بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ماهیت و کارکردهای تفکر نقادانه و خلاقانه | صفحه ۹ | طاقچه
کتاب ماهیت و کارکردهای تفکر نقادانه و خلاقانه اثر ریچارد پل

بریده‌هایی از کتاب ماهیت و کارکردهای تفکر نقادانه و خلاقانه

۳٫۸
(۳۴)
اگر دقت نکنیم، ممکن است آنچه در ذهنمان می‌آفرینیم بیش از آن چیزی باشد که مورد نظر است (و این کاری است که غالباً انجام می‌دهیم). فرض کنید از طرف در صدایی بشنوم و آن را این‌گونه مفهومی کنم: «پنجه کشیدن بر در.» ممکن است نتیجه بگیرم که سگم پشت در است و می‌خواهد وارد خانه شود. در اینجا، من از عقل خودم (قابلیت خلّاقانه‌ام برای مفهومی‌سازی و استنتاج) استفاده کرده‌ام و صدای شنیده‌شده را «پنجه کشیدن» تفسیر کرده‌ام و، در این فرایند، چنین انگاشته‌ام که تنها حیوانِ موجود در آن اطراف که ممکن است بر در پنجه کشیده باشد سگم است. اما ممکن است استدلالم نادرست باشد. صدایی که شنیده‌ام را «پنجه کشیدن» تفسیر کرده‌ام، اما این تفسیر ممکن است نادرست باشد (حتی ممکن است جهت صدا را درست تشخیص نداده باشم). من چنین انگاشته‌ام که هیچ حیوان دیگری در آن اطراف نیست که چنین صدایی را تولید کند؛ این انگاشته هم ممکن است اشتباه باشد. توجه کنید که من، به هنگام انجام دادنِ این کارها، در بن اندیشیدنِ خودم مشغول مفهومی‌سازی‌ام؛ دارم مفهوم‌هایی را می‌آفرینم و پدید می‌آورم.
Ahmad
خاستگاهِ سنجهٔ فکریِ مناسبت این واقعیت است که برخی اطلاعات ـ با آنکه ممکن است درست باشند ــ به پرسشی که پاسخش را نیاز داریم ربطی ندارند. اطلاعاتِ بی‌ربط در فرایند اندیشیدن رخنه می‌کنند، توجه ما را از اطلاعاتی که نیاز داریم منحرف می‌کنند و نمی‌گذارند به پرسش مورد نظرمان پاسخ دهیم. خلاصه اینکه، معقول نیست که کسی بگوید: «من می‌خواهم خوب استدلال کنم، اما برایم مهم نیست که استدلالم واضح، درست، دقیق، مناسبت‌دار، منطقی، سازگار، یا منصفانه هست یا نه.»
Ahmad
هیچ نشانه‌ای از نبوغ در آینشتاین دیده نمی‌شد و در سنین بزرگسالی نیز قبول نداشت که دارای ذهنی استثنایی است: «من هیچ زادمایهٔ خاصی ندارم. فقط بی‌نهایت کنجکاوم.» او نخست در آزمون ورودی دانشگاهِ صنعتی زوریخ رد شد. سرانجام در آزمون ورودی موفق شد، اما آزمون‌ها آن‌قدر به ذهنش فشار آوردند که وقتی درسش تمام شد، تا یک سال دوست نداشت دربارهٔ مسائل علمی فکر کند. نمرهٔ آزمونِ نهایی او به‌قدری پایین بود که بعدها حتی برای شغل دستیاری (که پایین‌ترین شغل برای یک کارشناس ارشد بود) پذیرفته نشد. بنابراین، هنرِ او در امتحان دادن نبود، بلکه در اندیشیدنِ سنجشگرانه و خلّاقانه بود. آینشتاین این توانایی بنیادیِ سنجشگرانه‌اندیشی را داشت که باد مسئله‌ها را خالی کند: «یکی از بزرگ‌ترین استعدادهای فکری او، هم در مسائل کوچک و هم در مسائل بزرگ، جدا کردنِ حواشیِ بی‌ربطِ مسئله از اصلِ مسئله بود.»
