بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پی یر و لوسی | صفحه ۱۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پی یر و لوسی

بریده‌هایی از کتاب پی یر و لوسی

۴٫۰
(۴۵)
آنچه را نمی‌شود بیان داشت می‌توان احساس نمود.
🍁paiiz
ــ لوسی، پرتره مرا بکشید! ــ عجب! به‌به! حالا پرتره خودش را می‌خواهد! ــ البته، خیلی جدی می‌گویم. از این ابله‌ها که بهترم... لوسی نسنجیده و با هیجان بازوی پی‌یر را فشرد: ــ عزیزم! ــ چه گفتید؟ ــ چیزی نگفتم. ــ اما من خوب شنیدم. ــ پس پیش خودتان نگهش دارید! ــ نه، نگه نمی‌دارم. دو برابرش را به شما پس می‌دهم... عزیزم!... عزیزم!... پرتره مرا می‌کشید، مگر نه؟ قبول است؟
🍁paiiz
اهدای قلب به عشق، اهدای روح به عشق، یعنی باز شدن چشم به روشنایی: این دادن نیست، گرفتن است.
farnaz Pursmaily
فقط زمانی باید هنرمند شد که نتوانیم آنچه را احساس می‌کنیم برای خودمان محفوظ بداریم، زمانی که فوران احساسمان بیش از حد باشد.
farnaz Pursmaily
آیا برای زن چیزی شادی‌بخش‌تر از دیدن عکسی از کودکی محبوبش هست؟ در افکارش او را آرام تکان تکان می‌دهد، و حتی در عالم خیال می‌بیند که او را به دنیا آورده است!
farnaz Pursmaily
می‌دانست که اگر هم دیگر هرگز او را نبیند، او هست، وجود دارد، و همان مأوایی است که آرزوی اوست.
farnaz Pursmaily
او با فرجه‌هایی که هنر فراهم می‌کند آشنا بود. زمانی که چشم مسحور تناسب دلپذیر خط و رنگ می‌شود، یا در گودی لذت‌بخش صدفِ بازی آکوردهایی را می‌شنویم که طبق قوانین هارمونی نخست یک به یک و سپس به‌هم گره می‌خورند، وجودمان آرام و غرق در شادمانی می‌شود. اما این پرتو درخشان از برون به ما می‌رسد، چنانکه گویی پرتوهای خورشیدی دوردست ما را مسحور ساخته و بر فراز زندگی آویخته باشد. این حالت دمی بیش نمی‌پاید؛ سپس از نو سقوط می‌کنیم. هنر هرگز چیزی بیش از فراموشی گذرای واقعیت نیست.
farnaz Pursmaily
رنج کشیدن مهم نیست، مردن مهم نیست اگر معنایی در آن باشد.
farnaz Pursmaily
این مذهب نوین طالب همه چیز بود و به کمتر رضایت نمی‌داد: تمام وجود آدمی را می‌خواست، جسمش را، خونش را، زندگی‌اش را، ذهنش را.
farnaz Pursmaily
افکار چگونه می‌توانند آزادانه در تبادل باشند وقتی که هر فردی از تعمق در اندیشه‌های خویش سر باز می‌زند؟
farnaz Pursmaily
و در این روزهای پر آشوبِ بهارِ بلوغ، او چه سخت نیازمند آرامش و تعمق است! اما آنها ــ آن نیروهای کور و حیوانی و کوبنده ــ در اعماق نقبش به‌دنبالش می‌آیند، او را که هنوز در پوسته تازه‌اش ظریف و آسیب‌پذیر است می‌یابند و از تاریکی بیرون می‌کشند و به میان بشریت بی‌رحم رها می‌کنند؛ و از همان آغاز از او انتظار دارند حماقتها و نفرتهای آن را بی‌آنکه بفهمد بپذیرد و، نه تنها بپذیرد، تقاص آنها را هم پس بدهد
farnaz Pursmaily
ــ نه، نه. همه چیز برایم عشق است. همه چیز را دوست دارم و همه چیز مرا دوست دارد. باران دوستم دارد، باد دوستم دارد، آسمان خاکستری و سرما دوستم دارند، و محبوب عزیزم دوستم دارد.
ماراتن
. با شور و هیجان می‌کوشیدند سر خود را به هر چیزی گرم کنند. هیچ‌یک از این دو بچه بیچاره کوچکترین امیدی به فرار از سرنوشتی نمی‌دید که قرار بود از هم جداشان کند. مخالفت با جنگ به‌منزله بی‌اعتنایی به تمایلات یک ملت بود: انگار که بخواهند سقف کلیسایی را که پناهشان داده بود بردارند! تنها چاره فراموشی بود، فراموشی، تا آخرین دم، با این امید که این آخرین دم هرگز نرسد. و تا آن زمان باید شاد ماند.
ماراتن
اغلب به من می‌گویند این خودخواهی است؛ من هم گاهی از خودم می‌پرسم آدم حق چه چیزی را دارد؟ وقتی که این‌همه بدبختی، این‌همه رنج در اطراف خودمان می‌بینیم، اجازه نداریم چیزی برای خودمان آرزو کنیم... اما با همه اینها قلبم اصرار دارد و فریاد می‌زند که آری، حق دارم، حق دارم اندکی، فقط اندکی خوشبختی بخواهم... حالا خیلی صادقانه به من بگویید، آیا به‌راستی این خودخواهی است؟ آیا به نظرتان اشتباه است؟
ماراتن
لوسی با سهل‌انگاری و طعنه گفت: ــ زندگی آسان نیست. اول از همه اینکه باید غذا خورد، و هر روز باید غذا خورد. شب باید شام خورد. فردایش هم باید از نو غذا خورد. و بعد اینکه باید چیزی هم به تن کرد. تمام بدن را باید پوشاند، تن را، سر را، دست و پا را. این از لباس! بعدش، برای همه اینها باید پول پرداخت. برای همه چیز. زندگی یعنی پول پرداختن.
ماراتن
از چه بترسم؟ نه! نمی‌خواهم از خودم تعریف کنم! شایسته‌اش نیستم. ذاتآ هم شجاع نیستم. فقط هنوز با ترس واقعی مواجه نشده‌ام؛ روزی که بشوم چه بسا از هر کس دیگری بزدل‌تر باشم. اصلا مگر می‌شود انسان خودش را بشناسد؟
zbabaxni
زندگی یعنی پول پرداختن.
Mary gholami
آدم احساس می‌کند همه جا، میان افرادی که همدیگر را می‌شناسند، حتی در خانواده، روابط دیگر همانی نیست که بود. از هیچ چیز نمی‌توان اطمینان داشت، صبح از خودمان می‌پرسیم: «امشب چه خواهم دید» و «آیا متوجهش می‌شوم؟» مثل این است که روی تخته‌پاره‌ای در آب شناور باشیم که هر لحظه ممکن است واژگون شود.
sajii
آنچه او را بیشتر از رنج بشری آزار می‌داد، بلاهت بشر بود. رنج کشیدن مهم نیست، مردن مهم نیست اگر معنایی در آن باشد.
Eli
تنها چیزی که می‌توان از آن اطمینان داشت همین زمان حال است. زمان حالِ هردومان. و بهتر آنکه تمام سهمیه ابدی و ازلی‌مان را در همین زمانِ حال سرازیر کنیم!
مریم

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۵ صفحه

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۵ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۱۴
۱۵
صفحه بعد