
هر کجا باشم عزیزم
من به یادت هستم
Maryam Bagheri
خدایا دوستت دارم
اگرچه بوی گندم می دهد دستم
اگرچه من شمار لحظه های غفلتم هم رفته از دستم
ولیکن من همان تنهای عاشق پیشه ات هستم
خدایا دوستت دارم
nardoon
همین که تو باشی
من باشم
یک فنجان لبخند
و یک قوری که از عشق قل قل کند
کافیست
marjan
زیر لب نغمهٔ شیدایی و شور
بشکنم آن بُت سرسخت غرور
چه بسا نزدیک است
وعدهٔ دیدار و گرمی آتش طور
چه بسا نزدیک است
پرده از راز زمین بردارند
ابرهای دل من مدت هاست
بی امان می بارند
خانهٔ مستی و دیوانگی و عشق و جنون
شاید اینجا باشد
در همین نزدیکی
در دل ثانیه ها
شاید اینجا، ا کنون
یار در یک قدمیست...
دلتنگِ ماه
خدایا چه شود این دلِ تنگم
بشود زائر سقا
تو پناهم بده آقا ی دو عالم که بیایم به بهشتی
که در این سوی زمین است
به این گردش افلاک قسم
zahra:)
نشسته بر لبم آهی
دلم گم کرده آن راهی
که تا آغوش شهماهی
رساند یوسف از چاهی
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
غصه هم می گذرد
مثل آن لحظهٔ شادی که گذشت
✿↝...برکت...↜✿
به تن سبز بهار
و به تنهایی پاییز قسم
به سپیدی دل دانهٔ برف
و به آن لحظهٔ شیرین دل انگیز قسم
که گلی در بغل شاپرکی می خندد
و به آن لحظه که دل
در به روی همه کس غیر خدا می بندد
عشق، پیراهن مهتاب به شب پوشانده
و سحرگاه هم آواز نسیم
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
سبک و راحت و شاد
مست و بی خانه چو باد
خانه کن در دلِ هر رهگذری
خانه کن در دلِ پیچک
دلِ یاس
Aisan