بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گچ پژ | صفحه ۱۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب گچ پژ

بریده‌هایی از کتاب گچ پژ

نویسنده:محسن رضوانی
امتیاز:
۳.۹از ۳۷۱ رأی
۳٫۹
(۳۷۱)
ـ خدایا! به این اختلاسگران و دزدان باکلاس که الحمدالله جیبشان ته ندارد و دُم لای تخته هم نمی‌دهند، بیش از پیش مال و ثروت عطا کن. آن‌قدر که با انبر طلا، از بدنشان کرم دربیاورند و زیرشان شب و روز، لگن مرصع بگذارند و کلیه‌هایشان، متصل، قلوه‌سنگ‌هایی از جنس یاقوت بسازد. ما و مسئولین کاری به کارشان نداریم. از قدیم گفته‌اند بُرش کم‌محلی، تیزتر از شمشیر انتقام است.
komeil
زندگی بدون عشق، امکانپذیر هست لکن دلپذیر نیست. عشق به نوعی، کُنده‌های درشت زندگی را خرد می‌کند. خرد و قابل هضم. غیر این باشد، کأنّه خوردن جوجه و کوبیدۀ نذری با قاشق‌های لاجون پلاستیکی، پیرت درمی‌آید.
komeil
هعی روزگار! سعیدِ رباب، نبش هزار تختخوابی، لیموناد و کمپوت می‌فروشد، صدایش می‌کنند: آقا دکتر. حسینِ عمّه، پای سینما فلور، بلیت پاره می‌کند، بهش می‌گویند: آرتیست. پسر سِد خانوم، دو بار صحن امامزاده یحیی، مکبّریِ نماز کرده، شده است: آشیخ. آن وقت به ما که با قرض و قوله، جان کنده‌ایم، کارآفرینی کرده‌ایم، واحد زنبورداری زده‌ایم، می‌گویی: پسرۀ پشه‌باز.
komail
سه هفته است این زبان‌بسته را از آسمانِ خدا، دانلود کرده‌اید، نافش هم چروکید و افتاد نامش اما سجلّی نشد. وسواس‌های کشکی را بی‌خیال شو، تمایلات حزبی و گرایشات ملی مذهبی سابقت را هم فراموش کن. «عبدالخدا» و «عبدالأهورا» و «سورنا صالح»، بچه را انگشت‌نمای خلایق می‌کند. قبول! اسم خوب گذاشتن سنت است. اما اگر بنا بود به اسم و فامیل، اطوار و آتیۀ کسی تغییر کند، روزگار مسعود سعد سلمان به آن فلاکت نمی‌افتاد. با خاور خانم مشورت کن، تا دیر نشده سر و ته این داستان کشدار را هم بیاور. راستی یک پیشنهاد: «شِوِرلِت» چطور است؟
راصیه
ـ بارالها! پاری وقت‌ها رفتار الباقی، اعم از اهل خانه و همساده‌ها و متصدیان کار و مسئولین امر، جوری است که احساس می‌کنم حروف والی‌ام. نوشته می‌شوم لکن خوانده نمی‌شوم. لطفاً توجیه‌شان کن.
راصیه
بارپروردگارا! قیافۀ ما اوراق است. خودت بهادارش کن. مشارکت هم خوب است.
راصیه
همین پری بندانداز؛ تصدیق شش هم ندارد منتها فوت و فن مشاطه‌گری را چنان خوب از بر است که انگار لیسانسیۀ مرمت آثار تاریخی بوده و مدرکش را رئیس سوربن توقیع کرده. اسکناس چاپ می‌کند پدرسوخته. پیرزن که از یونیتش بلند می‌شود هنوز امید معشوقیت دارد.
مهدی ابراهیمی
علی هذا، اینکه شما اسم نورچشمی‌ات را می‌گذاری «بیش‌فعال» و ما در گویش خودمان می‌گوییم «تخم جن»، خیلی مهم نیست. مهم این است که شما عجالتاً توصیه‌های رادیو را برای ازدیاد جمعیت جدی نگیر. آن را برای شما نگفته‌اند. شما محض باقیات الصالحات، یک آبسردکن وقف مسجد محل کنی، ثواب خودت را کرده‌ای.
مهدی ابراهیمی
بی‌خیال عاشقی نشو. زندگی بدون عشق، امکانپذیر هست لکن دلپذیر نیست. عشق به نوعی، کُنده‌های درشت زندگی را خرد می‌کند. خرد و قابل هضم. غیر این باشد، کأنّه خوردن جوجه و کوبیدۀ نذری با قاشق‌های لاجون پلاستیکی، پیرت درمی‌آید. عشق قاشق استیل است. همیشه همراهت داشته باش.
dsadeghinia

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۱۸
۱۹
صفحه بعد