بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کلود ولگرد | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کلود ولگرد

بریده‌هایی از کتاب کلود ولگرد

نویسنده:ویکتور هوگو
انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲۸ رأی
۴٫۵
(۲۸)
زمستان سردی فرا رسید و کلود بیکار ماند. در زیر شیروانی عمارتی که منزل محقر او بود نه آتشی وجود داشت که کلود خود را گرم کند و نه نانی که شکم خود و عائله‌اش را سیر سازد، ناچار هم او و هم زن و بچه‌اش با سرما و گرسنگی دست به گریبان بودند. کلود متوسل به دزدی شد ولی من نمی‌دانم چه دزدید و از کجا دزدید، همین‌قدر می‌دانم که از آن دزدی سه روز نان و آتش برای عائله خود و پنج سال حبس برای خود خرید.
❤ محمد حسین ❤
از زمانی که حکم اعدام مرا برایم خوانده‌اند چه بسا کسانی که خود را برای زندگی درازی آماده کرده بودند ولی مردند!...
میشه گفت کتابخوان
در فرانسه هنوز دهات و قصباتی هستند که مردم آن نیمه وحشی هستند و هر وقت جامعه بخواهد مردی را بکشد ایشان از تماشای آن لذت می‌برند.
میشه گفت کتابخوان
در جهان مردمی هستند که آهن‌اند و مردمی که آهن‌ربا
Mahsa Bi
تقلید چنانکه می‌دانیم بالاترین درجه ایمان و اعتماد است.
Mahsa Bi
به همان اندازه که طبیعت به انسان موهبت می‌کند اجتماع نیز از او دریغ نورزد
re8za8
جهل از علم بد بهتر است.
نسیم رحیمی
هیچ افتخاری بالاتر از این نیست که کسی مطاع و متبوع عده‌ای سرکش و نافرمان گردد.
نسیم رحیمی
کسی که مورد توجه و علاقه مردم شود ممکن نیست خشم و بغض دشمنان مردم را برنیانگیزاند.
پویا یوزباشی
من حاضرم گردنم را تسلیم ساطور بران گیوتین کنم ولی به غل آهنین محکومین به اعمال شاقه نسپارم. بیچاره محکومین به اعمال شاقه!
محمدرضا نقوی
بیچاره جوان بدبخت! به راستی که عمل این جلادان از اینکه مردم را به نام مقتضیات سیاسی و به جرم اینکه فکری داشته و خواب و خیال خوشی در سر می‌پرورانده‌اند دچار حقیقت وحشتناکی به نام گیوتین می‌کنند. چقدر وحشت‌انگیز و شرم‌آور است!
محمدرضا نقوی
بر بالای خوابگاه من تصویر دو قلب مشتعل است که تیری جگردوز هر دو را سوراخ کرده و بر بالای تصویر نوشته‌اند: عشق به زندگی. بدبخت نویسنده این کتیبه می‌دانسته است که حیات برای او بقا و ثباتی ندارد.
محمدرضا نقوی
در دفتر دیوان عالی کشور نیز نمره کردن اوراق و شماره زدن به پرونده و ثبت و ضبط آن مدتی به طول می‌انجامد زیرا چنانکه می‌گویند سر گیوتین شلوغ است و هر کس باید منتظر نوبه خود باشد.
محمدرضا نقوی
سر دزد در قاموس ایشان دو اسم علیحده دارد: وقتی آن سر هنوز بر تن دزد باقی است و فکر و اندیشه و تعقل دارد و امر به منکر می‌کند آن را «دارالعلم» می‌گویند و چون به دست جلاد از تن جدا شد آن را «کنده هیزم» می‌نامند.
محمدرضا نقوی
به جای آنکه بگویند فلان بر سر دار رفته است می‌گویند: «با بیوه عروسی کرده» و مراد از بیوه طناب دار است که به‌زعم ایشان شوهران خود یعنی به دارآویختگان را کشته و اینک تنها مانده است.
محمدرضا نقوی
