بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کویر | صفحه ۶ | طاقچه
کتاب کویر اثر علی شریعتی

بریده‌هایی از کتاب کویر

نویسنده:علی شریعتی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۴۲ رأی
۴٫۴
(۴۲)
پیش از آن که بیندیشی تا چه بگویی، بیندیش که چه می‌گویم
مهدی نادریان
مثنوی را پیدا کنید و بخوانید. چه خوب است که کم‌کم خود را به مثنوی معتاد کنید. معتاد! می‌دانید چه می‌گویم! کتاب من کویر است و کتاب او، بهشتی که در کویر رویانده است.
Mir
بانگ محزون و آوارۀ من، در این شهرِ غریب شب، می‌گشت و می‌خواند و می‌گریید و خسته می‌شد و گم می‌شد...
زهرآ
ابوذر! مرد ایمان و انقلاب و مردم
زهرآ
و محمد! مردی که در دلش قلب عیسی می‌تپد و در دستش شمشیر خون‌آلود سزار را دارد و نجات بشریت اسیر به این هر دو نیازمند است
زهرآ
اکنون احساس کسی را دارم که درد جان‌سپردن را تحمل می‌کند و می‌داند که از آن پس، آرامش است و نجات
زهرآ
نمی‌دانم چیست. اما بی‌تابم. آنچه در من می‌جوشد چنان بی‌قرارم کرده است، چنان قلبم را می‌فشرد که احساس می‌کنم یک انفجار چیست. احتضار را به طور مداوم در خویش می‌یابم.
زهرآ
مرا این دنیا که در و دیوار و همه ساکنانش با من بیگانه‌اند، دشمن‌اند، می‌کشت.
زهرآ
تو می‌دانی که من از میان همه نعمتهای این جهان، آنچه را برگزیده‌ام و دوست می‌دارم تنهایی است:
زهرآ
چه هراسی بالاتر از این که کسی خود را در درون خویش گم کرده باشد؟ چه پریشانی‌ای بیشتر از این که کسی بیگانه‌هایی را در درون خویش،... چه می‌گویم؟ در خودِ خویش به چشم ببیند که چنان با خودِ خویش در هم آمیخته‌اند و خود را همانند او نموده‌اند که اکنون من نمی‌دانم خود در آن میانه کدامم. چه وحشتناک!
زهرآ
بگذریم که قصه‌ای است عنوانش ز خون
زهرآ
غریبانه می‌گردم؛ که راه دراز و سنگلاخ است و در هر قدم حرامیانی در کمین و من بی‌همسفر و زانوانم لرزان و کوله‌بارم سنگین و بیمناک از سرنوشت که «چه خواهم کرد؟» که روزگارم از روزگار سیزیف سخت‌تر است و همچون لااوکون، در شکنجۀ افعیهایی که بر اندامم پیچیده‌اند،
زهرآ
روحی دردمند داشت و بی‌تاب؛ و شبهای آرام در دل این ویرانه‌ها تنها می‌گشت و می‌نالید و در سایۀ دیواری می‌نشست و غرقه در جذبه‌های مرموز خویش با خود و با خدا زمزمه می‌کرد و این زندگی‌اش بود.
زهرآ
شکوه و تقوا و شگفتی و زیبایی شورانگیز طلوع خورشید را باید از دور دید. اگر نزدیکش رویم، از دستش داده‌ایم. لطافت زیبای گل در زیر انگشتهای تشریح می‌پژمرد! آه که عقل اینها را نمی‌فهمد!
نغمه میلانی
من خدای حرفم؛ خدای زبانم؛ استاد دموستنسم و بندۀ علی.
amir hossein kamali
آنچه در کویر می‌روید، گز و تاق است؛ این درختان بی‌باک صبور و قهرمان که علی‌رغم کویر، بی‌نیاز از آب و خاک و بی چشم‌داشت نوازشی و ستایشی، از سینۀ خشک و سوختۀ کویر به آتش سر می‌کشند و می‌ایستند و می‌مانند. هر یک رب‌النوعی! بی‌هراس، مغرور، تنها و غریب. گویی سفیران عالم دیگرند که در کویر ظاهر می‌شوند! این «درختان شجاعی که در جهنم می‌رویند.» اما اینان برگ و باری ندارند؛ گلی نمی‌افشانند؛ ثمری نمی‌توانند داد. شور جوانه‌زدن و شوق شکوفه بستن و امید شکفتن در نهاد ساقه‌شان یا شاخه‌شان می‌خشکد، می‌سوزد و در پایان به جرم گستاخی در برابر کویر، از ریشه‌شان برمی‌کنند و در تنورشان می‌افکنند و... این سرنوشت مقدر آنهاست.
mohamad mirmohamadi
من از هر چه انسان تاکنون بر روی این خاک بنا کرده است، پنچ چیز را دوست می‌دارم. نه که دوست‌تر می‌دارم؛ نه، دوست می‌دارم: محراب را و مناره را و پنجره را و شمع را و آینه را.
amir hossein kamali
آدمی هر چه روح می‌گیرد و هر چه از آن که «هست» فاصله می‌یابد، از آن که «باید باشد» نیز دورتر می‌شود و این است که هر که متعالی‌تر است، از وحشت ابتذال هراسناک‌تر است و از بودن خویش ناخشنودتر و این است فرق میان انسان و حیوان.
amir hossein kamali
«وجودم» تنها یک «حرف» است و «زیستنم» تنها «گفتن» همان یک حرف؛ اما بر سه گونه: سخن گفتن و معلمی کردن و نوشتن. آنچه تنها مردم می‌پسندند: سخن گفتن و آنچه هم من و هم مردم: معلمی کردن و آنچه خودم را راضی می‌کند و احساس می‌کنم که با آن نه کار، که زندگی می‌کنم: نوشتن! و نوشتن‌هایم نیز بر سه گونه: «اجتماعیات»، «اسلامیات» و «کویریات». آنچه تنها مردم می‌پسندند: اجتماعیات و آنچه هم من و هم مردم: اسلامیات و آنچه خودم را راضی می‌کند و احساس می‌کنم که با آن نه کار ـ و چه می‌گویم؟ ـ نه نویسندگی، که زندگی می‌کنم: کویریات.
zahra.n
این فلسفۀ انسان‌ماندن در روزگاری است که زندگی سخت آلوده است و انسان‌ماندن سخت دشوار و هر روز جهادی باید تا انسان ماند و هر روز جهادی نمی‌توان!
•)•

حجم

۳۶۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۶۰ صفحه

حجم

۳۶۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۶۰ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان