بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پی یر و لوسی | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پی یر و لوسی

بریده‌هایی از کتاب پی یر و لوسی

۴٫۰
(۴۵)
زندگی آسان نیست. اول از همه اینکه باید غذا خورد، و هر روز باید غذا خورد. شب باید شام خورد. فردایش هم باید از نو غذا خورد. و بعد اینکه باید چیزی هم به تن کرد. تمام بدن را باید پوشاند، تن را، سر را، دست و پا را. این از لباس! بعدش، برای همه اینها باید پول پرداخت. برای همه چیز. زندگی یعنی پول پرداختن.
پویا پانا
فردا؟ چه فردایی؟ فردا مُرده است.
پویا پانا
پاریس شهرستانهای ساده و باغچه‌های کوچک صومعه‌ها و آب زلال چشمه‌ها را در قلب خود دارد. پاریس را ادبیاتش لو می‌دهد. کسانی که به نام پاریس سخن می‌گویند خود از همه آلوده‌ترند. و این را هم نیک می‌دانیم که به‌خاطر احترام کاذب به خویش، افراد پاک اغلب از اذعان به بی‌خبری خود پرهیز دارند.
پویا پانا
شتابی برای انتخاب یار نیست؛ تازه ابتدای سفر است. اما در این روزگار، روز کوتاه است: باید شتافت.
پویا پانا
احساس مداوم خلأ نهایی که در پس توهّم بی‌رحم و احمقانه زندگی پنهان بود، هرگونه شور و هیجانی را در وجودش به کناری می‌راند. اگر کتابی را می‌گشود، یا فکری را دنبال می‌کرد، خیلی زود دلسرد می‌شد و از آن می‌گذشت. چه فایده؟ برای چه باید یاد گرفت و درس خواند؟ اگر قرار است همه چیز را از دست داد، اگر باید همه چیز را پشت سر گذاشت، اگر هیچ چیزی به‌راستی به آدمی تعلق ندارد، برای چه باید ثروت اندوخت؟ برای اینکه فعالیت معنایی داشته باشد، برای اینکه علم معنایی داشته باشد، زندگی باید معنا داشته باشد. این معنا را نتوانسته بود با هیچ تلاش روحی و قلبی پیدا کند، و اکنون، خود به خود، این معنا را می‌فهمید... زندگی معنایی داشت... چه معنایی؟ کوشید بفهمد این لبخند درونی از کجا سرچشمه می‌گیرد، و لبان نیمه‌بازی را دید که لبان خودش در آرزوی قرار گرفتن بر آنها می‌سوخت.
پویا پانا
رنج کشیدن مهم نیست، مردن مهم نیست اگر معنایی در آن باشد. فداکاری خوب است اگر توجیه‌پذیر باشد. اما مفهوم دنیا با این همه مصیبتهایش برای یک نوجوان چیست؟ و اگر صادق و سالم باشد چرا باید پلیدی کشورهای در حال جنگ، که چون قوچهای ابله بر لبه پرتگاهی ایستاده‌اند که همه به درونش سقوط خواهند کرد، برایش جالب باشد؟ برای همه که جای عبور بود. پس این جنون خودویرانگری چیست؟ پس این وطنهای مغرور، این کشورهای دزدان، این ملتهایی که آدمکشی را چون وظیفه می‌آموزند چیست؟ چرا همه‌جا این‌همه کشتار میان آدمها؟ چرا همه یکدیگر را می‌درند؟ از چیست این کابوس هولناک زنجیره‌ای و بی‌انتهای زندگی که هر حلقه آن نیش در گردن دیگری فرو می‌کند و از خوردن گوشتش لذت می‌برَد، از دردش لذت می‌برد و با مرگش زنده می‌ماند؟ نبرد برای چیست؟ درد برای چیست؟ مرگ چرا؟ زندگی چرا؟ چرا؟ چرا؟...
پویا پانا
