بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عشق هرگز فراموش نمی‌کند | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عشق هرگز فراموش نمی‌کند

بریده‌هایی از کتاب عشق هرگز فراموش نمی‌کند

۴٫۲
(۸۴)
«زندگی کوتاه‌تر از آن است که کسی را که دوست داری در آغوش نگیری!»
هستی
«خواهرها همیشه آن‌طور که به‌نظر می‌رسد نیستند. تو همیشه خواهرها را در سریال‌ها دیده‌ای. آن‌ها همدیگر را بغل می‌کنند، برای هم دل می‌سوزانند و رازهایشان را به هم می‌گویند؛ اما واقعیت این است که گاهی خواهرها می‌توانند بدجنس‌ترین موجودات باشند.»
|قافیه باران|
آدم‌ها در طول زندگی ترمیم می‌شوند و با وجود مشکلات فراوان پیش می‌روند. حتی ممکن است فصلی جدید به رویشان باز شود که اگر آن رویدادهای بد برای‌شان پیش نمی‌آمد، هرگز قادر به دیدن این فصل زیبای جدید نبودند.
Violette
در بیماران آلزایمری و دمانسی قدرت بازداری و جلوگیری از بروز احساسات به‌شدت کاهش می‌یابد؛ یعنی ممکن است آن‌ها در روابط خود هیچ قیدوبندی نداشته باشند. ممکن است وقتی از آن‌ها سؤال می‌کنی که از این رابطه رضایت دارند یا نه، بگویند بله؛ اما نمی‌توان از ابراز رضایت آن‌ها مطمئن شد؛ چون قدرت استدلال و قضاوت ندارند.
Farshid
تا امروز هرگز نتوانسته‌ام جواب این سؤال مادرم را بدهم. او روزهای آخر عمرش از من پرسید: «اگر چیزی به‌خاطر نیاورم، می‌توانم بگویم که در این دنیا حضور دارم؟» سؤالش همیشه با من ماند. کاش امروز اینجا بود و به او می‌گفتم «مهم نیست تو چیزی به یاد داشته باشی. اگر کسی حتی یک نفر نام تو را به یاد داشته باشد و آن را با عشق تکرار کند، یعنی تو در این دنیا حضور داری.»
Farshid
«مهم نیست تو چیزی به یاد داشته باشی. اگر کسی حتی یک نفر نام تو را به یاد داشته باشد و آن را با عشق تکرار کند، یعنی تو در این دنیا حضور داری.»
آیدا:)
پس از مدتی وقتی دوباره درخواستم را با آیدن مطرح کردم، با عصبانیت نگاهم کرد و گفت: «تو را به خدا آنا! یعنی من برای تو نقش مردی را دارم که فقط اسپرم‌هایش به دردت می‌خورد؟ لعنت به این بچه که ورد دهانت شده!» دلم می‌خواست سرش داد بزنم و بگویم: «غلط می‌کنی که درباره‌ی من چنین قضاوتی داری!» اما هر دو خوب می‌دانستیم که او به‌جز انتقال اسپرم به درد کار دیگری نمی‌خورد.
آیدا:)
عشق مثل رودی دنبال جریان یافتن است و اگر یک مسیر مسدود باشد، مسیر دیگری می‌یاب
بهار قربانی
«شاید یکی از ویژگی‌های خوب دمانس این است که وقتی روسری یا هر چیز دیگری را از دست می‌دهی، دیگر دلت برایش تنگ نمی‌شود.»
nedsalehani
مادرم می‌گوید عوضی‌بازی یعنی اینکه با حرف‌ها و سؤال‌هایت دیگران را آزار دهی.
pegah
تا امروز هرگز نتوانسته‌ام جواب این سؤال مادرم را بدهم. او روزهای آخر عمرش از من پرسید: «اگر چیزی به‌خاطر نیاورم، می‌توانم بگویم که در این دنیا حضور دارم؟» سؤالش همیشه با من ماند. کاش امروز اینجا بود و به او می‌گفتم «مهم نیست تو چیزی به یاد داشته باشی. اگر کسی حتی یک نفر نام تو را به یاد داشته باشد و آن را با عشق تکرار کند، یعنی تو در این دنیا حضور داری.»
شکوفه
گاهی بهترین روش برای مراقبت از آن‌هایی که دوست‌شان داریم این است که مراقب خودمان باشیم.
کتاب ناب
آدم‌ها در طول زندگی ترمیم می‌شوند و با وجود مشکلات فراوان پیش می‌روند. حتی ممکن است فصلی جدید به رویشان باز شود که اگر آن رویدادهای بد برای‌شان پیش نمی‌آمد، هرگز قادر به دیدن این فصل زیبای جدید نبودند.
موفنری
عشق مثل رودی دنبال جریان یافتن است و اگر یک مسیر مسدود باشد، مسیر دیگری می‌یابد.
موفنری
«دمانس خیلی چیزها را از آدم می‌گیرد. حافظه، قدرت تکلم و دیگر توانایی‌ها؛ اما به‌نظر من نمی‌تواند شخصیت او را تغییر دهد یا احساسی را که او به عزیزانش دارد مخدوش کند.»
موفنری
دوباره می‌گویم: «صبر کن!» او آه می‌کشد. «باز چه شده وروجک؟» «چرا تو او را می‌بینی و بقیه او را نمی‌بینند؟» برت برای چند لحظه فکر می‌کند. «من او را می‌بینم چون واقعاً دوست دارم که او را ببینم.» «منظورت این است که اگر کسی باشد که من نتوانم او را ببینم، اما از صمیم قلب دلم بخواهد او را ببینم، می‌توانم؟» «امتحانش مجانی است خانم کوچولو.» «و می‌توانم با او حرف بزنم؟» «شک نکن!»
tasnim
«اگر چیزی به‌خاطر نیاورم، می‌توانم بگویم که در این دنیا حضور دارم؟» سؤالش همیشه با من ماند. کاش امروز اینجا بود و به او می‌گفتم «مهم نیست تو چیزی به یاد داشته باشی. اگر کسی حتی یک نفر نام تو را به یاد داشته باشد و آن را با عشق تکرار کند، یعنی تو در این دنیا حضور داری.»
tasnim
«زندگی کوتاه‌تر از آن است که کسی را که دوست داری در آغوش نگیری!»
farahani
به‌نظر من عمر آدمی وقتی ارزش دارد که آن را با کسی سپری کند که از ته دل دوستش دارد. رومئو همان چند روز کوتاه زندگی را با عشق راستین گذراند؛ اما می‌توانست پنجاه سال با یک دروغ زندگی کند. او درست انتخاب کرد.»
ملانی
آنگوس اخم می‌کند. «می‌دانی... یک‌بار درباره‌ی زنی که فراموشی داشت مطلبی خواندم. او به یاد نمی‌آورد که ازدواج کرده است؛ اما هربار که لباس عروسی‌اش را می‌دید گریه می‌کرد. در این مقاله گفته بود که مرکز حافظه‌ی مغز درست کنار مرکز احساسات است. بنابراین، نیروی احساسی آن لباس در مغز وجود داشت و با اینکه حافظه از بین رفته بود زن را به گریه می‌انداخت.»
Farshid

حجم

۲۹۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۲۹۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان