بریدههایی از کتاب مغزی که خود را تغییر میدهد
۳٫۸
(۴۲)
بسیاری از ذائقههایی که ما آنها را طبیعی فرض میکنیم از طریق یادگیری کسب شده و تبدیل به «طبیعت ثانویه» ی ما شدهاند. ما قادر نیستیم «طبیعت ثانویه» را از «طبیعت اولیه» ی خود تشخیص دهیم، زیرا مغز نوروپلاستیک ما در زمانیکه دوباره سیمپیچی شد این طبیعت جدید را در ما پرورش داد، طبیعتی که ماهیت آن از نظر بیولوژیکی درست مانند طبیعت اولیهی ماست.
Mary
چیزی که در این میان مسلم است، این است که ذائقهی جنسی تحت تأثیر فرهنگ و تجربه است. ذائقه جنسی چیزی است که یادگیری شده و سپس در مغز سیمپیچی میشود. «ذائقههای اکتسابی» آنهایی هستند که یادگیری میشوند برخلاف «ذائقههای اصلی» که از بدو تولد در انسان وجود دارند
Mary
این افکار عموماً باعث ناراحتی ما بزرگسالان نمیشود، چراکه ما به مرحلهی بحرانی دیگری از پلاستیسیتی جنسی وارد شدهایم که در آن مغزمان خود را مورد سازماندهی مجدد قرار داده و همین امر باعث شده که لذت جنسی بر هرگونه تنفری از این رابطه غلبه کند.
Mary
این واپسروی در هنگام معاشقه میتواند بدون خطر و لذتبخش باشد، اما میتواند مشکلزا هم باشد و آن هنگامی است که مسیرهای نورونی رفتار پرخاشگرانهی کودکانه در فرد آشکار شده و او را دچار کجخلقی میکند.
حتی «سخنان رکیک و کثیف» هم در خود ردپایی از مراحل جنسی کودکی را دارد وگرنه چرا باید روابط جنسی در کل چیزی «کثیف» در نظر گرفته شود؟ این نگرش از نگاه کودک به آلت جنسی خود سرچشمه میگیرد؛ در آن هنگام که دربارهی توالت رفتن و ادرار کردن کنجکاو است. او از دریافتن این مطلب دچار شگفتی میشود که آلتش که وظیفهی ادرار کردن را بر عهده دارد و آنقدر به بیضهها نزدیک است، در روابط جنسی مورد استفاده قرار میگیرد و اینکه مادر به پدر اجازه میدهد که این عضو «کثیفش» را در سوراخی که نزدیک به باسن او قرار دارد، فرو کند.
Mary
هنگامیکه افراد با کلام کودکانه یکدیگر را مورد خطاب قرار میدهند از کلماتی مانند «قند عسل» و «کوچولو» استفاده میکنند و بهاینترتیب به گفتگوی خود فازی دهانی میدهند. بر اساس نظر فروید آنها «واپسروی» پیدا میکنند، یعنی از مرحلهی ارتباط بلوغیافته در ذهن به مراحل اولیهی زندگانی باز میگردند. به باور من چنین قهقرایی از نظر پلاستیسیتی به معنای آشکار کردن تمامی مسیرهای نورونی قدیمی و سپس هدفگیری تمامی پیوندهای آن مرحلهی اولیه از زندگی است
Mary
ردپای احساسات کودکی را میتوان در رفتارهای ما به هنگام عشقورزی و برقراری رابطه جنسی به عینه دید
Mary
گرچه فروید از عبارت دوران حساس استفاده نکرد، اما آنچه وی دربارهی مراحل اولیهی تکامل جنسی میگفت با آنچه ما از دورهی حساس میدانیم کاملاً همخوانی دارد؛ دورههای محدود زمانیکه در طی آنها سیستمها و نقشههای مغزی به مدد تحریکاتی شکل میگیرد که از طرف نزدیکانمان اعمال میشود.
Mary
کودکان خواهان این روابط هستند و نوعاً احساسات عاشقانهی تندی را نسبت به پدر و مادر در خود میپرورانند. در این مسیر اگر والد گرم، مهربان و قابلاطمینان باشد، غالباً در کودک ذائقهای برای برقراری چنین رابطهای در آینده بهوجود میآید. اگر والد فارغ، سرد، منزوی، خودمحور، پرخاشگر، متزلزل و یا پریشان باشد، ممکن است کودک در آینده به دنبال یافتن چنین شریکی برای خود باشد.
Mary
فروید دریافت که سوءاستفادهی جنسی از کودکان به آنان لطمه میزند، زیرا بر دورهی بحرانی تمایلات جنسی در کودکان تأثیر گذاشته و باعث شکلگیری چگونگی طرز تفکر او از روابط جنسی و مطلوبیت آن برای او در آینده میشود.
