بریدههایی از کتاب همپای صاعقه
۴٫۸
(۱۳)
مهمات نداریم یعنی چه؟ اصلاً شما چرا پیش من آمدهاید، میگویید مشکل مهمات داریم؟! بروید مهمات مورد نیاز خودتان را از عراقیها بگیرید!
سید مهدی
مرتضی گفت: «عزیز، کار خطرناکی کردی! نگفتم که برو تانک بیاور؛ گفتم منطقه را شناسایی کن!»
سید مهدی
حسین قُجهای؛ فرمانده گردان سلمان، با آن سر نترسی که داشت، بلند شد و سه تا از قمقمههای خالی بچهها را برداشت، با یک جست از چاله تانک بیرون پرید و رفت کنار تانکر آب عراقیها و با خونسردی حیرتآوری که اصلاً قابل وصف نیست، یکی یکی قمقمهها را پر کرد و آورد. حسین قُجهای چنان خونسرد رفت و برگشت که همه متحیر شدیم. حتی عراقیها هم از بالای تپه او را میدیدند؛ منتها فکر کرده بودند لابد حسین هم یکی از نیروهای خودشان است.
سید مهدی
چرا که اگر صدّام در این کار حسن نیت داشت، ارتش عراق میبایست از همهی مناطق اشغالی عقبنشینی میکرد؛ نه اینکه همچنان ۳۰۰ کیلومتر از خاک ایران را با حضور در ارتفاعات سرکوب مرزی و نفتشهر و منطقه نفتخیز دشتِ سُمَیده در اختیار خود بگیرد و بعد داعیهی صلحطلبی داشته باشد.
Husain Gh
کاتیوشای چهل تایی شلیک شد که تمام موشکهایش در میان بچّهها به زمین فرود آمد. توی آن همه سر و صدا، حتی میشد صدای «اشهد ان لاالهالاالله» تعداد زیادی از برادرانِ گردان حبیب را شنید؛ امّا... یکبار دیگر معجزهی خداوند بر ما ارزانی شد و آن چهل موشک مرگبار، درست بهسان چهل قطعه سنگ بر زمین افتادند و هیچکدام منفجر نشدند.
Husain Gh
سرفرماندهی ارتش عراق در مورد ادامهی تلاش برای حفظ منطقه و بازپسگیری منطقهی تصرف شده، دچار ابهام شد و بین دو امر؛ یعنی تلاش برای حفظ منطقهی اشغالی و خرّمشهر یا حفظ بصره، مردد ماند.
سید مهدی
حسین دستی به گوشهایش کشید. خون بود که آغشته با گرد و غبار تا میان محاسن او جاری شد؛ درجا بلند شد و به یکی از بچهها گفت: «یک گلولهی دیگر بده ببینم! این نامردها خیلی پررو شدهاند!» از نو آر.پی.جی را بر دوش گرفت، روی سینهکش خاکریز قد علم کرد و خطاب به ما گفت: «اگر کمی پایینتر از برجکشان را نشانه بگیریم، ضربه فنی میشوند...
سید مهدی
در جریان پیشروی ستونهای پنج گردان تیپ ۲۷ در آن شب روشن و مهتابی، واقعه عجیبی رخ داد که همهی برادرها را دچار حیرت و اعجاب کرد؛ طوری که خبر آن را دهان به دهان، به یکدیگر اطلاع میدادند.
سید مهدی
طوری شد که بچّههای گردان ۱۴۱ ارتش که به صورت سازمانی دارای قمقمه بودند، گفتند: اشکالی ندارد؛ ما آب درون قمقمهها را با بسیجیها قسمت میکنیم. هر سه چهار نفر از آب یک قمقمه استفاده خواهیم کرد!
سید مهدی
به مسؤولین آنجا گفتیم که نیروی ما میخواهد هفده کیلومتر در شب اوّل حمله از غرب کارون تا جادهی اهواز-خرّمشهر پیادهروی کند. داد و بیدادمان هم خیلی زیاد بود. میگفتیم این نیرو چگونه میتواند تشنگی بکشد و بجنگد؟! جواب دادند: قمقمه نیست؛ وقتی نیست، ما چه کاری قادریم برای شما انجام بدهیم؟ آقا، امام حسین (ع) چطور میجنگید؟ ما هم به تأسی از ایشان، اگر حتی دست خالی هم باشیم، باید بجنگیم.
سید مهدی
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۹۱۲ صفحه
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۹۱۲ صفحه
قیمت:
۱۸۲,۰۰۰
۱۲۷,۴۰۰۳۰%
تومان