Ahmad
نیوتن با تیزبینی دریافت که حیطهٔ شناخت و دانش حیطهٔ گسترده‌ای است که باید کشف شود: «نمی‌دانم دیگران دربارهٔ من چه نظری دارند، اما، از نظر خودم، تنها شبیهِ پسربچه‌ای بوده‌ام که در ساحل دریا سرگرم بازی است، و دلخوشی‌اش این است که هرازگاهی سنگریزه‌ای صاف‌تر یا صدفی زیباتر از سنگریزه‌ها و صدف‌های عادی پیدا کند، در حالی که اقیانوسِ عظیم و سراسر نامکشوفِ حقیقت در برابرش قرار دارد.»
Ahmad
این امکان وجود دارد که شخص در یک زمینهٔ خاص نابغه باشد اما، در عین حال، در زمینه‌های دیگر تنگ‌نظر و کوته‌بین باشد. برای مثال، بسیاری از اندیشه‌ورزانِ زیرک با شور و اشتیاق به رژیم نازی خدمت کردند. یکی از این افراد ورنر فون براون بود که دانشمندی زیرک در زمینهٔ ساخت موشک بود. رومل و گودِریان، ژنرال‌های آلمانی، نیز دو نفرِ دیگر بودند. این افراد در حوزه‌های تخصصیِ خودشان در بالاترین سطح عمل می‌کردند، ولی جهان‌نگری آنها و توانایی‌شان در استدلالِ اخلاقی به‌طرز تأسف‌باری پایین و بی‌مایه بود. نابغه‌ها نیز، همانندِ همهٔ انسان‌های دیگر، ممکن است زندگی‌ای تک‌بعدی داشته باشند؛ ممکن است در یک زمینه عملکردی نبوغ‌آمیز داشته باشند، اما در بیشتر زمینه‌های دیگرِ زندگی‌ْ سطحی بیندیشند
Ahmad
ما، در همهٔ یادگیری‌هایمان، برای فهمیدنِ آنچه می‌خواهیم یاد بگیریم (نظامی که می‌خواهیم فراچنگ آوریم)، به طور ذهنی، الگوهایی موقتی (نظام‌های منطقیِ کوچک‌مقیاس) را در ذهنمان می‌آفرینیم. در نهایت به یک فرآوردهٔ فکری، یا نظامی که آفریده‌ایم، می‌رسیم. این نظام ممکن است با واقعیت انطباق داشته باشد یا نداشته باشد
Ahmad
هرگاه که ما می‌خواهیم از چیزی سر در بیاوریم، دست‌کم این سه نظام دخالت دارند: ۱. منطقی که باید از آن سر در بیاوریم (نظامی که سعی می‌کنیم در ذهنمان بیافرینیم یا بفهمیم)؛ ۲. منطقی که از آن برای سردرآوردن استفاده می‌کنیم (این منطق را از میان نظام‌هایی که قبلاً آموخته‌ایم یا در ذهنمان آفریده‌ایم انتخاب می‌کنیم)؛ ۳. منطقی که، در نهایت، از استدلالِ ما حاصل می‌آید ـ و باید ارزیابی‌اش کنیم تا معلوم شود که تا چه حد مناسب است و تا چه حد نظامِ (۱) را که قرار است فهمیده شود فراچنگ آورده است. برای مثال، ممکن است یکی از رمان‌های دی. اچ. لارنس (مثلاً، پسران و عاشقان) را بخوانیم و درون‌مایه‌های اصلیِ آن را بفهمیم و سپس از این فهم برای فهمیدنِ درون‌مایه‌های یکی دیگر از رمان‌های او (مثلاً، رمانِ معشوقِ بانو چَتِرلی) استفاده کنیم. فهمی که از این طریق به دست می‌آید ممکن است درک معقولی از داستانِ واقعی به ما بدهد یا ندهد. منطقی که ساخته‌ایم ممکن است نابسنده باشد.
