بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثنوی معنوی | صفحه ۵۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مثنوی معنوی

بریده‌هایی از کتاب مثنوی معنوی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۴۲۰ رأی
۴٫۵
(۴۲۰)
ای بسا دانش که اندر سر َدود تا شود سرور بدان، خود سر رود
Zohreh
آن یکی خر داشت، پالانش نبود یافت پالان، گرگ، خر را در ربود ۲.۱۰ کوزه بودش، آب می نامد به دست آب را چون یافت، خود کوزه شکست
mohito
آن یکی خر داشت، پالانش نبود یافت پالان، گرگ، خر را در ربود ۲.۱۰ کوزه بودش، آب می نامد به دست آب را چون یافت، خود کوزه شکست ۲.۱۱
ali hatami
ساختی مکری و ما را سوختی سوختی ما را و خود افروختی
Yasin
پس سخا از چشم آید نی ز دست دید دارد کار، جز بینا نرست
Zohreh
بو الحکم نامش بُد و بوجهل شد ای بسا اهل از حسد نااهل شد
Zohreh
شب گذشت و صبح آمد ای قمر چند گیری این فسانه را زسر ۱۲۰.۱۸ تو جوان بودی و قانع تر بُدی زر طلب گشتی خود اول زر بُدی ۱۲۰.۱۹ رز بدی پر میوه، چون کاسد شدی؟ وقت میوه پختنت فاسد شدی ۱۲۰.۲۰ میوه ات باید که شیرین تر شود چون رسن تابان نه واپس تر رود
hanie
این رها کن عشقهای صورتی عشق بر صورت نه، بر روی ستی ۱۹.۱۴ آنچه معشوق است صورت نیست آن خواه عشق این جهان خواه آن جهان ۱۹.۱۵ آنچه بر صورت تو عاشق گشته ای چون برون شد جان، چرایش هشته ای؟ ۱۹.۱۶ صورتش بر جاست، این سیری ز چیست؟ عاشقا واجو، که معشوق تو کیست
Zohreh
جاهل ار با تو نماید همدلی عاقبت زخمت زند از جاهلی
Zohreh
چون شکوفه ریخت میوه شد پدید چونکه آن کم شد، شد این اندر مزید ۱۴۳.۹۰ تا که نان نشکست، قوت کی دهد؟ ناشکسته خوشه ها، کی می دهد؟
Zohreh
چون شکوفه ریخت میوه سر کند چون که تن بشکست جان سر برکند
Zohreh
گر شوم مشغول اشکال و جواب تشنگان را کی توانم داد آب
Zohreh
رنج و غم را حق پی آن آفرید تا بدین ضد، خوش دلی آید پدید ۶۴.۳۱ پس نهانیها به ضد پیدا شود چون که حق را نیست ضد، پنهان بود
Zohreh
این سرا و باغ تو، زندان توست ملک و مال تو، بلای جان توست
Zohreh
کار مردان روشنی و گرمی است کار دونان حیله و بی شرمی است
Zohreh
عشقهایی کز پی رنگی بود عشق نبود، عاقبت ننگی بود
Zohreh
چون قضا آید، طبیب ابله شود آن دوا در نفع خود گمره شود
Zohreh
کوزۀ چشم حریصان پُر نشد تا صدف قانع نشد، پُر دُرّ نشد
Zohreh
هر که را جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و عیب کلّی پاک شد ۱.۳۱ شاد باش ای عشق ِ خوش سودای ما ای طبیب جمله علتهای ما ۱.۳۲ ای دوای نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما ۱.۳۳ جسم ِ خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
کاربر ۱۲۱۴۰۵۷
آتش است این بانگِ نای و، نیست، باد هر که این آتش ندارد، نیست باد
Eliya.Sharifi

حجم

۱٫۷ مگابایت

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰۱ صفحه

حجم

۱٫۷ مگابایت

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰۱ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان