بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گچ پژ | صفحه ۱۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب گچ پژ

بریده‌هایی از کتاب گچ پژ

نویسنده:محسن رضوانی
امتیاز:
۳.۹از ۳۷۱ رأی
۳٫۹
(۳۷۱)
هم قفسۀ صدری‌مان درد می‌کشد، هم عمود فقراتمان، تیر.
اِف خِ
روا نبود عایدیِ سه ماه جان کندن در خیاط‌خانه را برداری گوشی بخری. غرض، شنیدن صدای ما بود که با همان ماسماسکِ چراغ‌قوه‌دار هم محقق می‌شد. اگر هم فکر کرده‌ای «سیب گاززدۀ» روی گوشی، تأثیری در لهجه‌ات دارد اشتباه می‌کنی. اصلاً تمام بدبختی اولاد آدم از همین سیب نیم‌خورده است شازده! از همین جای دندان‌های خان‌بابا (ع). صبر کرده بودی چهار صباح دیگر، درسته و گازنخورده‌اش نیز پیدا می‌شد. میوه‌های دیگرش هم.
اِف خِ
بایگان باش، نه رایگان
اِف خِ
تن به اُردهای شکمی گریمورها نده. بزک‌دوزک کسی را ستاره نکرده.
اِف خِ
داشتم فکر می‌کردم به قول قدیمی‌ها، خوب شد به مگس گفتند مگز؛ اگر می‌گفتند بگز چه می‌کرد؟
اِف خِ
ـ بارالها! عید برای جماعتِ ندار، عید نیست. عیب است. فلاکتشان بیشتر تابلو می‌شود. مثل همین سیب هفت‌سین، صورتشان را با سیلی سرخ می‌کنند. با شکم‌تله و آب‌باریکه‌ای که آن‌ها درمی‌آورند دماغ آدم را هم نمی‌گیرند چه برسد به خرید شب عید. لطفاً به دادشان برس.
گل سرخ
اگر از من بپرسی، زبان خارجه را باید همان خارجه یاد گرفت. باید در اتمسفر همان جا فک زد. به قولی، فشار شپش است که به روباه، شنوگری یاد می‌دهد. اینکه هر صبح، ناشتا بکوبی بروی سه‌راه پیاله، پهلوی فلان مادام، آخرش هم بعد کلی جان کندن His eyes را، چشمان هیز ترجمه کنی، ستم است جان شازده!
گل سرخ
ـ دلخوش به کالج و آموزشگاه نباش. به هر کی هر چی داده‌اند از توی گهواره داده‌اند.
گل سرخ
برزو اما برعکس. جراید ورزشی که می‌خواند نفسش می‌گیرد.
shariaty
آمیز فلاح، گربۀ عمارتشان مستطیع و واجب‌الحج است.
shariaty
ناظم خوش‌انصاف روزگار! مادر ما نای و پای آمدن و ایستادن ندارد. ما خطاکاران را به پدرمان ـ علی ـ ببخش.
FtR
معبودا! بهار با باران‌های معروف و اتمسفر عاشقانه‌اش رسید. منتهای مراتب، آدم‌های یالغوز و عزب‌اوغلی، تنها سهمشان از این باران‌ها، جمع کردن ملافه‌ها از بند رخت و بردن دمپایی‌ها و کفش‌های اهل خانه، زیر طاقی حیاط است. خودت ترتیب اثری بده.
FtR
یک چیزی را می‌دانستی؟ اینکه اگر تکرار چیز بدی بود، الرحمن هیچ وقت عروس کتاب خدا نمی‌شد. تو تکراری‌ترین قیافه‌ای که من کل یوم بیشتر عاشقش می‌شوم.
FtR
باسمک تعالی تا اینجا هم آقایی کرده‌ای که با آن همه خبط و خطا، تشتک دلمان را برنداشته‌ای و تشت رسوایی‌مان را روی بام نگه داشته‌ای. و الّا با این توبه‌های آبدوغ‌خیاری ما که عینهو کِش تنبان حاجی، دم به دقیقه باید سفتش کنیم، هر که بود صبردانش خالی می‌شد. شب قدری، مصحفت را چارطاق باز کردم روبه‌روی صورت. روضه‌خوان یک دقیقه آنتراک داد هر چه حاجت داریم جاری کنیم روی زبان. ورپریده ـ از خجالت یا هر چیز دیگری ـ بند آمده بود. از آنجا که می‌دانستم و کتابم را می‌خوانی، همۀ آنچه بنا بود آنجا به زبان بیاورم اینجا برایت می‌نویسم: قربانک إنی کنت من الچاکرین.
نیما
الف‌بچه بودم عاشقت شدم. دارم دال‌بچه می‌شوم شازده! برگرد.
PaRsAaBz
جرّ و منجر کردن با احمد کبری خانم، عایدی ندارد حاج آقا! حرف را باید به او تنقیه کرد که آن هم فعلاً میسّر نیست. طفلکی پیرزن، چه لعبت‌های آفتاب‌ندیده‌ای را از همین محلۀ خودمان برایش تکه گرفت. قبول نکرد. عشق صبیۀ آمیز فلاح، حسابی کر و کورش کرده. به همین برکت قسم، چقدر برایش روضه خواندم که این‌ها در قد و قوارۀ تو نیستند، لقمه را قاعدۀ دهانت بردار، زیر بار نرفت. آمیز فلاح، گربۀ عمارتشان مستطیع و واجب‌الحج است. یک روز خرج مطبخشان قوت سال این‌هاست. افاقه نمی‌کند گویا. دین و دنیایش شده ته‌تغاری آمیز فلاح. زلفش را بلند کرده هیچ، مسجد هم نمی‌آید. روی گاری را هم داده خطاطی کرده‌اند: «فلاح خیر حافظا و هو ارحم الراحمین». می‌ترسم به کفریات بکشد کار این جوانک یالغوز. دعایش کن حاج آقا.
کاربر ۲۴۲۸۱۸۶
بارمعبودا! دل من هیروشیماست. هیروشیمای ۱۹۴۵. به قاعده‌ای ویران و شلم‌شورباست که خر با صاحابش در آن گم می‌شود. خودت به قطب اقتصادی مبدلش بفرما.
محمدجواد
بارپروردگارا! قیافۀ ما اوراق است. خودت بهادارش کن. مشارکت هم خوب است.
محمدجواد
دست‌کم، شبیه آن دیش فلزی باش؛ دریافت کن این همه سیگنالی که تا حالا فرستاده‌ایم.
محمدجواد
سرشب، ایوان منزلتان خبرهایی بود... گویا علمک ماهواره‌تان را سفت‌کاری می‌کردید. کاش یک استانبولی از آن گچ‌ها هم، خرج دل ما می‌کردی، آن قدر نلرزد موقع روبه‌رو شدن با شما...‌
محمدجواد

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان