بریدههایی از کتاب مغزی که خود را تغییر میدهد
۳٫۸
(۴۲)
بحثهایی بر سر این ایده وجود دارد که اکسیتوسین فقط عاملی است برای این نوع یادگیریهای جدید، تغییراتی در دلبستگیهای فعلیمان و یا چگونگی سهولتبخشی به وقوع این تغییرات.
Mary
از سوی دیگر تصور فریمن این است که التفات گوسفند مادر به برهی اول در نتیجهی مادهی شیمیایی نورونی دیگری ایجاد میشود. «توانایی» اکسیتوسین در پاک کردن رفتاری ردگیریشده از ذهن باعث شده بعضی از دانشمندان آنرا هورمون فراموشی بنامند. فریمن معتقد است که اکسیتوسین ارتباطات نورونی موجود که عامل علاقه و دلبستگی فعلی است را از بین میبرد و همین امر سبب میشود که امکان دلبستگیهای جدید فراهم شود. تئوری مطرح شده از طرف فریمن میگوید اکسیتوسین به والدین آموزش نمیدهد که وظایف خود را ایفاء کنند، عشاق را هم مجبور نمیکند که با هم یار و مهربان باشند بلکه به آنها این امکان را میدهد که بتوانند الگوهای جدیدی را یاد بگیرند.
Mary
اما نکته اینجاست که اکسیتوسین به هنگام زایش اولین بچه آزاد نمیشود، بلکه در زایشهای دوم و بعدازآن آزاد میشود. فریمن باور دارد که آزاد شدن اکسیتوسین باعث نابودی حلقههای نورونی میشود که با اولین زایش و یا زایش قبلی در مغز گوسفند بهوجود آمده است. این حلقههای نورونی باعث ایجاد الفت گوسفند به برهاش شده است. با نابودی این حلقهی نورونی گوسفند مادر میتواند به بچهی دوم خود و به همین ترتیب برههای بعدی التفات نشان داده، برایشان مادری کند.
Mary
فریمن میگوید اما اکسیتوسین در زمینهی فراموش کردن به نحوی مختص بهخود عمل میکند. اکسیتوسین در گوسفندان در ناحیهی پیاز بویایی آزاد میشود؛ قسمتی از مغز که درگیر شناخت بوی برهها در هر بار زایش است. گوسفندان و بسیاری حیوانات دیگر بچههای خود را از طریق بویشان تشخیص میدهند. با این تشخیص آنها برای برههای خود مادری کرده و برههای ناآشنا را از خود میرانند. اگر اکسیتوسین به یک میش مادر تزریق شود و او را در کنار یک برهی ناآشنا قرار دهند، برای این بره مادری خواهد کرد.
Mary
بهمنظور تحقیق به تعدادی از افراد اکسیتوسین دادند تا آنرا از راه بینی استنشاق کنند و بعد از آنها خواستند که در یک بازی مالی شرکت کنند؛ کسانی که از اکسیتوسین استفاده کرده بودند، در خود احساس اعتماد بیشتری نسبت به دیگران و پولشان داشتند. گرچه هنوز لازم است تحقیقات بیشتری در زمینهی تأثیر اکسیتوسین بر روی انسان انجام شود، اما شواهدی که تاکنون بهدست آمده نشانگر این است که این ماده بر روی انسان و موش چمنزار تأثیری مشابه دارد: این مادهی شیمیایی باعث تعهد فرزندان در قبال والدین و ایثارگری والدین در قبال فرزندان میشود.
Mary
کودکانی که در پرورشگاه بدون تماسهای فیزیکی و عاشقانهی والدین بزرگ میشوند، هنگامیکه سنشان بالا میرود دچار اشکال در برقراری ارتباط میشوند؛ زیرا سطح اکسیتوسین در بدن آنها حتی پس از چندینسال بعد از پذیرفته شدن توسط خانوادههای با محبت، پایین میماند.
Mary
برکلی، اولین نفری بود که این ایده را مطرح کرد که بین عشق و فراموش کردنهای دشوار زندگی ارتباط وجود دارد. او با جمعآوری تعدادی از حقایق جالب بیولوژیکی دربارهی بدن به این نتیجهگیری رسید که سازماندهی مجدد نورونها در حجم کلان در دو مرحله از زندگی اتفاق میافتد: هنگامیکه عاشق میشویم و هنگامیکه وظایف والدینی را آغاز میکنیم. فریمن معتقد است امکان وقوع سازماندهی مجدد بسیار کلان در مغز، بسیار پرحجمتر از آنچه که در مراحل یادگیری و فراموش کردن اتفاق میافتد، فقط بهعلت وجود تعدیلکنندههای عصبی امکان مییابد.
Mary
سوگواری فرآیندی تدریجی است. فروید مینویسد: گرچه واقعیت به ما میگوید که فردی که ما عاشق او بودهایم رفته اما «ما فوراً نمیتوانیم سر تمکین بر این حقیقت فرود آوریم». ما با یادآوری خاطرهای اندوهگین میشویم، آنرا در ذهن خود مرور میکنیم و بعد رهایش میکنیم که برود. از نظر مغزی، با به یاد آوردن خاطرهای از آن فرد، ما همهی شبکههای عصبی را روشن میکنیم که در مغزمان به هم سیمپیچی شده و ادراک ما از آن شخص را شکل داده، آن خاطره را با شفافیتی غیرمعمول احساس میکنیم و بعد در زمان مقتضی با آن شبکهی مغزی خداحافظی میکنیم. در مرحلهی سوگواری، ما یاد میگیریم که بدون فردی که آنهمه او را دوست داشتیم زندگی کنیم، اما این درس برای ما بسیار سخت است؛ زیرا در ابتدا باید این فکر که این فرد زنده است و هنوز میتوان به او متکی بود را فراموش کنیم.
