بریدههایی از کتاب بوی گندم
۴٫۴
(۵۸)
غصه هم می گذرد
مثل آن لحظهٔ شادی که گذشت
هنرمند هنردوست
تو می آیی...
نگاهت گرم
در چشم سیاهت شرم
قدم هایت ولیکن سخت می لرزد
دلت از روزهای پیش رو انگار می ترسد
و من آرام و غمگینم
تو را از دور می بینم
که می آیی..
بگو با من که می مانی
و آواز محبت را
برای قلب من هر لحظه می خوانی
تو می دانی
که من از شعر چشمان تو سرشارم
و این عاشق شدن در زیر باران را
شدیدا دوست می دارم
♡...Elahe...♡
کودکی با همهٔ دلتنگی
روی یک فرش پر از نقش خیال
دست در دست عروسکهایش
خوابیده
°دختر شکلاتی°
مانده بر راه دو چشمم که بیاید مگر آن ماه ...
Aysan
مانده بر راه دو چشمم که بیاید مگر آن ماه ...بیا یوسف در چاهِ من و لحظه ای آخر بنگر زندگی ام سوخت از این آه... از این عشق...چه باید بکند این دل تب دار که بی یار غریب است و چه گویم که طبیب است خودش در غم بیمار
Maryam Bagheri
چه بی اندازه زیبایی
چه بی حد پاک
چون باران
چه بی اندازه شیرینی
چو قندی گوشهٔ قندان
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
باز کن پنجره را
تا نسیمی که در آن عطرِ خوشِ خاطره هاست
تن احساس تو را لمس کند
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
رقص باران روی شیشه
قصهٔ فرهاد و تیشه
می شود قلبم مصمم
عاشقت باشد همیشه
Haniyeh_bjb
آرزویم این است
که بهاری باشی
شاد چون نغمهٔ شیرینِ قناری باشی
آمـيـنْٖ
خدایا مهربانِ من
نگیر از من نگاهت را
أبوٰمُخلــــِـــٰـــصْ
شاید امشب به زمین شعر تری می بارد
که چنین خیس شده خاک زمین
چه کسی می داند..؟
چڪاوڪ
نشانت می دهم راهی
که رنگِ خوبِ آرامش بگیرد قلبِ بی تابت
چه ترسی کنج ِ دل داری
که این سان کرده مضطر
zahra:)
غصه هم می گذرد
مثل آن لحظهٔ شادی که گذشت
آمـيـنْٖ
به تو می اندیشم
و به معنای سکوتی که در این ثانیه هاست
nardoon
بیا من چشم در راهم
آمـيـنْٖ
سفری بود مرا دوش ...که مستانه و مدهوش...کسی گفت که پیراهنی از شعر و غزل پوش و بیا جرعهٔ مِی نوش و فراموش کن هر غصه و ماتم تو بیا در صف عشاق که او پا ک کند از دل هر عاشق دلخسته غم و مست و غزلخوان ...به در خانهٔ محبوبِ جهان ...با دلِ بی تاب و توان خسته زِ هر جورِ خزان...در پی یک نام و نشان...منزل نور است کجا؟ قلب صبور است کجا؟ آتش طور است کجا؟ درسفری دور و دراز است دلم ...سوز و گداز است دلم در پی یک راز که آن دلبر عاشق کش دمساز کجا رفت و کجا گشته نهان ماهِ شبِ تار.. که دل تنگ و حزین گشته و تب دار...نگارم برسانید که آن آتش پنهان شده در جان شده بیدار...
•سآرا •
تو می آیی...
نگاهت گرم
در چشم سیاهت شرم
قدم هایت ولیکن سخت می لرزد
دلت از روزهای پیش رو انگار می ترسد
و من آرام و غمگینم
تو را از دور می بینم
که می آیی..
بگو با من که می مانی
و آواز محبت را
برای قلب من هر لحظه می خوانی
تو می دانی
که من از شعر چشمان تو سرشارم
و این عاشق شدن در زیر باران را
asenat_banoo
در همین نزدیکی
در دل ثانیه ها
شاید اینجا، ا کنون
یار در یک قدمیست...
z.gh
بمان با من که من از تو ندارم راه برگشتی
بگو در عمق چشمانم به دنبال چه می گشتی
چه می خواهد دو چشمانت از این لیلای آشفته
نگاهم با تو می گوید هزاران حرف ناگفته
بمان با من که می ترسم از این شبهای بی اختر
بگردی گر همه عالم نیابی از من عاشق تر
بگو بی تابی همچون من بگو مجنونِ لیلایی
ببر یک شب مرا با خود به شهر شورِ شیدایی
بمان با من که دور از تو پریشان می شود حالم
به آتش می کشاند این جدایی ها پر و بالم
Josee
منم و یاد تو هر شب
همه شب نام تو بر لب
به لبم واژه بسوزد
بس که در تابم و در تب
تب من آتش هجران و
ز هجران تو گریان و
در این حال پریشان و
غمت آمده مهمان شده در دل
تو کجایی همه حاصل
همهٔ بود و نبودم
ز نگاه تو سرودم
من ِ بی دل
نام تو حک شده بر آب و گل آری
زِ ازل مست تو بودم
•سآرا •
حجم
۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان