شش ماه است که همسر اووه فوت کرده اما او هنوز دو بار در روز شوفاژها را بررسی میکند تا همسرش درجهی آن را بیشتر نکرده باشد!
فاطمه ناظریان
اووه کسانی را که برای بازنشستگی لحظهشماری میکنند و از بازنشستگی خوشحال میشوند را درک نمیکند. چطور میشود آدم از بی مصرف بودن و انگل اجتماع بودن لذت ببرد و خوشحال شود؟!
فاطمه ناظریان
این بار میگوید: «سنسور دنده عقب، دوربین پارک خودرو!... تو تا وقتی که برای پارک کردن ماشین به این چیزها نیاز داشته باشی به هیچ دردی نمیخوری!»
فاطمه ناظریان
خدای من!... جامعهای که مردم در آن نمیتوانند یک قهوهی ساده دم کنند و با دست بنویسند، چه آیندهای خواهد داشت؟!
فاطمه ناظریان
شش ماه است که همسر اووه فوت کرده اما او هنوز دو بار در روز شوفاژها را بررسی میکند تا همسرش درجهی آن را بیشتر نکرده باشد!
صابر
همسر اووه هم بر سر این مسئله با او بحث نمیکند و فقط حرفهای او را تایید میکند و تمام طول زمستان یواشکی درجهی رادیاتورها را بالا میبرد و هر سال این داستان تکرار میشود...
صابر
«اگر هر کسی بخواهد بیقانونی کند، دنیا به هم خواهد ریخت.»
کتابخوان🤓
فروشنده نفس عمیقی میکشد. کف دستهایش را روی لبهی ویترین میکشد و کمکم میفهمد که اووه یک مشتری معمولی نیست و از آن مشتریهایی است که باید همه چیز را برایش توضیح داد:
سپیده
مردی به نام اووه
مولف: فردریک بکمن
مترجم: دکتر سعید گوهری راد
انتشارات رادمهر
سپیده