Ahmad
ذهن انسان همواره از برخی معناها برای آفرینش معناهای دیگر استفاده می‌کند. معناها، همانندِ موجودات زنده، در درون نظام‌ها (سیستم‌ها) یافت می‌شوند. این‌طور نیست که تک و تنها در گوشه‌ای از ذهن برای خودشان وجود داشته باشند؛ مثل تیله‌های ریخته‌شده در یک سبد نیستند که هر کدامشان از همهٔ تیله‌های دیگر مستقل است. آنها مانند سیستم‌های بدنی (سیستم گوارش، سیستمِ عصبی، سیستمِ تنفسی، و ...) هستند و در کنار یکدیگر و در ارتباط با یکدیگر کار می‌کنند.
Ahmad
به یک معنا، همهٔ اندیشیدن‌های استدلالی، همهٔ فهم‌های اصیل از همهٔ چیزها، حتی چیزهایی که قبلاً فهمیده شده‌اند، نوعی ساختنِ جدید هستند؛ به عبارت دیگر مجموعهٔ جدیدی از کارهای خلّاقانه‌اند، زیرا به‌ندرت پیش می‌آید که ما اندیشهٔ قبلیِ خودمان را دقیقاً به همان شکل به یاد بیاوریم. بیشتر وقت‌ها، ما تنها بخش‌هایی از آنچه فهمیده‌ایم را به یاد می‌آوریم و بخش‌های دیگر را از نو می‌فهمیم و این کار بر مبنای منطقِ آن بخش و سایرِ ساختارهای منطقی که به آنها دسترسیِ مستقیم‌تری داریم انجام می‌شود. کار دیگری که می‌کنیم این است که انگاره‌های کنونی‌مان را از طریقِ وفق دادنِ باورهایمان با اطلاعاتِ جدیدی که کسب می‌کنیم جرح و تعدیل می‌کنیم. ما همواره فهم‌های جدیدی را می‌آفرینیم و فهم‌های پیشین را از طریق فرایندی مشابه فهم‌های قبلی بازآفرینی می‌کنیم. یک مردم‌شناس فقط یکی از استخوان‌های حیوانی را کشف می‌کند و می‌تواند استنتاج کند که بقیهٔ استخوان‌ها و بقیهٔ بدن آن حیوان چگونه بوده‌اند و، به این ترتیب، آنها را بیافریند. فرایند کار او را در نظر بگیرید
Ahmad
تبیین دوم. در تبیینِ دوم، اساساً درصدد برنمی‌آییم که ابتلای بیشتر به سرطان در کشورهای توسعه‌یافته را تبیین کنیم. به‌جای آن، بر «آمار» تمرکز می‌کنیم و سعی می‌کنیم «بالاتر بودن آمار مبتلا به سرطان» را در کشورهای توسعه‌یافته تبیین کنیم. اگر دقت کنیم، متوجه می‌شویم که کشورهای توسعه‌یافته عمدتاً دموکراتیک‌ترند و گردش آزاد اطلاعات و نظارت مطبوعات در آنها بیشتر است؛ به همین سبب، دولت‌ها نمی‌توانند به‌راحتی آمار نادرست عرضه کنند. از سوی دیگر، کشورهای توسعه‌نیافته غیردموکراتیک‌ترند و گردش آزاد اطلاعات و نظارت مطبوعات در آنها ضعیف‌تر است؛ به همین سبب، دولت‌ها می‌توانند آمارهای غیرواقعی عرضه کنند. (از جمله می‌توانند برای بهتر جلوه دادن وضعیت بهداشتی کشورشان آمار ابتلا به سرطان را پایین‌تر از آنچه واقعاً هست اعلام کنند). بر این اساس، می‌توان نتیجه گرفت که احتمالاً پایین‌تر بودن آمار ابتلا به سرطان در کشورهای توسعه‌نیافته به سبب غیرواقعی بودن آمارهای آنهاست. می‌بینیم که تبیینی که آن صاحب‌نظر در ابتدا مطرح کرده بود (و احتمالاً در نگاه نخست راضی‌کننده به نظر می‌رسید) تنها تبیین ممکن نیست. حتی شاید بتوان گفت که دو تبیین بعدی بهترند (یا دست‌کم یکی از آنها بهتر است).
Ahmad

حجم

۲۳۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۲۳۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان