بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مردی به نام اوه | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مردی به نام اوه

بریده‌هایی از کتاب مردی به نام اوه

۴٫۵
(۲۲۲)
آدم می‌تواند از روی ماشین مردها به احساسات آن‌ها پی ببرد و البته این برای خیلی‌ها قابل درک نیست.
Arash
«کسی که بد است، با کسی که می‌تواند بد باشد تفاوت زیادی دارد.
امیر
«مردها به خاطر اعمالشان است که تبدیل به یک مرد بزرگ می‌شوند، نه به خاطر حرف‌هایشان!»
MhrnA.z
شش ماه است که همسر اووه فوت کرده اما او هنوز دو بار در روز شوفاژها را بررسی می‌کند تا همسرش درجه‌ی آن را بیش‌تر نکرده باشد!
امیر
نمی‌توان گفت اووه بعد از سونیا مرده بود؛ نه او نمرده بود، فقط دست از زندگی کشیده بود.
آیدا:)
اما نهایتا سونیا در اوج بی رحمی او را در میان انبوهی از مشکلات این دنیا تنها گذاشت و رفت... و حالا اووه مجبور بود در میان مردمی که حتی یک درصد از حرف‌هایش را نمی‌فهمند، زندگی کند...
آیدا:)
«مردها به خاطر اعمالشان است که تبدیل به یک مرد بزرگ می‌شوند، نه به خاطر حرف‌هایشان!
Arash
«این روزها آدم با شرافت هم خیلی کم پیدا می‌شود!»
علی
«اینو یادت باشه، فقط احمق‌ها هستند که هیکل و قدرت را یکی می‌دانند!»
علی
«همه‌ی مردم به دنبال یک زندگی شکوهمند و عالی هستند، اما این شکوه و کیفیت کاملا نسبی و سلیقه‌ای است!»
فاطمه ناظریان
قرار نبود زندگی اووه چنین شود که در یک بعدازظهر سه شنبه این‌طور جلوی پنجره بایستد و به فکر فرو برود.
فاطمه ناظریان
آدم زمانی که عزیزی را از دست می‌دهد، دلش برای کوچک‌ترین و عجیب‌ترین چیزها هم تنگ می‌شود: لبخندش، حرکاتش هنگام خواب و یا حتی رنگ کردن دوباره‌ی اتاق برای او...
ᑎ ᗩ ᖇ Ꮐ ᗴ ᔑ
اووه می‌دانست که این مرد هیچ‌وقت ظرف‌هایی را که در آن برایش ناهار می‌برد را پس نمی‌دهد و می‌گفت حتما متوجه فرق بین ظرف و غذا را نشده و همه را یک جا بلعیده و در این لحظه همسر اووه اعتراض می‌کرد و از او می‌خواست که این بحث را تمام کند و بعد از این اووه دیگر بحث را ادامه نمی‌داد.
صابر
یک جایی در زندگی هر آدمی پیش می‌آید که تصمیم می‌گیرد چطور آدمی باشد؛ آدمی‌که اجازه‌ی هر سلطه‌گری‌ای را به مردم می‌دهد یا نه!
Hana
«عزیزم تو هیچ‌وقت نتونستی من رو گول بزنی. من می‌دونم زمان‌هایی که کسی حواسش نیست، تو هم در درون خودت در حال رقص هستی و این دقیقا چیزیه که باعث شده من دوستت داشته باشم!» اووه هیچ وقت منظور سونیا را از این حرف درک نکرد. او اصلا اهل رقص نبود و این کار از نظرش مجموعه‌ای از حرکات سرگیجه‌آور بود که بدون هیچ حساب و کتاب و قانون و قاعده‌ای انجام می‌شد.
محمدرضا
اووه اهل فکر کردن به این موضوعات نبود که چه کسی از چه زمانی تبدیل به یک نوع آدم شده و اگر اهل این تفکرات بود، مطمئنا این روز را مبدا تغییر خود می‌دانست.
نسیم🍁
دختر سرش را پایین می‌اندازد و سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: «لازم نیست چیزی برام بخری، چون من فقط یه چیز می‌خوام...» اووه کارت دعوت را در جیبش می‌گذارد و با حالت سوالی به دختر نگاه می‌کند. دختر حرفش را تکمیل می‌کند: «مهم نیست، چون مامان می‌گه خیلی گرون قیمته!» اووه سر تکان می‌دهد؛ بعد بررسی می‌کند که پروانه و پاتریک مشغول باشند و بعد صورتش را پایین می‌آورد تا رو به روی صورت دختر بچه قرار بگیرد. دختر بچه دست‌هایش را کنار دهانش می‌گیرد و پچ پچ می‌کند: «آی پد!»
Xerxes
حتی بلیط فروش‌های ایستگاه قطار هم قبلا در زندگی‌شان عشق را تجربه کرده‌اند!...
Mahdi sabeti
شام سوسیس و سیب‌زمینی می‌خورد و از پنجره بیرون را تماشا می‌کرد و صبح روز بعد برای کار آماده می‌شد. اووه این روزمرگی را دوست داشت و از این‌که می‌دانست فردا چه در انتظارش است، لذت می‌برد.
Afsaneh Habibi
بقیه‌ی پول مال خودته، فقط مال خودت، نه اون پاتریک احمق...
ستاره☆

حجم

۳۲۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۵۶ صفحه

حجم

۳۲۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۵۶ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان