بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مغزی که خود را تغییر می‌دهد | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مغزی که خود را تغییر می‌دهد

بریده‌هایی از کتاب مغزی که خود را تغییر می‌دهد

نویسنده:نورمن دویج
امتیاز:
۳.۸از ۴۲ رأی
۳٫۸
(۴۲)
در هنگام به‌کارگیری تکنیک این روش درمان آن‌چیزی که مهم تلقی می‌شود احساس شما نیست، بلکه کاری است که انجام می‌دهید. «هدف این نیست که احساس شما از بین برود، هدف این است که خود را به‌دست احساستان نسپارید»؛
Mary
بعدازآنکه بیمار قبول کرد که نگرانی نشانه‌ای از اختلال وسواس فکری-عملی است، مرحله‌ی بسیار مهم بعدی این است که در هر حمله،‌ بیمار بلافاصله تمرکز خود را بر روی فعالیتی مثبت و سالم جلب کند که انجام آن به‌طور مطلوب باعث ایجاد لذت در او می‌شود. این فعالیت می‌تواند چیزی باشد مانند باغبانی، کمک به دیگران، یک سرگرمی، نواختن یک ساز، گوش دادن به موسیقی، کار بیرون و یا بازی بسکتبال. فعالیتی که فرد دیگری هم در انجام آن شرکت داشته باشد تا بتواند به بیمار کمک کند تا تمرکزش را بر آن حفظ کند
Mary
شوارتز معتقد است که ریشه‌ی بسیاری از وسواس‌ها به تعارضاتی در زمینه‌ی جنسیت، پرخاشگری و گناه برمی‌گردد که فروید بر آن‌ها تأکید داشت و این‌که این تعارضات صرفاً مضمون بیماری را معلوم می‌کنند و نه قالب آن‌را.
Mary
تراپیست‌ها هم مدت‌ها به مضمون بیماری توجه داشتند. عمومی‌ترین روش درمان این اختلال «در معرض قرار گرفتن و ممانعت از تکرار» نام دارد. این روشی از رفتاردرمانی است که می‌تواند به نیمی از مبتلایان به وسواس فکری-عملی کمک کند تاحدی بهبود پیدا کنند؛ گرچه که بیشتر آن‌ها بهبودی کامل پیدا نمی‌کنند.
Mary
شوارتز بیماران را تحت آموزش قرار می‌دهد تا بتوانند قالب کلی اختلال وسواس فکری-عملی (افکار اضطرابی و انگیزشی که مخل توجه است) را از مضمون آن (برای مثال میکروب‌ها) تمیز دهند. هرچه که توجه بیمار بیشتر بر روی مضمون بیماری باشد وضعیت او وخیم‌تر می‌شود.
Mary
در آن زمان رفتارگرایی با اصرار بر این نکته که رفتار درکل واکنشی به محرک‌هاست، از انسان وجهه‌ای انفعالی به‌دست داده بود و به همین دلیل در توجیه این مسئله که انسان چگونه بعضی از اعمال را به‌صورت عمدی انجام می‌دهد ناکارآمد بود.
Mary
«یا از هرچه که داری استفاده کن و یا آن‌را از دست می‌دهی»
Mary
زخم‌های روحی دوران کودکی، از طریق چنین جزییات ظریفی خود را بازتاب می‌دهند و در انواع انحرافات جنسی دیده می‌شوند. فتیشیست‌ها-نوعی انحراف جنسی که در آن بعضی اشیاء برای بیمار دارای جذابیت هستند- همین ویژگی را دارند. به گفته‌ی روبرت استولر فتیش شئ‌ای است که در خود داستانی دارد؛ شی‌ای که صحنه‌ای از زخم روحی دوران کودکی را گرفته و باعث تحریک جنسی فرد فتیشیست می‌شود.
Mary
در مغز بیماران مازوخیستی که مورد گفتگوی استولر قرار گرفته‌اند، باید مسیری ارتباطی بین دردی که تحمل می‌کرده‌اند و سیستم‌های لذت جنسی‌شان شکل گرفته باشد که نتیجه‌ی آن تجربه‌ای ادغام یافته بوده است، دردی شهوانی. این‌که همگی این بیماران در کودکی درد را تحمل می‌کرده‌اند، این ایده را قوت می‌بخشد که سیم‌پیچی مجدد مغزی آن‌ها در دوره‌ی بحرانی پلاستیسیتی جنسی‌شان صورت گرفته است.
Mary