شما که قلم قرمز به دست گرفته‌اید و جوش و حرارت «حذف کردن» دارید نام جلاد را نیز از لوح اجتماع حذف کنید. شما با حقوقی که به هشتاد جلاد می‌پردازید می‌توانید شش‌صد آموزگار استخدام کنید.
محمدرضا نقوی
ملت گرسنه است، ملت با سرما دست به گریبان است، فقر و مسکنت مردان را به جنایت و زنان را به فحشاء سوق می‌دهد. شما به ملتی که پسران رشیدش را زندان می‌گیرد و دختران فقیرش را روسبی‌خانه می‌رباید رحم کنید. در کشور شما زندانیان محکوم به کار اجباری و زنان هرجایی بسیارند. وجود این دو سرطان در بدن مملکت چه معنی دارد؟ معنی آن این است که در پیکر اجتماع عیبی وجود دارد و در خون او مرضی راه یافته است. شما که اکنون بر بالین این مریض جمع شده و به مشاوره پرداخته‌اید لااقل به فکر تشخیص مرض باشید و به معالجه بیمار بپردازید.
محمدرضا نقوی
ای کسانی که در این مجلس نشسته‌اید، هر که هستید بهتر است سکوت کنید و دم نزنید. شما تصور می‌کنید مشکل بزرگ اجتماع را فهمیده‌اید و به موضوع واردید. خیر، شما وارد نیستید. مسأله بزرگ این است که از یک سال قبل تاکنون عدالت اختراعی شما مردی را در «پامیه» Pamirs با کارد قطعه قطعه کرده، سر زنی را در «دیژون» Dijon از تن جدا ساخته و در پاریس نیز چندین نفر را به طرقی که شرح آن مو بر بدن هر انسانی راست می‌کند کشته است. بلی مسأله مهم این است. شما اگر راست می‌گویید به حل این مشکل بپردازید، بعدها مجال بیشتری خواهید داشت و می‌توانید در آینده تصمیم بگیرید که تکمه‌های لباس سربازان گارد ملی سفید باشد یا زرد، و یا کلمه «اطمینان» زیباتر است یا «ایقان».
محمدرضا نقوی
برای نمایندگان یا وزراء بسیار مهم است که درباره هر چیز یا هر فکری که در کشور پیدا می‌شود ساعت‌ها و روزها بحث و جدل کنند و به مشاجرات بی‌منطق و بی‌نتیجه بپردازند، همچنین بسیار اساسی و اصولی است که درباره هنر در قرن نوزدهم بدون اینکه خود بفهمند چه می‌گویند نطق‌ها بکنند و فریاد بکشند و مشت‌های گره کرده بر منبرها بکوبند و کنفرانس‌های کهنه و مبتذلی بدهند که آموزگاران دبستان‌ها از شنیدن آن بخندند و به لحن تمسخر شانه بالا بیندازند. همچنین اظهار این نکته مفید است که مدعی شوند هنر تئاتر جدید باعث شیوع زنای با محارم و زنای عمومی و پدرکشی و فرزندکشی و برادرکشی و مسموم کردن مردم شده
محمدرضا نقوی
مجلسین هر سال سخت سرگرم بحث و مجادله‌اند. البته این امر بسیار مهم است که هر سال از گروهی سلب عنوان کنند و به گروهی القاب ببخشند، بودجه را تنظیم و تعدیل نمایند، قوانینی وضع کنند که من میهن‌پرست لباس سربازی در تن کنم و در جلو منزل آقای کنت دولوبو M. Conte de lobau که نه می‌شناسمش و نه هرگز می‌خواهم افتخار آشنایی او را داشته باشم کشیک بکشم، و یا به امر مردی که دیروز عطار سر گذر من بوده و امروز افسر من شده است در میدان مارینیی Marigny جولان دهم.
محمدرضا نقوی

حجم

۱۴۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۴۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۸۳,۰۰۰
تومان