مگر خیال وصالش مرا رها سازد
ز کنج عزلت این حبس تنگ تنهایی
F313
اگر مومن اگر کافر، به دنبال تو
میگردم چرا دست از سر من بر نمی دارد هوای تو؟
F313
با تو رنگ زندگی تغییر خواهد کرد
F313
دلم قرار نمی گیرد از فغان، بی تو
سپند وار زکف داده ام عنان، بی تو
ز تلخکامی دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبی تر نکرد جان، بی تو
چو آسمان مه آلودهام زتنگدلی
پر است سینه ام از انده گران، بی تو
نسیم صبح نمیآورد ترانۀ شوق
سر بهار ندارند بلبلان، بی تو
لب از حکایت شبهای تار میبندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو
چو شمع کشته، ندارم شرارهای به زبان
نمی زند سخنم آتشی به جان، بی تو
ز بیدلیّ و خموشی چو نقش تصویرم
نمیگشایدم از بیخودی، زبان، بی تو
از آن زمان که فروزان شدم ز پرتو عشق
S
چو شمع کشته، ندارم شرارهای به زبان
نمی زند سخنم آتشی به جان، بی تو
ز بیدلیّ و خموشی چو نقش تصویرم
نمیگشایدم از بیخودی، زبان، بی تو
از آن زمان که فروزان شدم ز پرتو عشق
چو ذرّهام به تکاپوی جاودان، بی تو
عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکّرین دهان، بی تو
گزارۀ غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران، بی تو
حضرت آیت الله خامنهای
S
یگانه فاتح
فروغ بخش شب انتظار، آمدنیست
نگار، آمدنی، غمگسار، آمدنیست
به خاک کوچۀ دیدار آب میپاشند
بخوان ترانۀ شادی که یار آمدنیست
ببین چگونه قناری ز شوق می لرزد!
مترس از شب یلدا! بهار آمدنیست
صدای شیهۀ رخش ظهور می آید
خبر دهید به یاران: سوار، آمدنیست
بس است هر چه پلنگان به ماه خیره شدند
یگانه فاتح این کوهسار، آمدنی است
Dexter
آه می کشم تو را، با تمام انتظار
پرشکوفه کن مرا ای کرامت بهار
F313
بیا وگرنه دلم بیقرار میماند
و باغ خاطر من بیبهار میماند
F313
تو آبروی خاکی و حیثیّت آب
دریا تویی ما جز تو دریایی نداریم
F313
عمریست اینجا چون کویر تشنه ماندم
بر من ببار ای ابر بارانزای تازه
F313