این نظریه که آنچه ما به‌طور «غریزی» از درد احساس می‌کنیم، می‌تواند برایمان به مایه‌ای از لذت تبدیل شود چنان غیرقابل‌باور است که ممکن است ما را تکان دهد؛ زیرا تصور ما از احساسات و هیجاناتمان همیشه این است که آن‌ها یا لذت‌بخش‌اند (شادی، پیروزی و لذت جنسی) و یا دردناک (غم، ترس و سوگ). اما حقیقت این است که این تصور همیشه درست نیست. ما می‌توانیم اشک شادی بریزیم و به پیروزی‌هایی شیرین همراه با تلخی نائل شویم و یا افراد روان‌نژند ممکن است از لذت جنسی احساس گناه کنند و یا مواردی که باعث شادی دیگران می‌شود به‌هیچ‌عنوان در فردی احساس لذت به‌وجود نیاورد. احساسی که ما به‌طور غریزی آن‌را مایه‌ی لذت نمی‌دانیم، مانند غم، اگر ماهرانه و به زیبایی از طریق موسیقی، ادبیات و یا هنر بیان شود می‌تواند در عین تلخ بودن ما را به عرش برد. ترس در عین این‌که احساسی ناخوشایند است، اما در فیلم‌های دلهره‌آور و یا در ترن هوایی می‌تواند باعث ایجاد هیجان در فرد شود. ظاهراً مغز انسان قادر است بسیاری از احساسات وی را یا به سیستم لذت و یا به سیستم درد او متصل کند؛ هر یک از این اتصالات و یا پیوندهای مغزی نیاز به یک ارتباط پلاستیک جدید در مغز دارند.
Mary
همه‌ی بیماران مازوخیست در کودکی دچار بیماری‌های فیزیکی بسیار سختی شده و تحت درمان‌های پزشکی معمول قرار داشته‌اند، که بسیار دردناک و وحشتناک بوده‌اند. استولر می‌نویسد: «در نتیجه آن‌ها مدت‌های مدید شرایط سختی را (در بیمارستان) سپری کرده‌اند، بدون این‌که بتوانند خستگی، ناامیدی و خشم خود را به‌صورت آشکار و درست بیرون بریزند. همین است که دچار انحراف شده‌اند»؛ مانند تمام کودکان، آن‌ها به درد و خشم غیرقابل‌توصیف خود هشیارانه تن درداده و آن‌ها را در شکل انواع رؤیا، حالات روانی دگرگون شده و رؤیای استمناء به کار گرفته‌اند. نتیجه این می‌شود که آن‌ها داستان روحی خود را در نقشی تازه و با پایانی خوب بازی کرده، به‌خود می‌گویند: «این دفعه من برنده شدم». آن‌ها از طریق تبدیل درد و رنج خود به شهوت پیروز شده‌اند.
Mary
افرادی که دچار انحراف هستند، معمولاً در زندگی خود فعالیت‌هایی را انجام می‌دهند که ترکیبی از خشونت و آمیزش جنسی است و تحقیر، دشمنی، خودسری، کارهای ممنوعه و پنهانی، خطاکاری‌های زننده و گذر از تابوها جزء موارد آرمانی آن‌ها است. آن‌ها صرفاً به دلیل این‌که انسان‌هایی «به هنجار» نیستند احساس خاص بودن می‌کنند. برای لذت بردن از انحراف‌ها لازم است که شخص از این نگرش «خطاکار» و یا معاند برخوردار باشد.
Mary
سیم‌پیچی دوباره‌ی سیستم‌های لذت مغز و میزانی که ذائقه‌ی جنسی انسان از آن بهره می‌برد، در انحرافاتی نظیر مازوخیسم جنسی بغرنج‌ترین وضعیت خود را پیدا می‌کند؛ زیرا در این حالت درد فیزیکی به لذت جنسی تبدیل می‌شود. برای کسب این لذت مغز باید چیزی را که ذاتاً ناخوشایند است به چیزی خوش‌آیند تبدیل کند و پالس‌هایی که معمولاً باید سیستم درد ما را نشانه بگیرند به‌صورت پلاستیک به سیستم لذت ما متصل می‌شوند.
Mary
بر من معلوم شد که فراموش کردن و بعضی نکات مثبت دیگر پلاستیسیتی می‌تواند در درمان بیماری ای نقش بسیار مهمی را ایفاء کنند. در زمان تحصیل در کالج بود که وی دریافت در حال ایفای همین تجاربی است که در دوره‌ی بحرانی کسب کرده و این‌که به‌طرف زنانی جذب می‌شود که از نظر احساسی مشکل دارند؛ زنانی مانند مادرش، و این‌که وظیفه‌ی اوست که عاشق آن‌ها شده و از آن وضعیت نجاتشان دهد.
Mary
گفته‌ی فریمن انواع عشق‌ها را به یاد ما می‌آورد: مرد متزلزلی که بعد از معاشقه و انجام عمل جنسی در ساعاتی از شب بلافاصله زن را رها می‌کند، زیرا بیم دارد در نتیجه‌ی ترغیبات زیاده از حد طرف مقابل مجبور شود تا صبح بیدار بماند، زنی که به دام عشق هرکسی می‌افتد که با او رابطه‌ی جنسی برقرار می‌کند، یا تحول ناگهانی در مردی که به‌ندرت به کودکان خود توجه می‌کند و تبدیل شدن او به پدری که خود را وقف کودکانش کرده است؛ ما به زبان خودمان می‌گوییم که «بلوغ فکری پیدا کرده» و این‌که «بچه‌ها برایش در درجه‌ی اول اهمیت قرار گرفته‌اند»، اما واقعیت این است که شاید او از اکسی‌توسین کمک گرفته و به‌این‌ترتیب توانسته از الگوهای عمقی خودخواهانه خود فراتر رود. مورد این فرد در تناقض کامل با مرد مجردی است که هیچ‌گاه عاشق نشده و با گذشت هرسال از عمرش انعطاف‌ناپذیرتر و عجیب‌وغریب‌تر می‌شود؛ زیرا تکرار عادات در وی باعث تقویتِ پلاستیکِ روال معمولی زندگی‌اش می‌شود.
