بریدههایی از کتاب برقلههای ناامیدی
۴٫۰
(۴۱)
غمانگیز نیست انسان بودن؟ حیوانِ پیوسته ناراضیِ معلق میان مرگ و زندگی.
maryam_z
نمیفهمم چرا باید در این جهان کاری کنیم، چرا باید دوستان و آرمانها، امیدها و رویاهایی داشته باشیم؟ بهتر نبود به گوشهای دورافتاده از دنیا پناه میبردیم، جایی که در آن صدای هیاهو و آشفتگیهای جهان به گوشمان نرسد؟ آنوقت میتوانستیم از فرهنگ و جاهطلبی چشم بپوشیم؛ همهچیز را ببازیم بیآنکه چیزی به کف آریم؛ مگر این دنیا چه حاصلی برای ما دارد؟
Mohammad
در این جهان، که نباید افسوس چیزی را خورد، چه بسیار چیزها مایۀ افسوساند؛ اما از خودم میپرسم آیا جهان به افسوسخوردن من میارزد؟
maryam_z
هر روز بیش از پیش متقاعد میشوم که انسان، حیوانی اندوهگین است، رهاشده و محکوم به یافتن راه خود در زندگی. طبیعت هرگز همچون او را به خود ندیده. او از بهاصطلاح آزادی خود هزاران بار بیشتر از اسارت در وجود طبیعی در رنج است. تعجبی ندارد که اغلب آرزو میکند گُلی یا گیاهی باشد.
Amir
دیگر نه میخواهم و نه میتوانم انسان باشم. چه باید بکنم؟ خدمت به نظامی اجتماعی و سیاسی؟ بدبخت کردن زنی؟ دنبال نقصان نظامهای فلسفی گشتن؟ جنگیدن برای آرمانهای زیباییشناسی و اخلاقی؟ اینهمه بسیار ناچیز است. من انکار میکنم انسان بودنم را، حتی به قیمت تنها ماندن.
Mohammad
هرکس با رنج خود، که آن را مطلق و نامحدود میپندارد، تنهاست. با مقایسۀ رنج شخصیمان با مصائب همۀ جهانیان تا به امروز، هولناکترین عذابها و سختترین شکنجهها، ظالمانهترین مرگها و دردناکترین خیانتها، همۀ مطرودین، همۀ آنان که زندهزنده در آتش سوختند یا از گرسنگی مردند، چقدر میتوانیم از عذاب خویش بکاهیم؟
رنج هیچکس نه با این خیال که همۀ ما فانی هستیم و نه با رنجکشیدن دیگران در گذشته و حال، بهمعنای واقعی، تسلا نمییابد.
maryam_z
قدمزدن در تنهایی، بهویژه شبها، وقتیکه هیچیک از جذابیتهای معمول نمیتواند دلربایی کند، برای فرایند عمیق خودسازی مناسب است.
Chia.V
بهتر نبود اشکهایم را، در انزوای مطلق، در شنهای ساحلی دفن میکردم؟ اما من هرگز نگریستم، چراکه اشکهایم همواره به اندیشه تبدیل شدهاند و اندیشههایم به تلخی اشکهایم است.
Mohammad
«من خواب را از دست دادم و این بزرگترین تراژدیای است که بر سر کسی میآید، بسیار بدتر از زندانی بودن. حوالی نیمهشب از خانه بیرون میرفتم و پرسهگرد خیابانها میشدم. فقط چندتایی دیوانه و من در خیابان بودیم، تنهایِ تنها در تمام شهر که بر آن سکوتی مطلق حکمفرما بود.»
Mohammad
اگر کسی برای خوشبختی من مرده باشد، من حتی بیش از پیش ناخشنودم، چراکه نمیخواهم زندگی خود را بر گورستانی بنا کنم. گاهی حس میکنم در برابر همۀ رنجهای تاریخ مسئولم، زیرا درک نمیکنم چرا کسانی برای ما خون ریختهاند.
maryam_z
«چهبسا وجود تبعیدگاه و عدم وطن ما باشد.»
Ehsan Agp
رنج بکشید یا نه، نیستی برای همیشه شما را خواهد بلعید.
پویا پانا
اگر کسانی در این جهان شادند، چرا بیرون نمیزنند تا از شادی فریاد بکشند و سعادتشان را در خیابان اعلام کنند؟ چرا اینهمه احتیاط و خویشتنداری؟ اگر من از شادی، آرامش و رضایتی مدام لبریز بودم، همهاش را درون خودم نگه نمیداشتم و با گشادهدستی با دیگران تقسیمش میکردم. خود را رها میکردم تا، با نیروی شناوری که به من زندگی بخشیده، از جا کنده شوم.
اگر سعادتی در کار باشد، باید آن را با دیگران سهیم شد و به آنان منتقل کرد. پس شاید انسانهای واقعاً شادمان از سعادت خودشان بیخبرند.
maryam_z
آنان که ورای مرزهای عادی، طعم زندگی، انزوا، ناامیدی و مرگ را چشیدهاند چه انتظاری از این زندگی میتوانند داشته باشند؟
Chia.V
آیا جز مرگ، تنها قطعیت محتوم این جهان، چیز دیگری بر این کرۀ خاکی هست که نتوان در آن شک کرد؟
maryam_z
تظاهر هر روزه به زندگی روزمره جنون محض است. باید به هر قیمتی بر ابتذال غلبه کرد و راه تحول را گشود.
پویا پانا
دانستن، طاعون زندگی است و آگاهی زخم بازی است بر قلب آن. غمانگیز نیست انسان بودن؟
Ali
زندگی موهبت میانمایگان است.
Chia.V
هم در حال رشدم و هم در حال مرگ، با لذت معلقم میان امید به هیچ و ناامیدی از همهچیز، بالیده میان عطر و زهر. سرشار از عشق و نفرت، مقتول نور و سایهها. نشانۀ من مرگ نور است و شعلۀ مرگ. شرارههایی در من خاموش میشوند فقط برای آنکه در هیئت تندر و آذرخش از نو زاده شوند. حتی خود تاریکی در من میدرخشد.
Javad Azar
حس میکنم دلم میخواهد فریاد بزنم، نعرهای وحشی که جهان را از هراس بهلرزه بیندازد. من چون آذرخشیام، آماده که جهان را بهآتش بکشد و در شعلههای پوچی خود ببلعد.
yazdaan
حجم
۱۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۱۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
قیمت:
۷۳,۲۰۰
۳۶,۶۰۰۵۰%
تومان