بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کآشوب | صفحه ۲۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کآشوب

بریده‌هایی از کتاب کآشوب

انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۴.۲از ۱۹۴ رأی
۴٫۲
(۱۹۴)
«شاید آقا از روی اسب ما را می‌دیده. پوشیده در لباس رزم. با پیشانی‌بندهای سرخ و سبزِ کُلُّنا عباسُک یا زینب. بعد از ورای تمام فواصل زمانی فریاد زده و ما را به کمک طلبیده. ولی حیف. حیف که زمان بین ما و شما چقدر فاصله انداخته. حیف. حالا می‌فهمم این فراز ناحیه‌ی مقدسه را. تازه می‌فهمم حسرت و اندوه امام زمان را. شما ما را شاید صدا می‌زدی ولی ما نشنیدیم. نمی‌شد بشنویم. لعنت به این زمان. لعنت.»
اندیشه
تشنه‌ام شده. جوانی که دشداشه‌ی سفید بر تن دارد و کلاه‌خودی با پری سرخ بر سر، کوزه‌ای آب دست گرفته و بین جمعیت می‌چرخد. به اشاره‌ی سر و زبان می‌گویمش «آب». این دو کلمه خودش روضه‌ای می‌شود برایم. چانه‌ام می‌لرزد. می‌آید سمتم. داخل کاسه‌ای که کف آن «یاسین» حک شده یک پیاله آب خنک برایم می‌ریزد.
اندیشه
می‌دانی مؤمن وقتی ابزار کارش شک باشد یعنی چه؟ می‌دانی حفظ باور چقدر دشوار است وقتی سر و کار آدم با خط‌کش و ترازو و ذره‌بین باشد؟ وقتی تو یک مستشرق مسیحی یا آکادمیسینِ دین‌پژوه نیستی، بلکه یک شیعه هستی، یک شیعه‌ی شیعه‌پژوه. وقتی هم پژوهشگری و هم سوژه‌ی پژوهشِ خودت. به قول خواجه «صعب کاری، بوالعجب روزی، پریشان عالمی» ست.
ebrahim taghva
تا شب اول محرم نیاید آدم یادش نمی‌آید دلش چقدر مرده است. حتی اگر به خاطر کارها مدام در رفت و آمد باشی و یک خط از حرف‌های سخنران یا شور روضه را نفهمی باز هم اسم امام حسین همه‌ی معادلات را به هم می‌زند. درست و غلط و معیارها را می‌زند به هم. هر محرم آدم سرش را می‌آورد بالا می‌بیند هزار سوالش به جواب رسیده از صدقه سر همین پرچم‌ها و کتیبه‌ها.
کاربر ۱۱۴۶۳۲۵
تا شب اول محرم نیاید آدم یادش نمی‌آید دلش چقدر مرده است. حتی اگر به خاطر کارها مدام در رفت و آمد باشی و یک خط از حرف‌های سخنران یا شور روضه را نفهمی باز هم اسم امام حسین همه‌ی معادلات را به هم می‌زند. درست و غلط و معیارها را می‌زند به هم. هر محرم آدم سرش را می‌آورد بالا می‌بیند هزار سوالش به جواب رسیده از صدقه سر همین پرچم‌ها و کتیبه‌ها.
کاربر ۱۱۴۶۳۲۵
تا شب اول محرم نیاید آدم یادش نمی‌آید دلش چقدر مرده است. حتی اگر به خاطر کارها مدام در رفت و آمد باشی و یک خط از حرف‌های سخنران یا شور روضه را نفهمی باز هم اسم امام حسین همه‌ی معادلات را به هم می‌زند. درست و غلط و معیارها را می‌زند به هم. هر محرم آدم سرش را می‌آورد بالا می‌بیند هزار سوالش به جواب رسیده از صدقه سر همین پرچم‌ها و کتیبه‌ها.
rana
جواب هر دو تایشان منفی بود. مادر بهشان گفته بود دخترم فعلاً می‌خواهد درس بخواند اما واقعیت این بود که من دلم می‌خواست همسرم را خودم پیدا کنم.
tadai
«شاید آقا از روی اسب ما را می‌دیده. پوشیده در لباس رزم. با پیشانی‌بندهای سرخ و سبزِ کُلُّنا عباسُک یا زینب. بعد از ورای تمام فواصل زمانی فریاد زده و ما را به کمک طلبیده. ولی حیف. حیف که زمان بین ما و شما چقدر فاصله انداخته. حیف. حالا می‌فهمم این فراز ناحیه‌ی مقدسه را. تازه می‌فهمم حسرت و اندوه امام زمان را. شما ما را شاید صدا می‌زدی ولی ما نشنیدیم. نمی‌شد بشنویم. لعنت به این زمان. لعنت.»
M.M. SAFI
