تو می آیی...
نگاهت گرم
در چشم سیاهت شرم
قدم هایت ولیکن سخت می لرزد
دلت از روزهای پیش رو انگار می ترسد
و من آرام و غمگینم
تو را از دور می بینم
که می آیی..
بگو با من که می مانی
و آواز محبت را
برای قلب من هر لحظه می خوانی
تو می دانی
که من از شعر چشمان تو سرشارم
و این عاشق شدن در زیر باران را
شدیدا دوست می دارم
♡...Elahe...♡
کودکی با همهٔ دلتنگی
روی یک فرش پر از نقش خیال
دست در دست عروسکهایش
خوابیده
°دختر شکلاتی°
مانده بر راه دو چشمم که بیاید مگر آن ماه ...
Aysan
مانده بر راه دو چشمم که بیاید مگر آن ماه ...بیا یوسف در چاهِ من و لحظه ای آخر بنگر زندگی ام سوخت از این آه... از این عشق...چه باید بکند این دل تب دار که بی یار غریب است و چه گویم که طبیب است خودش در غم بیمار
Maryam Bagheri
چه بی اندازه زیبایی
چه بی حد پاک
چون باران
چه بی اندازه شیرینی
چو قندی گوشهٔ قندان
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
باز کن پنجره را
تا نسیمی که در آن عطرِ خوشِ خاطره هاست
تن احساس تو را لمس کند
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
رقص باران روی شیشه
قصهٔ فرهاد و تیشه
می شود قلبم مصمم
عاشقت باشد همیشه
Haniyeh_bjb
آرزویم این است
که بهاری باشی
شاد چون نغمهٔ شیرینِ قناری باشی
آمـيـنْٖ
خدایا مهربانِ من
نگیر از من نگاهت را
أبوٰمُخلــــِـــٰـــصْ
شاید امشب به زمین شعر تری می بارد
که چنین خیس شده خاک زمین
چه کسی می داند..؟
چڪاوڪ