بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برقله‌های ناامیدی | طاقچه
کتاب برقله‌های ناامیدی اثر امیل چوران

بریده‌هایی از کتاب برقله‌های ناامیدی

نویسنده:امیل چوران
انتشارات:نشر پیدایش
امتیاز:
۴.۰از ۳۷ رأی
۴٫۰
(۳۷)
نمی‌فهمم چرا باید در این جهان کاری کنیم، چرا باید دوستان و آرمان‌ها، امیدها و رویاهایی داشته باشیم؟ بهتر نبود به گوشه‌ای دورافتاده از دنیا پناه می‌بردیم، جایی که در آن صدای هیاهو و آشفتگی‌های جهان به گوشمان نرسد؟ آن‌وقت می‌توانستیم از فرهنگ و جاه‌طلبی چشم بپوشیم؛ همه‌چیز را ببازیم بی‌آنکه چیزی به کف آریم؛ مگر این دنیا چه حاصلی برای ما دارد؟
Mohammad
غم‌انگیز نیست انسان بودن؟ حیوانِ پیوسته ناراضیِ معلق میان مرگ و زندگی.
maryam_z
در این جهان، که نباید افسوس چیزی را خورد، چه بسیار چیزها مایۀ افسوس‌اند؛ اما از خودم می‌پرسم آیا جهان به افسوس‌خوردن من می‌ارزد؟
maryam_z
دیگر نه می‌خواهم و نه می‌توانم انسان باشم. چه باید بکنم؟ خدمت به نظامی اجتماعی و سیاسی؟ بدبخت کردن زنی؟ دنبال نقصان نظام‌های فلسفی گشتن؟ جنگیدن برای آرمان‌های زیبایی‌شناسی و اخلاقی؟ این‌همه بسیار ناچیز است. من انکار می‌کنم انسان بودنم را، حتی به قیمت تنها ماندن.
Mohammad
هر روز بیش از پیش متقاعد می‌شوم که انسان، حیوانی اندوهگین است، رهاشده و محکوم به یافتن راه خود در زندگی. طبیعت هرگز همچون او را به خود ندیده. او از به‌اصطلاح آزادی خود هزاران بار بیشتر از اسارت در وجود طبیعی در رنج است. تعجبی ندارد که اغلب آرزو می‌کند گُلی یا گیاهی باشد.
Amir
هرکس با رنج خود، که آن را مطلق و نامحدود می‌پندارد، تنهاست. با مقایسۀ رنج شخصی‌مان با مصائب همۀ جهانیان تا به امروز، هولناک‌ترین عذاب‌ها و سخت‌ترین شکنجه‌ها، ظالمانه‌ترین مرگ‌ها و دردناک‌ترین خیانت‌ها، همۀ مطرودین، همۀ آنان که زنده‌زنده در آتش سوختند یا از گرسنگی مردند، چقدر می‌توانیم از عذاب خویش بکاهیم؟ رنج هیچ‌کس نه با این خیال که همۀ ما فانی هستیم و نه با رنج‌کشیدن دیگران در گذشته و حال، به‌معنای واقعی، تسلا نمی‌یابد.
maryam_z
قدم‌زدن در تنهایی، به‌ویژه شب‌ها، وقتی‌که هیچ‌یک از جذابیت‌های معمول نمی‌تواند دل‌ربایی کند، برای فرایند عمیق خودسازی مناسب است.
Chia.V
بهتر نبود اشک‌هایم را، در انزوای مطلق، در شن‌های ساحلی دفن می‌کردم؟ اما من هرگز نگریستم، چراکه اشک‌هایم همواره به اندیشه تبدیل شده‌اند و اندیشه‌هایم به تلخی اشک‌هایم است.
Mohammad
«من خواب را از دست دادم و این بزرگ‌ترین تراژدی‌ای است که بر سر کسی می‌آید، بسیار بدتر از زندانی بودن. حوالی نیمه‌شب از خانه بیرون می‌رفتم و پرسه‌گرد خیابان‌ها می‌شدم. فقط چندتایی دیوانه و من در خیابان بودیم، تنهایِ تنها در تمام شهر که بر آن سکوتی مطلق حکم‌فرما بود.»
Mohammad
اگر کسی برای خوشبختی من مرده باشد، من حتی بیش از پیش ناخشنودم، چراکه نمی‌خواهم زندگی خود را بر گورستانی بنا کنم. گاهی حس می‌کنم در برابر همۀ رنج‌های تاریخ مسئولم، زیرا درک نمی‌کنم چرا کسانی برای ما خون ریخته‌اند.
maryam_z

حجم

۱۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

حجم

۱۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

قیمت:
۷۳,۲۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴۱صفحه بعد