Mary
یکی از مهمترین یافتههای وی در این زمینهی کشف دورههای بحرانی برای پلاستیسیتی جنسی بود.
Mary
گو اینکه فروید اولین نفری نبود که دربارهی پلاستیستی جنسی مطلب نوشت. افلاطون در دیالوگی که دربارهی عشق نوشته، میگوید که شهوات انسانی شکلهای مختلفی بهخود میگیرد، اما وی پایهگذار استنباط علوم اعصاب ازپلاستیسیتی جنسی و رمانتیک بود.
Mary
فروید اولین نفری نبود که دربارهی پلاستیستی جنسی مطلب نوشت. افلاطون در دیالوگی که دربارهی عشق نوشته، میگوید که شهوات انسانی شکلهای مختلفی بهخود میگیرد، اما وی پایهگذار استنباط علوم اعصاب ازپلاستیسیتی جنسی و رمانتیک بود.
Mary
فروید مینویسد «غرایز جنسی به دلیل پلاستیسیتی که دارند، بهخاطر ظرفیتشان برای تغییر اهداف، قابلتوجهاند».
Mary
مرتزنیچ نشان داده که نقشههای پیچیدهی مغزی از همان قوانین پلاستیکی تبعیت میکنند که در نقشههای سادهتر کاربرد دارند.
Mary
«نمیتوان پلاستیسیتی را محدود به قسمتهای خاصی کرد... این کاری کاملاً ناممکن است». تجارب او نشان دادهاند که اگر یکی از سیستمهای مغز تغییر کند، سیستمهایی که در ارتباط با آن هستند نیز تغییر میکنند. «قوانین پلاستیک» برای همهی قسمتها یکسان کاربرد دارد؛ قانون «از آنچه که داری استفاده کن یا آنرا از دست میدهی» و قانون «نورونهایی که با هم شلیک میکنند به هم سیمپیچی میشوند»؛ اگر چنین قوانینی وجود نداشت، مناطق مختلف مغز قادر نبودند که با همکاری یکدیگر، نقش خود را ایفاء کنند.
Mary
ساختار مغزی که رفتارهای غریزی و از جمله تمایلات جنسی ما را کنترل میکند، هیپوتالاموس نام دارد و دارای خاصیت پلاستیک است؛ درست مانند هسته آمیگدال یا بادامه، ساختاری در مغز که وظیفهی پردازش اطلاعات احساسی و تشویشی را بر عهده دارد.
Mary
عشق هم به طرز خارقالعادهای قابلیت انعطاف دارد و جلوههای آن در طی دورههای مختلف تغییر کرده است. گرچه ما عشق رمانتیک را طبیعیترین نوع عواطف میدانیم، اما حقیقت این است که تمرکز همهی آرزوهای ما در جهت صمیمیت، مهربانی و نیازهای جنسی در یک نفر، تا وقتیکه مرگ ما را از هم جدا کند در همهی جوامع عمومیت ندارد و تنها اخیراً در بین جوامعی مانند جامعهی ما روبه گسترش گذاشته است.
Mary
در جانداران دیگر تمایلات جنسی سلوک درست خود را دارد و بهمانند یک غریزه عمل میکند.
هیچ غریزهی دیگری را نمیتوان یافت که بدون تأمین هدف بیوژلویکی خود چنین موفق عمل کند و هیچ غریزهی دیگری را هم نمیتوان یافت که از هدف خود چنین دورافتاده باشد.
Mary
هیچ غریزهی دیگری را نمیتوان یافت که بدون تأمین هدف بیوژلویکی خود چنین موفق عمل کند و هیچ غریزهی دیگری را هم نمیتوان یافت که از هدف خود چنین دورافتاده باشد.
Mary
اگر تمایلات جنسی را یک غریزه بدانیم، با توجه به اینکه غریزه از نظر عرفی یک رفتار ارثی منحصربهفرد برای هرگونه جانوری تعریف میشود که با تفاوتهای زیاد در بین اعضای آنگونه بروز پیدا نمیکند، اینهمه تنوع در ذائقهی جنسی ما سؤالبرانگیز است. غرایز عموماً در مقبل تغییر مقاومت کرده و تصور در مورد آنان این است که هدفی شفاف، غیرقابل تغییر و تعیینشدهای مانند بقا را دنبال میکنند. بااینوجود چنین به نظر میآید که غریزهی جنسی انسان از آن هدف اصلی که تولیدمثل باشد به دور افتاده و تا میزان حیرتبرانگیزی، که در دیگر جانوران مشاهده نمیشود، متنوع است.
Mary
حجم
۴۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۵۹ صفحه
حجم
۴۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۵۹ صفحه
قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۳۰,۹۰۰۷۰%
تومان