دیگر نه به هم‌سن و سالهای خود اعتمادی داشتند و نه به عموم انسانها. وانگهی، زمانه، زمانه درددل کردن نبود! در این روزگار اعتماد کردن گران تمام می‌شد! روزی نبود که عقاید یا حرفهای خصوصی این و آن توسط خبرچینی وطن‌پرست افشا نگردد و به تعصب دامن نزند. چنین بود که از صمیمیت این جوانها نسبت به یکدیگر کاسته می‌شد: به‌خاطر دلسردی، از روی تحقیر، از سر احتیاط، و به‌خاطر احساس انزوای روحی.
پویا پانا
بسیاری دست به انتشار نشریات کوچکی زده بودند که عمر کوتاهشان در همان شماره‌های اولیه پایان می‌گرفت، به‌خاطرِ نبودن هوای آزاد؛ سانسور خلأ می‌آفرید؛
پویا پانا
پس تکلیف سایرین چیست؟ لوسی می‌گوید: ــ کدام سایرین؟ پی‌یر در پاسخ می‌گوید: ــ آن بیچاره‌ها. تمام آنهایی که ما نیستیم. ــ از ما یاد بگیرند! دوست بدارند! ــ و دوست داشته بشوند! اما لوسی، همه که نمی‌توانند. ــ البته که می‌توانند! ــ البته که نمی‌توانند. تو ارزش چیزی را که به من ارزانی داشتی نمی‌دانی. ــ اهدای قلب به عشق، اهدای روح به عشق، یعنی باز شدن چشم به روشنایی: این دادن نیست، گرفتن است.
نسیم رحیمی
ذهن می‌باید رها باشد و قوانین خاص خود را دنبال کند و به دور از عوام و دولت، بنیادگذار قلمرو کوچک و بسته تفکر باشد.
نسیم رحیمی
نفرت‌انگیزترین چیز این است که جزو آدمهایی شویم که به انسان بودن‌شان می‌بالند، به ویران کردن می‌بالند، به تحقیر کردن می‌بالند...
نسیم رحیمی
می‌دانست که اگر هم دیگر هرگز او را نبیند، او هست، وجود دارد، و همان مأوایی است که آرزوی اوست.
ا.م
چیست این کابوس هولناک زنجیره‌ای و بی‌انتهای زندگی که هر حلقه آن نیش در گردن دیگری فرو می‌کند و از خوردن گوشتش لذت می‌برَد، از دردش لذت می‌برد و با مرگش زنده می‌ماند؟ نبرد برای چیست؟ درد برای چیست؟ مرگ چرا؟ زندگی چرا؟ چرا؟ چرا؟...
بهار
قهرمان زیاد داریم. من بیشتر دوست دارم یک پسر کوچولوی عاشق باشم، یک مرد کوچولو.
elahe goudarzpour
«خوشا که در آغوش تو به سرای دیگر روَم، بانوی من، از آنکه در این دنیا افتخاری برتر از این نیست که بر تو بوسه زنم و روحم در آغوش تو از کالبدم پَر کشد...»
elahe goudarzpour
پی‌یر می‌پرسد: ــ چرا آنقدر همدیگر را دوست داریم؟ ــ وای پی‌یر، اگر مرا خیلی دوست داشتی این سؤال را نمی‌کردی. پی‌یر می‌گوید: ــ می‌پرسم تا مجبور شوی همان چیزی را بگویی که می‌دانم و خودت هم می‌دانی. لوسی می‌گوید: ــ تو مایلی تعریفت را بکنم. اما پاک غافلگیر خواهی شد. چون اگر تو می‌دانی چرا دوستت دارم، من خودم دلیلش را نمی‌دانم.
🍁paiiz
لحظاتی هست... که آدم از انسان بودنش خجالت می‌کشد...
🍁paiiz
اما چون خطری تداوم یابد به عادت مبدل می‌شود و زندگی خود را با آن وفق می‌دهد؛ و دور نیست که اگر خطر عظیم نباشد و میان همگان تقسیم گردد، حتی جنبه جذابی هم به خود بگیرد.
🍁paiiz
ای دل، خود را قوی دار و به‌دست گردش روزگار بسپار!... چون کار دیگری از ما ساخته نیست!...
🍁paiiz
زندگی همین است که هست. آن را همینطور که هست بپذیریم! می‌توانست بدتر از این هم باشد!
🍁paiiz

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۵ صفحه

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۵ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان