- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب زایو
- بریدهها
بریدههایی از کتاب زایو
۴٫۴
(۵۱۵)
استاد بیل اسمیت به فکر فرورفت. بعد به دکتر پارسا و حافظ دوباره نگاهی انداخت و گفت: منم جزو همین مردمم. شما همه فکر میکنین به خاطر افشاگری من رو از امریکا اخراج کردن؟... همه فکر میکنن من به خاطر یک افشاگری ساده از خونهم رونده شدم. نه... این سادگیه؛ حماقته. این چیزیه که رسانهها به شما القا کردن! حتی خودم! اونچه واقعیت داره، اینه که با نظریهای که من در کتاب «حزب آسمان» مطرح کردم، موج جدیدی به وجود اومد. این موج داشت تبدیل به یک انقلاب میشد؛ یک انقلاب علیه حکومتی که این بلا رو سر مردم آورده. نظامی که میگه، چاقها چاقتر بشن و لاغرها بمیرن!
آبیِ آسمونی
حافظ همانطور که روی زمین افتاده بود و تقلا میکرد دستش را باز کند، ناامیدانه شروع کرد به توضیح دادن:
_ وقتی خبر این ویروس مرگبار توی دنیا پیچید، این گروهها به وجود اومدن تا از این قضیه سوء استفاده کنن و با ایجاد شورش و جنگطلبی، امتیازاتی برای خودشون بخوان. اوایل به اسم «مهاجرها» شناخته میشدن، اما بعد ماهیتشون معلوم شد.
_ چه خواستهای دارن؟ هدفشون چیه؟
_ مزدورن و کارشون قاچاق تجهیزات پیشگیری ویروسی، قاچاق مهاجرین و از این قبیل چیزاست.
حبیب ادامه داد: و البته دزدیدن یا ترور دانشمندان!
_ خب، این گروهها از کجا تأمین و تجهیز میشن؟
حافظ که روی زمین نفسنفس میزد، همانطور درازکش تنها یک جمله گفت: از طرف همونایی که میخوان دنیا رو سرگرم کنن!
آبیِ آسمونی
ناگهان حافظ نگاهی به افراد داخل هوارو انداخت و دوباره به دکتر پارسا که در حال سقوط به درون گودال بود. یکباره طناب را رها کرد و از داخل هوارو شیرجه زد و خود را به سمت دکتر پارسا پرت کرد و به دنبال او وارد حلقهٔ دود شد. با دیدن این صحنه، محافظ دوم هم به دنبال حافظ، خودش را به داخل گودال پرت کرد.
هر سه در میان خاک و شنهای به پرواز درآمده و معلق آن منطقه از دشت، داخل آن گودال تاریک و عمیق سقوط کردند. در سیاهی آن فرو رفتند. از هوارو دور و دورتر شدند و در فضا کوچک و کوچکتر، تا اینکه محو شدند.
آبیِ آسمونی
باید هر چه زودتر این آخرین سلول سرطانی هم از بین میرفت و از جسم دنیا کنده و محو شود.
komeilrezazadeh
دو تا قانون مهم در جنگ هست که میگه: اولین قانون در جنگ دیده نشدنه، و دومین قانون که اون رو بهترین راهکار در جنگ میدونن، حمله به استراتژی دشمن و خنثی و عقیم کردن اونه.
M.M. SAFI
این گذر زمان است که مشخص میکند چیزی ارزش است یا فضاحت؛ و گذر زمان همیشه در حال وقوع است.
haji
قدرت یک ملت از هر عنصری بیشتره. اگر چه اون عنصر، ارتش و سلاح و ملت باشن! اما این قدرت نیاز به یک پشتوانه داره و اون، استواری اون ملت بر عقیدهشه.
M Kh72
قدرت یک ملت، از هر عنصری بیشتر است؛ اگر چه آن عنصر، ارتش و سلاح باشد!
M Kh72
شاید اگه من تبعید نمیشدم، سالها پیش رهبر این انقلاب میبودم؛ رهبری که میخواست کشورش بر اساس اون مکتب فکری جامع و کامل انسانی که قبلا در سفرم کشف کرده بودم، اداره بشه.
M Kh72
از روزی که این قانون در ایالتهای دیگه تصویب شد، مردم ثروتمند به شهرهای بالاتر از سطح زمین منتقل شدن، اما مردم فقیر در زمین و سازههای قدیمی و فرسوده به زندگی خود ادامه دادن
M Kh72
امریکا گفته اگه کشوری بخواد مردمش رو به ماه منتقل کنه، با موشک میزنه.
_ پس چرا خودشون آسانسور فضایی ساختن؟!
پیرمرد نگاهی به دکتر پارسا انداخت و گفت: خودشون هنوز برنامهٔ سفرهای فضایی و مهاجرت به ماه رو دارن ادامه میدن. میخوان همهٔ مردم دنیا بمیرن و فقط خودشون زنده بمونن... ای آقا!
M Kh72
تولستوی اگه بیشتر زنده میموند، یا لااقل آینده رو میدید، اسم رمانش رو میگذاشت: جنگ و جنگ!
ملیکا
دکتر پارسا جلوِ ورودی تونلی تنگ و باریک ایستاده، و به عمق سیاه آن خیره شده بود. سپس «یا علی» گفت و اولین قدم را به داخل آن گذاشت. اما کسی چه میدانست؟ شاید فردا تیتر اول روزنامهها این بود: «دنیا در برابر زایو به زانو درآمد!»
م.ظ.دهدزی
گاهی وقتها آدمهایی حماقت رو ضمانت زندگیشون فرض میکنن. اونوقت، چه خونها که ضامن عقیدهها خواهد شد!
Awolfboy
قدرت یک ملت از هر عنصری بیشتره. اگر چه اون عنصر، ارتش و سلاح و ملت باشن! اما این قدرت نیاز به یک پشتوانه داره و اون، استواری اون ملت بر عقیدهشه.
ALI SHARIFI
زندگی همیشه بزرگترین ضربهها رو اونهایی به آدم میزنن که اصلاً پیدا نیستن و نمیدونی کجا هستن و چهکارهاند
کاربر ۸۰۹۶۲۷۵
ما همه منتظر یک طلوع هستیم!
mha
قدرت یک ملت از هر عنصری بیشتره. اگر چه اون عنصر، ارتش و سلاح و ملت باشن! اما این قدرت نیاز به یک پشتوانه داره و اون، استواری اون ملت بر عقیدهشه
کاربر ۱۱۶۲۸۹۲
قدرت یک ملت از هر عنصری بیشتره. اگر چه اون عنصر، ارتش و سلاح و ملت باشن! اما این قدرت نیاز به یک پشتوانه داره و اون، استواری اون ملت بر عقیدهشه.
فاطمه
دکتر پارسا در میان حرارت آتش، قصد کرد وارد آن شود تا شاید جان یکی را نجات دهد. اما حافظ رسید و او را گرفت و از آتش و حرارت هوارو دورش کرد. هر دو لحظهای به هوارو که در آتش میسوخت خیره شدند. هیچ امیدی نبود.
کاربر ۳۸۱۶۲۰۲
حجم
۲۲۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
حجم
۲۲۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان