بریدههایی از کتاب نوبت من
۴٫۵
(۲۵)
گاهی اوقات در پایان جامی بالای سر نمیبرید، اما همه شما را به چشم یک برنده نگاه میکنند.
amir7u
زمانی که از نقطه اعتماد به نفس کاذب عبور کنید، دیگر راه برگشتی ندارید.
amir7u
همینجا بود که یاد گرفتم چطور یک تهدید را تبدیل به فرصت کنم. مثلا جدول کنار خیابان دقیقا یک مانع نیست، میتوانید آنرا تبدیل به یک همتیمی برای یک- دو کنید. پس با کمک جدول میتوانستم روی تکنیکام کار کنم.
amir7u
چندان مذهبی نیستم، و شروع به فکر درباره زندگی و اتفاقات آن کردم. و خب، تا به حال کسی از مرگ بر نگشته است. اینجا بود که کمی روی پدر تمرکز کردم. از او خواستم تا هرزمانی که نزدیکام است، در هر فرمی، ساعتام را متوقف کند تا نشان دهد واقعا حرفهایم را میشنود. شاید اتفاقی باشد، اما صبح روز بعد ساعتام ایستاده بود. پدرِ همسرم یک مغازه ساعت سازی داشت، همان روز آن را پیش ساعت سازش بردم، اما نتوانست هیچ ایرادی پیدا کند و خیلی زود ساعت دوباره به کار افتاد. صبح روز بعد هم همین اتفاق افتاد: ساعتام دوباره ایستاد. دوباره به ساعت سازی رفتم و دوباره هیچ ایرادی پیدا نشد. همان شب به پدرم گفتم که قانع شدهام که او تمام حرفهای من را میشنود و فردای آن شب ساعت کار میکرد و دیگر هرگز خراب نشد. هنوز هم آن را در دست دارم.
ع...ادلــ
همه چیزِ بازی کردن حفظ و پیشرفت در ۵ عنصر اصلی فوتبال است: شوت، سرزدن، دریبل، پاس و کنترل توپ. پس ما همیشه با توپ کار میکردیم. و این روش تمرین همیشه به عنوان یک استاندارد برای من باقی ماند که باعث شد درک کنم که راحت ترین راه اغلب سخترین راه است. پس من بازی سر ضرب را بالاترین نوع تکنیک میدانم. اما برای زدنِ یک ضربهی بدون نقص، باید صدها هزار بار در تمرینات انجامش دهید، و این کاری بود که ساعتها انجام میدادیم.
ع...ادلــ
به عنوان یک بازیکن جوان اشتباه میکنید. اما این قسمتی از روندِ یادگیری است که در میان آن قرار دارید.
حسین میری
همیشه خوب است که کسی بالای سرتان باشد تا افسار را بکشد.
Morteza Hejazi
دلیل عشقِما به فوتبال و ستارههایش به خاطر همهی این نقصهایی است که میتوان به آنها نسبت داد و ورای شخصیت یک ابر- قهرمان که میتواند میلیونها نفر را تا سر حد مرگ خوشحال و یا ناراحت کند، او را به آدمی عادی مثل همهی ما تبدیل میکنند.
مثل یوهانی که در محلهی فقیر نشین در آمستردام زندگی کرد و از اولین قراردادش به خاطر این خوشحال شد که مادرش خانمِ نیل دیگر مجبور نبود لباسهای کثیف بازیکنان را بشوید. مثل زلاتانی که گاهی دوچرخه میدزدید و برای فرار از دست پدر دائمالخمرش تنها جایی که میرفت زمینهای فوتبال بود. مثل استیون جراردی که از خیابانهای سوسیالسیت ساز و کارگری لیورپول به آنفیلد با شکوه راه پیدا کرد و بعد از همهی افتخاراتاش یک انسانِ معمولی ماند.
ilya
در آژاکس بیسبال بازی میکردند که در آن هم بسیار خوب بودم. به عنوان یک دریافت کننده، حتی تا پانزده سالگی عضو تیم ملی هلند هم بودم.
بیسبال به من اجازه داد روی جزئیاتی تمرکز کنم که بعدها در فوتبال به کارم آمد. به عنوان یک دریافت کننده، شما پرتاب کنندهها را تعیین میکنید چرا که مانند شما دید کاملی به زمین بازی ندارند. یاد گرفتم که قبل از دریافت، باید بدانید توپ را به کجا پرتاب میکنید، که به این معنی است قبل از پرتاب توپ باید تسلط کامل به فضای اطراف و جاگیری دیگر بازیکنان داشته باشید. هیچ مربی فوتبالی به من نگفت که قبل از اینکه توپ را دریافت کنم، باید بدانم آن را به کجا پاس خواهم داد، اما بعدها زمانی که به صورت حرفهای فوتبال بازی میکردم درسهای بیسبال-تمرکز روی داشتن دیدی کامل نسبت به بازی- به سراغم آمد و تبدیل به قدرتم شد.
ع...ادلــ
فقط زمانی به گذشته نگاه میکنم که ببینم چه چیزهایی از اشتباهاتم یاد گرفتهام.
ع...ادلــ
حجم
۳٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۳٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان