بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زایو | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب زایو

بریده‌هایی از کتاب زایو

امتیاز:
۴.۴از ۵۱۵ رأی
۴٫۴
(۵۱۵)
گاهی وقت‌ها آدم‌هایی حماقت رو ضمانت زندگی‌شون فرض می‌کنن. اون‌وقت، چه خون‌ها که ضامن عقیده‌ها خواهد شد!
ارباب دلها
آن‌ها با تعجب به دکتر پارسا نگاه کردند و بعد از لحظه‌ای زدند زیر خنده. دکتر پارسا اول از عکس‌العمل آن‌ها تعجب کرد. اما کمی بعد او هم خندید و با شوخ‌طبعی گفت: خب، می‌فرمایین این دو روز که بنده خونه نیستم و مشغول عملیات هستم، کی باید ظرفا رو بشوره و کارای منزل رو رفع و رجوع کنه؟
کاربر ۴۶۷۷۰۱۶
عرض سلام دارم خدمت همهٔ بزرگواران. فکر نمی‌کنم هیچ کدوم از شماها تجربهٔ این رو داشته باشین که یه روز صبح، مثل هر روز بیدار شین، با ضرب مرشد ورزش کنین و میل بزنین، در آرامش با همسر و فرزندتون صبحانه بخورین، و همین که پاتون رو در محل کار گذاشتین، اونجا شما رو کت‌بسته و با یه هواروِ شیشه‌دودی شیش‌در، اونم آخرین مدل سال، بیارن به یکی از بزرگ‌ترین وزارتخونه‌های بین‌المللی! و با تعجب ببینین که بی اطلاع وسط جلسه‌ای فوق محرمانه، با حضور روسا و فرماندهان مهم مملکت قرار گرفتین. فکر نمی‌کنم کسی تا به حال احساس الآنِ من رو تجربه کرده باشه و نمی‌دونم از خودم یا شما باید بپرسم که من الآن اینجا چی کار می‌کنم؟
کاربر ۴۶۷۷۰۱۶
دو قشر هستن که وقتی با هم تنها می‌شن، می‌تونن ساعت‌های زیادی رو با حرف زدن بگذرونن: یکی دانشمندها، و دیگری زن‌ها!
گل رز
گفت: تاریخ، چیز خوبیه. شاید بشه گفت علم شگفتی‌هاست! و شگفت‌انگیزترین درسش اینه که داستان آدم همانند چرخه‌ایه که دایم تکرار شدنیه، و جملهٔ آخر هر کتاب تاریخ، تنها یک کلمه‌ست: عبرت!
ArmanDox
_ از خانه‌های خود بیرون نیایید. پوشیدن لباس‌های امن ضروری است. مراکز درمانی هیچ‌گونه ضمانتی برای زنده ماندن فرد آلوده به زایو ندارد. توجه کنید، هیچ داروی ضدویروس و واکسن برای این ویروس مهلک وجود ندارد. تا کنون زمین در هیچ عصری شاهد چنین حادثه‌ای نبوده.
مرتضی حسن‌زاده
تزریق کردیم، اما کار از کار گذشته
کاربر ۳۷۹۰۲۰۳
داستان رهبران بزرگ دنیا، هیچ وقت فراموش‌شدنی نیست. رهبران بزرگ، نگین حلقهٔ
Hoda Seyf
تصاویری از مرگ و زی. اُ. از ویروسی که مانند یک کرم، بدن را از درون می‌خورد، روز به روز گسترده‌تر می‌شد، شکست‌ناپذیر بود و همچون سرطانی بر جسم دنیا چنبره زده بود. به پیکرهای بی‌جانی که رنگ باخته بودند فکر می‌کرد. به خونی که به رنگ ارغوانی آسمان بود، چون جوهری سرد و خشک شده. به لب‌های کبود و سیاه کودکان بی‌جان، و زنانی که بر بالین کودکان تلف شدهٔ خود، با چشمانی سرخ‌رنگ شیون می‌کردند و خود آلوده شده بودند. به بدن‌هایی که جز استخوان، چیز دیگری برای نشان دادن ضعف نداشتند. به انبوه پیکرهای بی‌جان، که در گورهای بزرگ دسته‌جمعی ریخته می‌شدند، در اروپا، آسیا، امریکا... و بیش از اینکه به انسان بمانند، به تودهٔ استخوان‌های تیره‌رنگ و فاسد شده شباهت داشتند، که مهری روی سینهٔ همه‌شان خورده بود: مرگ بر اثر زایو!
ز.م
