بریدههایی از کتاب یک بعلاوه یک
۴٫۰
(۹۸)
شدیدآ احساس دلتنگی میکرد.
| شکوفه |
مصمم بود موانع را پشت سر بگذارد، دوام بیاورد و زندگی را از نو آغاز کند. تواناییاش را داشت که از خیلی چیزها جان سالم به در ببرد. قرار نیست کسی در این دنیا خوشبخت باشد، خوشبختی حق هیچکس نیست.
Eli S
دوست واقعی مثل کتابی است که هروقت زمینش بگذاری، میتوانی بعد از یک هفته یا حتی دوسال، دوباره دست بگیری و ادامهاش را بخوانی.
هدهدسبا
یک لحظه بیفکری مرا به آدمی تبدیل کرد که همیشه به بچههایم گفتم نباید باشند. ما آدمها، در نهایت، روزی امتحان میشویم، و من از این امتحان رد شدم.
متأسفم.
دلم برایت تنگ شده است.
هدهدسبا
دوست واقعی مثل کتابی است که هروقت زمینش بگذاری، میتوانی بعد از یک هفته یا حتی دوسال، دوباره دست بگیری و ادامهاش را بخوانی
شراره
«همه به پول فکر میکنند. حتی پولدارها.»
«آره. با این فرق که پولدارها به پول فکر میکنند تا چطور پول بیشتری ازش درآورند. در صورتی که کسی مثل من همهاش دارد به پول فکر میکند که چطور یک هفتهی دیگر را سر کند.»
aseman
«گاهی بیشترِ عمر آدم با این حس میگذرد که هیچ کجا جاش نیست. بعد یک روز قدم به جایی میگذارد که میبیند خودش است. جایی مثل دانشگاه یا دفتر کار. شاید هم جایی مثل کلوپ. «آه خودش است»، بعد آنجا احساس راحتی میکند.»
Yasaman
وقتی پدری همسر و فرزندانش را ترک میکند، مشکلات بسیار وحشتناکی برای خانواده به وجود میآید: مشکلات مالی، خشمی فروخورده از طرف فرزندان، رفتاری که بیشتر زنان متأهل اطرافت با تو در پیش میگیرند، جوری برخورد میکنند که انگار تو دزد شوهر هستی. اما بدتر از همه، حتی بدتر از مسائل بیامان و پایانناپذیر و طاقتفرسای مالی، این است که وقتی از هر نظر به آخر خط رسیدهای و میبینی دستتنها مسئول فرزندت هم هستی، آن وقت احساس میکنی تنهاترین آدم روی زمین هستی.
شراره
وقتش است بلند شود و زندگی را از سر بگیرد. میدانست دلِ شکسته برای یک مادرِ تنها، چیزی تجملی و پرهزینه است.
هدهدسبا
مشکل اصلی این شغل، مشتریهای مزخرف و کثیف نبود (همیشه دستکم یک مشتری کثیف داشتند)، یا کثافتهایی که باید جمع میکردند یا سابیدن توالت دیگران جوری که در آدم حسِ بیارزش بودن ایجاد میشد، یا حتی تهدیدی که از جانب سایر شرکتها وجود داشت، یا اعلامیههای تبلیغاتی که از زیرِ درِ خانههای مشتریهایت رد میشدند و دستمزد کمتری پیشنهاد میدادند. بلکه مشکل اصلی این بود که سر از زندگی مردم درمیآوری و بیش از آنچه واقعآ خودت میخواهی از رازهایشان باخبر میشوی.
Amirali Varzandeh
غیبت اد برای جس مثل پتوی ضخیمی بود که نفس کشیدن را برایش سخت میکرد.
Mohadese
قانون احتمالات درترکیب با قانون اعداد بزرگ میگوید برای افزایشِ شانس موفقیت، گاهی باید کاری را بارها و بارها تکرار کنید تا به نتیجه مطلوبتان برسید. هر چه تلاش بیشتری کنید، به هدف خود بیشتر نزدیک میشوید
ناهید
مادربزرگِ جس همیشه میگفت کلید یک زندگی شاد، حافظهی ضعیف است. در حقیقت، این حرف را پیش از آنکه دچار زوال عقل شود گفته بود، ولی جس نکته را گرفته بود.
hamtaf
قانون احتمالات درترکیب با قانون اعداد بزرگ میگوید برای افزایشِ شانس موفقیت، گاهی باید کاری را بارها و بارها تکرار کنید تا به نتیجه مطلوبتان برسید. هر چه تلاش بیشتری کنید، به هدف خود بیشتر نزدیک میشوید. یا طبق توضیحی که خودم به مامی دادم گاهی فقط مجبوری همین طور به راهت ادامه بدهی.
کاربر ۱۲۴۸۳۰۳
جس به شکلی بسیار روشمندانه، فهرست کارهایی را که باید حل و فصل میشدند، بررسی کرد. کوشید با دید وسیعتری به مسائل نگاه کند. دنیا را فراتر از این شهر کوچک و خانوادهای که با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکرد ببیند و به قصهی عشقی که پیش از شروع شدن تمام شده بود، فکر نکند. گاهی به خودش میگفت زندگی مجموعهای از موانع است که فقط باید از آن عبور کرد. احتمالا آن هم از طریق اراده و عزمی راسخ.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
دو سال بعد که نیکی آمد، همه به جس گفتند حماقت میکند که میخواهد بچهی یک زن دیگر را پیش خودش نگه دارد، آن هم بچهای هشت ساله با گذشتهای پر از آشوب. به جس میگفتند تو خودت میدانی چنین کودکی چه از آب در خواهد آمد، ولی جس به این حرفها اعتنایی نکرد. چون چیزهایی از آنچه خودش تجربه کرده بود، در این شبح کوچک و مضطرب که هرگز کسی در آغوشش نگرفته بود میدید. چون میدانست وقتی مادرت تو را محکم به آغوشش نگیرد یا دائم به تو نگوید که باارزشترین موجود زندگیاش هستی، یا حتی به حضورت در خانه بیتوجه باشد، چیزی در درونت اتفاق میافتد: بخش کوچکی از وجود تو مُهروموم میشود.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
چیزی در درونت اتفاق میافتد: بخش کوچکی از وجود تو مُهروموم میشود. تو دیگر به او نیاز نداری. در واقع به هیچ کس نیاز نداری. و بعد منتظر میمانی؛ حتی بدون اینکه خودت متوجه باشی. منتظری تا کسی به تو نزدیک شود و چیزی را که دوست ندارد در تو ببیند، چیزی که ابتدا در تو ندیده بود، و مثل مه دریا سرد شود و محو گردد.
shadow :)
بهتر بود پیش از شروع سفر تحقیقاتش را میکرد، چون اگر به اعداد و ارقام توجه نکنید در زندگی به بیراهه میروید
hamtaf
همهی اطرافیانش تلاش کرده بودند او را به حرف بیاورند تا از حس و احساسش بگوید. اما احساساتِ آدم کولهپشتی نیست که بشود همه جا دنبال خود کشید و برای هر کسی بازش کرد تا محتویاتش را ببیند
hamtaf
جس یاد حرف نیکی افتاد که چند هفته پیش گفته بود. «آدم فقط یک بار زندگی میکند.» یادش آمد که به نیکی جواب داده بود این حرف فقط توجیهی است که ابلهان به زبان میآورند تا هر کاری که دوست دارند بکنند، بدون اینکه به عواقبش فکر کنند.
hamtaf
حجم
۳۹۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
حجم
۳۹۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
قیمت:
۱۶۷,۰۰۰
۱۱۶,۹۰۰۳۰%
تومان