بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پی یر و لوسی | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پی یر و لوسی

بریده‌هایی از کتاب پی یر و لوسی

۴٫۰
(۴۵)
حتی هنگامی که می‌پندارند کسی را دوست دارند، دوستی‌شان مالکانه است؛ و او را قربانی خودخواهی و غرور خویش می‌کنند، قربانی کوته‌نظری و لجاجتشان.
sajii
پس این جنون خودویرانگری چیست؟ پس این وطنهای مغرور، این کشورهای دزدان، این ملتهایی که آدمکشی را چون وظیفه می‌آموزند چیست؟ چرا همه‌جا این‌همه کشتار میان آدمها؟ چرا همه یکدیگر را می‌درند؟ از چیست این کابوس هولناک زنجیره‌ای و بی‌انتهای زندگی که هر حلقه آن نیش در گردن دیگری فرو می‌کند و از خوردن گوشتش لذت می‌برَد، از دردش لذت می‌برد و با مرگش زنده می‌ماند؟ نبرد برای چیست؟ درد برای چیست؟ مرگ چرا؟ زندگی چرا؟ چرا؟ چرا؟...
sajii
زندگی همین است که هست. آن را همینطور که هست بپذیریم! می‌توانست بدتر از این هم باشد!
مریم
ریشخندی گزنده داشت که درکش آسان نبود. پی‌یر همه پرسشهایی را که بر زبان داشت درجا فروخورد. فیلیپ که این سؤالاتِ بر زبان نیامده را پیش‌بینی می‌کرد، با یک کلام، با یک نگاه، آنها را پس می‌زد. پس از دو سه بار سعی، پی‌یر با قلبی جریحه‌دار عقب نشست. دیگر برادرش را نمی‌شناخت.
amir arman
در آرمان‌خواهی مستانه آغاز جنگ، از همه چیز گذشته بود، مانند پرنده‌ای بزرگ و دیوانه که خود را در فضا پرتاب کند ـبا این توهّم قهرمانانه و ابلهانه که می‌تواند با منقار و چنگالهایش به جنگ خاتمه دهد و صلح را از نو در زمین حاکم سازد. از آن زمان، پرنده بزرگ دو سه بار به آشیان بازگشته بود؛ و افسوس که هر بار با بال و پری شکسته‌تر. سَرخورده از بسیاری از این توهّمات، اما سرافکنده‌تر از آن که به این سرخوردگی اذعان کند.
taha
این مذهب نوین بازگشتی به کتاب عهد قدیم را حُکم می‌کرد. دیگر به ورد خوانی و به‌جا آوردن اعمال ساده بهداشتی و مضحک بسنده نمی‌کرد: اعتراف به گناه، غذای بدون گوشت در روزهای جمعه، استراحت یکشنبه‌ها که در زمانهایی که مردم آزاد بودند، یعنی در زمان پادشاهان، شور و حرارت «فیلسوف» های ما را برانگیخته بود. این مذهب نوین طالب همه چیز بود و به کمتر رضایت نمی‌داد: تمام وجود آدمی را می‌خواست، جسمش را، خونش را، زندگی‌اش را، ذهنش را. و به‌ویژه خونش را
taha
اگر در میان جمعی که همگی ایمان دارند شما به‌تنهایی ایمان نداشته باشید، به کسی می‌مانید که عضوی از بدن را ندارد، شاید عضوی بی‌مصرف، اما عضوی که دیگران همه دارند؛ و آن‌گاه با خجلت می‌کوشید این فقدان را از چشم دیگران پنهان دارید.
zara
در هر زمانه‌ای ابراهیم، اسحاق را به مسلَخ برده است. و این سرمشق هنوز هم برای بشریت باقی است
کاربر ۲۰۱۰۳۹۰
قهرمان زیاد داریم. من بیشتر دوست دارم یک پسر کوچولوی عاشق باشم، یک مرد کوچولو.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
ما آدمهای به‌دردنخور و خطرناکی هستیم، آن هم با این ادعای مضحک و خلاف قانون که فقط به این خاطر زندگی می‌کنیم که کسانی را که دوستشان داریم دوست بداریم: محبوب کوچکم را، دوستانم را، انسانهای خوب و بچه‌های کوچک را، نور زیبای روز را
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
نفرت‌انگیزترین چیز این است که جزو آدمهایی شویم که به انسان بودن‌شان می‌بالند، به ویران کردن می‌بالند، به تحقیر کردن می‌بالند...
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
بی‌آنکه به زبان بیاورند هردو در این فکر بودند: ــ چه خوب است که بزودی می‌میریم!...
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
آه! لحظاتی هست... که آدم از انسان بودنش خجالت می‌کشد...
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
نگاه درهم آویخته‌شان آن‌دو را چون دو پیکره مومی ذوب کرده و به تنی واحد بدل ساخته بود.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
چه خوب بود اگر در آغوش او منتظر پایان طوفان می‌شدم!
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
حتی هنگامی که می‌پندارند کسی را دوست دارند، دوستی‌شان مالکانه است؛ و او را قربانی خودخواهی و غرور خویش می‌کنند، قربانی کوته‌نظری و لجاجتشان.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
چشمان آن کودک، این بورژوا کوچولوی نازپرورده، پرندگانی در قفس هستند که فروغ خود را از دست داده‌اند، و آن فروغ اکنون بازگشته است
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
چشمهایش را بست. حس می‌کرد برای پی‌یر مقدس است.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
گاه سکوت میانشان حکمفرما می‌شد؛ نه معنای کلمات، بلکه نوید زندگانی نهفته در آنها بود که برایشان اهمیت داشت
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
روح آنها، رها از کلمات، گفتگویی مهمتر و عمیق‌تر را دنبال می‌کرد.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۵ صفحه

حجم

۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۵ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان