«چهبسا وجود تبعیدگاه و عدم وطن ما باشد.»
Ehsan Agp
اگر کسانی در این جهان شادند، چرا بیرون نمیزنند تا از شادی فریاد بکشند و سعادتشان را در خیابان اعلام کنند؟ چرا اینهمه احتیاط و خویشتنداری؟ اگر من از شادی، آرامش و رضایتی مدام لبریز بودم، همهاش را درون خودم نگه نمیداشتم و با گشادهدستی با دیگران تقسیمش میکردم. خود را رها میکردم تا، با نیروی شناوری که به من زندگی بخشیده، از جا کنده شوم.
اگر سعادتی در کار باشد، باید آن را با دیگران سهیم شد و به آنان منتقل کرد. پس شاید انسانهای واقعاً شادمان از سعادت خودشان بیخبرند.
maryam_z
رنج بکشید یا نه، نیستی برای همیشه شما را خواهد بلعید.
پویا پانا
آنان که ورای مرزهای عادی، طعم زندگی، انزوا، ناامیدی و مرگ را چشیدهاند چه انتظاری از این زندگی میتوانند داشته باشند؟
Chia.V
آیا جز مرگ، تنها قطعیت محتوم این جهان، چیز دیگری بر این کرۀ خاکی هست که نتوان در آن شک کرد؟
maryam_z
تظاهر هر روزه به زندگی روزمره جنون محض است. باید به هر قیمتی بر ابتذال غلبه کرد و راه تحول را گشود.
پویا پانا
هم در حال رشدم و هم در حال مرگ، با لذت معلقم میان امید به هیچ و ناامیدی از همهچیز، بالیده میان عطر و زهر. سرشار از عشق و نفرت، مقتول نور و سایهها. نشانۀ من مرگ نور است و شعلۀ مرگ. شرارههایی در من خاموش میشوند فقط برای آنکه در هیئت تندر و آذرخش از نو زاده شوند. حتی خود تاریکی در من میدرخشد.
Javad Azar
حس میکنم دلم میخواهد فریاد بزنم، نعرهای وحشی که جهان را از هراس بهلرزه بیندازد. من چون آذرخشیام، آماده که جهان را بهآتش بکشد و در شعلههای پوچی خود ببلعد.
yazdaan
دانستن، طاعون زندگی است و آگاهی زخم بازی است بر قلب آن. غمانگیز نیست انسان بودن؟
Ali
زندگی موهبت میانمایگان است.
Chia.V