بعضی‌های دیگر هم هستند که محرم‌شان تقویمی نیست. که کل یوم برایشان عاشوراست واقعاً. مثل روضه‌خوان‌ها، مثل مداح‌ها، مثل منبری‌ها، مثل نوحه‌سراها. اما وضعیت من با آن‌ها هم زمین تا آسمان فرق دارد. ورود آن‌ها از درِ ادبیات است و هنر. اما ورود من از درِ تاریخ است و جامعه‌شناسی. سر و کار آن‌ها با دل است و سر و کار من با عقل. ابزار آن‌ها باور است و ابزارِ من، شک. می‌دانی مؤمن وقتی ابزار کارش شک باشد یعنی چه؟ می‌دانی حفظ باور چقدر دشوار است وقتی سر و کار آدم با خط‌کش و ترازو و ذره‌بین باشد؟ وقتی تو یک مستشرق مسیحی یا آکادمیسینِ دین‌پژوه نیستی، بلکه یک شیعه هستی، یک شیعه‌ی شیعه‌پژوه. وقتی هم پژوهشگری و هم سوژه‌ی پژوهشِ خودت. به قول خواجه «صعب کاری، بوالعجب روزی، پریشان عالمی» ست.
R.R
بابا روضه‌ها را می‌خواند و دعا می‌کند «دردها دوا، مریض‌ها شفا، حوائج روا، گرفتاری‌ها برطرف بفرما. این قلیل توسل به کرمت به شایستگی قبول بفرما.» زن‌ها آمین می‌گویند.
R.R
جهانِ بی‌راز، جهانِ بی‌افسون، جهانِ شناخته شده و تسخیر شده شاید جهانِ معقول‌تری باشد اما لزوماً جهان جذاب‌تری نیست. نسبتی هست میان لذت و راز، میان سرخوشی و ندانستن.
fateme.mahmoudi
هر چند وقت یک بار پس‌انداز نصفه‌نیمه‌ای را که توی چند ماه از خیاط‌خانه‌ی کوچکش جمع کرده می‌گذارد توی جیبش و می‌آید مسجد. دور تا دور مسجد را با چشم‌هاش می‌جورَد. دنبال عیب و خرابی و اشکال می‌گردد. لامپی که سوخته، پریزی که اتصالی کرده، فرش و گلیمی که تارش با پودش قهر کرده و پاره شده، حتی پیچ و مهره‌های جاکفشی و موزاییک‌های شکسته و زیرخالی شده‌ای را که کسی ندیده تعمیر می‌کند. علی فری می‌گفت فقط این‌جا هم نیست. همه‌ی مسجدهای خاوه را سر می‌زند. به هر دِهی نزدیک خاوه که مسجد دارد سر می‌زند. گفت اسمش علی مدد است ولی «بابامسجد» صدایش می‌زنند. بابامسجد هفتاد را دارد.
شمیم
وقتی وجود مبارک امام سجاد از دفن فارغ شد با انگشت ولایت روی قبر مطهر پدر نوشت: هذا قبر حسین بن علی بن ابی‌طالب، الذی قتلوه عطشانا.
shariaty
در روز دوم محرم کاروان سالار شهیدان به کربلا رسید. حضرت از اهالی نام سرزمین را پرسید. گفتند نینوا. فرمود هاهُنا، هاهُنا.
shariaty
آقای جوادی آخر سخنرانی را به سبک خودش وصل می‌کرد به روضه. روضه‌خوانی و ذکر مصیبتش هم مثل سخنرانی‌اش بود. لحنش را عوض نمی‌کرد. صدایش را خیلی بالا و پایین نمی‌برد. با همان لحن مستدل و منطقی روضه می‌خواند.
shariaty
علم‌ها نماد تکیه‌ها و طایفه‌ها بودند. عظمت هر طایفه به علم آن بود. هر چه طایفه بزرگ‌تر، علمش هم باشکوه‌تر.
shariaty
مقلدان آیت‌الله بروجردی که در مقابل مخالفت مرجع علی‌الاطلاق شیعیان جهان با طبل و شیپور و سنج در روز عاشورا گفتند که ما همه‌ی روزهای سال را مقلد شماییم به جز روز عاشورا.
shariaty
آقای جوادی مخالف سفت و سخت علم‌ها بود و هر سال در مذمت علم‌ها صحبت می‌کرد اما کسی گوشش بدهکار نبود.
shariaty
آن آهن سرد بی‌خاصیت را برای چه بلند می‌کنید؟ از این آهن سرد کاری برنمی‌آید. ترجیع‌بند حرف‌های آقای جوادی همین جمله بود. آهن سرد که می‌گفت منظورش علم بود.
shariaty
سه چهار ماهی از سقوط صدام می‌گذشت ولی مرزها هنوز بی‌ثبات بود. مردمی که سال‌ها بود آرزوی زیارت داشتند دسته‌دسته با کمک بلدچی‌های محلی از مرز رد می‌شدند و خود را به عراق می‌رساندند.
shariaty

حجم

۲۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۴۴,۰۰۰
۲۰%
تومان