چند پژوهشگر و دکتر متخصص دربارهٔ این بیماری و تحقیقاتشان صحبت می‌کردند. همه دور نمایشگر جمع شدند و با دقت چشم دوختند به آن: _ هیچ راه حلی برای نفوذ به ساختار ویروس نیست. بنا بر نتایج آزمایش‌های ما، ویروس زایو، ویروسی به شدت هوشمند و مخرب است. سرعت بالای تکثیر و سرایت ویروس، همه ما را وحشت‌زده کرده. ما ناامیدانه دست به دعا برداشته‌ایم. مردم دنیا اکنون شاهد مرگ خواهند بود. ما تمام تلاشمان را کردیم. تنها راه نجات، مهاجرت است. باید کره زمین را ترک کرد. هشدار می‌دهیم: ما همه تلاش خود را کردیم. اکنون علم دنیا به انتها رسیده، به یک بن‌بست عظیم. روند گسترش ویروس در دنیا در دو سال اخیر به‌روشنی نشان می‌دهد که اگر وضع همین‌طور پیش برود، تا چند سال دیگر آدمی روی کره زمین وجود نخواهد داشت و سکوت بزرگی جهان ما را فرا خواهد گرفت...
ز.م
این، گذر زمانه که مشخص می‌کنه چیزی ارزشه یا فضاحت؛ و گذر زمان همیشه در حال وقوعه، حتی الآن!
ترنج
با توجه به شکل ویروس، نام آن ویروس را زی. اُ. گذاشتند و به دنیا معرفی کردند. او گفت: زی. اُ. علامت اختصاری ویروسه، اما به خاطر شکل ظاهری عجیب ویروس، همه اون رو با نام «زایو» می‌شناسن.
ترنج
سال ۱۴۲۰ هجری شمسی ساعت: ۶:۰۰ آسمان نظاره‌گر طلوع خورشید بود. تاریکی سحر داشت از بین می‌رفت؛ آخرین لحظهٔ تاریک پیش از طلوع! تلألوِ انوار طلایی خورشید، در شیشه‌های سبز، قرمز و آبی پنجرهٔ چوبی خانهٔ دکتر علی پارسا چشم‌نواز بود، و انعکاس آن بر حوض پرآب حیاط، مانند مرواریدهای رنگی. دکتر پارسا بعد از سلام، جانمازش را جمع کرد و کنار ایوان گذاشت. از پله‌ها پایین آمد. به گل‌ها نگاهی انداخت. آبپاش را برداشت و آن را از توی حوض پر کرد. امواج کوچک آب، تصویر برگ‌های در هم پیچیدهٔ درختان اطراف خانه را به هم ریخت و همچون توفانی، آن‌ها را به حرکت درآورد. دکتر پارسا ایستاد و نگاهی به آسمان کرد. آسمان نیمه‌روشن بود و ارغوانی‌رنگ، و خورشید تازه طلوع کرده بود. آبپاش را کنار حوض گذاشت و انگار چیزی به خاطر آورده باشد، از پله‌ها بالا رفت، به سمت ایوان. نگاهش به رادیو افتاد؛ رادیوی که یادگار پدرش بود و در کودکی یک بار آن را خراب کرده بود، اما پدرش به او یاد داد که چطور تعمیرش کند. و او موفق شد و از همان روز، رادیو را از پدر هدیه گرفت. رادیوی که سال‌های سال بود دیگر تولید نمی‌شد. رادیو را روشن کرد، و سکوت صبح با صدای رادیو در هم شکسته شد.
اعتمادی جم
ادبیات و هنر هر ملت، آینهٔ فرهنگ، فکر و زندگانی اون ملته. هر قدر که آثار هنری ملتی بزرگ‌تر، عمیق‌تر و شگفت‌تر باشه، یعنی مردمش بزرگ، عمیق و شگفت‌انگیزند. همهٔ این‌ها در گرو عقیدهٔ مردمه.
الهم صلی علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
My fire burn me first.
Elmira
این، گذر زمانه که مشخص می‌کنه چیزی ارزشه یا فضاحت؛
Elmira
خراب کردن خیلی راحته. چیزی که دشوار و مهمه، ساختنه!»
Elmira
گذر زمان ارزش واقعی چیزها رو مشخص می‌کنه.
Elmira
اونایی که قدرت دارن، با یه دست گلوی ما رو گرفته‌ن و با دست دیگه هر چیزی که به نفعشونه توی جیبشون می‌ذارن.
Elmira
توی این دنیا بعضی از زور ثروت می‌میرن و بعضی از فقر.
Elmira

حجم

۲۲۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

حجم

۲۲۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان