و در اندیشهٔ من
کودکی با همهٔ دلتنگی
روی یک فرش پر از نقش خیال
دست در دست عروسکهایش
خوابیده
|ݐ.الف
و در اندیشهٔ من
باغی از شعر و غزل روییده
|ݐ.الف
در جرم عشق و عاشقی با من تو همدستی بیا
|ݐ.الف
مثل یک پیله که می بیند خواب
خوابِ پروانه شدن
شاد می چرخم و می خوانم باز
از همه لذتِ دیوانه شدن
|ݐ.الف
حس و حالی دارم
مثل یک شاخهٔ نازک که به یک گردشِ آرامِ نسیم
شاد و می رقصد و از غصه بسی بیزار است
|ݐ.الف
خانهٔ مستی و دیوانگی و عشق و جنون
شاید اینجا باشد
در همین نزدیکی
در دل ثانیه ها
|ݐ.الف
ابرهای دل من مدت هاست
بی امان می بارند
|ݐ.الف
بشکنم شیشهٔ شب
و بخوانم آرام
شعر پروانگی و شعلهٔ شمع
|ݐ.الف
و دلم می لرزد
با صدای قدمت
وقتی از دور می آیی که تو را
در برم گیرم و پروانه شوم
خسته از پیله تنهایی خود
به تو می اندیشم
|ݐ.الف
چه به روز دلم آورد دو چشمان سیاهت که هنوزم که هنوز است نگاه من و دل مانده به راهت...
ابوالفضل سرداری