Mary
اگر مغز ما فقط به تقویت ارتباط بین نورونها اهتمام ورزد، پس از مدتی شبکههای نورونی ما اشباع خواهند شد. شواهد گویای این هستند که فراموش کردن بعضی محفوظات ذهنی امری لازم است تا جا برای ورود محفوظات جدید باز شود.
Mary
هنگامیکه ما مطلبی جدید را یاد میگیریم، نورونها با هم شلیک کرده و به هم سیمپیچی میشوند و در نتیجه در نورونها فرآیندی شیمیایی به وقوع میپیوندد که به آن نیرومندسازی بلندمدت میگوییم. این فرآیند ارتباط بین این نورونها را محکم میکند. هنگامیکه مغز به فراموش کردن بعضی ضمائم ذهنی و قطع کردن ارتباط نورونها اقدام میکند فرآیند شیمیایی دیگری به وقوع میپیوندد که به آن تضعیف درازمدت میگوییم.
Mary
هنگامیکه شبکهی عصبی هر انسانی پا میگیرد دارای کارایی بوده و متکیبهخود است؛ از سوی دیگر پلاستیسیتی دارای ماهیتی رقابتجویانه است، وجود این دو عامل در کنار هم باعث میشود که فراموش کردن بسیاری از چیزها از جمله عادات کاری بسیار مشکل باشد.
Mary
در فرآیند یادگیری و متضاد آن فراموش کردن، مواد شیمیایی متمایزی دخالت دارند.
Mary
عشق ماهیتی سخاوتمندانه دارد؛ زیرا ما را نائل به درک موقعیتهای لذتبخش و کیفیتهای فیزیکی میکند که اگر عاشق نمیشدیم هرگز آنها را درک نمیکردیم. عشق همچنین باعث میشود که ما عوامل منفی که ممکن است آنرا همراهی کنند فراموش کنیم، که یک پدیدهی پلاستیک دیگر در مغز ماست.
Mary
ما باید این نکته را بیاموزیم که اگر قرار است واقعاً احساس سرزندگی کنیم، زندگی و یا معشوقی که روال و رفتارش برایمان زیاده از حد قابل پیشبینی شده و دیگر چیز تازهای برای عرضه ندارد ما را تبدیل به یک انسان بیقرار میکند؛ شاید بتوان گفت یک معترض به مغزی که خاصیت پلاستیک دارد، چون دیگر نمیتواند وظیفهی اصلی خود را انجام دهد.
Mary
میتوان ردپای شیمی را در عشق تشخیص داد و اینکه مراحل مختلف عشق که بهصورت خوشی و یا حتی درد تصویر میشوند، درواقع بازتابی از تغییراتی هستند که در مغز ما صورت میگیرد.
Mary
مرحلهی جهانشمولی هنگامیکه عاشق میشوید بهشدت خود را نشان میدهد و به عقیدهی من یکی از دلایل اصلی است که باعث میشود عشق چنین قدرتمند در تغییرات پلاستیک مغز عمل کند. در این حالت مراکز لذت بهراحتی شلیک میکنند؛ به همین دلیل شخص دلداده نهتنها عاشق معشوق خود است بلکه عاشق همهی دنیاست و دیدگاهی رمانتیک دربارهی آن دارد. چون در مغز ما جریانی از دوپامین غلیان پیدا میکند که باعث استحکام تغییرات مغزی میشود، هرگونه ارتباط و تجربهی لذتبخشی که در اوایل عاشقی احساس کنیم در مغزمان سیمپیچی میشود.
Mary
معتاد، فرد شیدا و آدم عاشق بهصورت فزایندهای از آیندهنگریهای امیدوارانه سرشار میشوند و پذیرای هر چیزی میشوند که ممکن است حسی از لذت به آنها بدهد -گلها و هوای تازه به آنها الهام میدهند و هر لطفی، هر چقدر کوچک، باعث شادی آنها میشود. من نام این مرحله را «جهانشمولی» میگذارم.
Mary
دورههای بحرانی باعث شکلگیری موجودیت ما میشوند، اما عاشق شدن در جوانی و یا بعدازآن زمینه را برای بروز یک دور گسترده از تغییرات پلاستیک دیگر آماده میکند.
Mary
در سال ۱۹۵۰ بود که «مراکز لذت» در سیستم کناری (لیمبیک) مغز کشف شد؛ بخشی از مغز که بهشدت درگیر کار پردازش احساسات است. در طی آزمایشی که دکتر رابرت هس روی انسان انجام داد -یک الکترود در بخش سپتال سیستم کناری مغز کار گذاشته و روشن شد- با فعالیت این الکترود، بیماران در خود چنان احساس نشاطی میکردند که هنگام به پایان رسیدن تحقیق یکی از افراد مورد آزمایش درخواست کرد که آنرا پایان ندهند.
Mary
مفهوم هیجان برای این افراد دائماً در حال تغییر است که این امر باعث تغییرات مغزی در آنها میشود، بدون اینکه خودشان از آن آگاه باشند. بهعلت جنبهی رقابتی پلاستیسیتی، مغز نقشههایش برای تصاویر هیجانانگیز جدید را به قیمت از دست دادن آنچه که قبلاً برایش جذاب بود، افزایش میدهد و از نظر من نتیجهی این رویداد این است که این افراد را کمکم به این باور میرساند که شریک جنسیشان دیگر توانایی تحریک آنان را ندارد.
Mary
حجم
۴۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۵۹ صفحه
حجم
۴۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۵۹ صفحه
قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۳۰,۹۰۰۷۰%
تومان