Mary
برای فریمن، مغز عضوی اساساً جمع‌گرا است. به همین دلیل باید در آن مکانیسمی وجود داشته باشد تا هرچندوقت یک‌بار تمایلات فردگرایی و خودگرایی افراطی و خودمحوری زیاده از حد در ما را خنثی کند. همان‌طور که فریمن می‌گوید: «عمیق‌ترین معنای تجارب جنسی در لذتی‌که از آن می‌بریم یا حتی بقای نسل نهفته نیست، بلکه در فرصتی است که برای بیرون آمدن از دریای خودمداری برایمان ایجاد می‌کند؛ رابطه‌ی جنسی درها را می‌گشاید، بنابراین چه کسی بخواهد این نکته را به کار گیرد و چه نخواهد، باید بگویم که این نوازش‌های بعد از عمل جنسی است که پایه‌گذار اعتماد است نه نوازش‌های پیش از آن».
Mary
تئوری فریمن توضیح می‌دهد که چگونه عشق و پلاستیسیتی بر روی هم تأثیر می‌گذارند. پلاستیسیتی به ما کمک می‌کند تا -در پاسخ به تجربیات شخصی هر فرد از زندگی- مغزی چنان منحصربه‌فرد را پرورش دهیم که غالباً دنیا را آن‌گونه نمی‌بیند که دیگران می‌بینند و آن‌چیزی را نمی‌خواهد که دیگران می‌خواهند؛ اما بقای گونه‌ی انسانی نیاز به همدستی بین انسان‌ها دارد. آنچه که طبیعت در این جهت تدارک دیده تلفیق‌دهنده‌ی عصبی مانند اکسی‌توسین است که این توانایی را به مغزهای عاشق می‌دهد تا در طی یک دوره‌ی زمانی، پلاستیسیتی گسترده‌ای را تجربه کنند، خود را به قالب یکدیگر درآورند و آمال و آرزوهای یکدیگر را درک کنند
Mary
دانشمند علوم اعصاب جک پانک‌سیپ اعتقاد دارد که اکسی‌توسین در ترکیب با مواد شیمیایی مغزی دیگر چنان تأثیر خوبی بر کاهش استرس ناشی از درد جدایی در ما دارد، که اگر نبود، ما درد از دست دادن دل‌بستگی‌های قبلی‌مان را بسیار شدیدتر احساس می‌کردیم. این عدم وجود نسبی اضطراب، حتی ممکن است برای ما این موقعیت را فراهم کند که بتوانیم چیزهای تازه‌ای یاد بگیریم و روابط جدیدی را شکل دهیم؛ درعین‌حال این‌که رابطه‌های موجودمان را هم تا حدی مورد تجدیدنظر قرار می‌دهیم.
Mary
دانشمند علوم اعصاب جک پانک‌سیپ اعتقاد دارد که اکسی‌توسین در ترکیب با مواد شیمیایی مغزی دیگر چنان تأثیر خوبی بر کاهش استرس ناشی از درد جدایی در ما دارد، که اگر نبود، ما درد از دست دادن دل‌بستگی‌های قبلی‌مان را بسیار شدیدتر احساس می‌کردیم. این عدم وجود نسبی اضطراب، حتی ممکن است برای ما این موقعیت را فراهم کند که بتوانیم چیزهای تازه‌ای یاد بگیریم و روابط جدیدی را شکل دهیم؛ درعین‌حال این‌که رابطه‌های موجودمان را هم تا حدی مورد تجدیدنظر قرار می‌دهیم.
Mary
دانشمند علوم اعصاب جک پانک‌سیپ اعتقاد دارد که اکسی‌توسین در ترکیب با مواد شیمیایی مغزی دیگر چنان تأثیر خوبی بر کاهش استرس ناشی از درد جدایی در ما دارد، که اگر نبود، ما درد از دست دادن دل‌بستگی‌های قبلی‌مان را بسیار شدیدتر احساس می‌کردیم. این عدم وجود نسبی اضطراب، حتی ممکن است برای ما این موقعیت را فراهم کند که بتوانیم چیزهای تازه‌ای یاد بگیریم و روابط جدیدی را شکل دهیم؛ درعین‌حال این‌که رابطه‌های موجودمان را هم تا حدی مورد تجدیدنظر قرار می‌دهیم.
Mary

حجم

۴۲۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۵۹ صفحه

حجم

۴۲۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۵۹ صفحه

قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۳۰,۹۰۰
۷۰%
تومان