کاش من دو نفر بودم. یکی حرف میزد و یکی دیگر گوش میداد، یکی زندگی میکرد و آن یکی به تماشای او مینشست
zahra.k6
همه شما در اینجا برای وقت کشی سرتان را با حرفهای گنده گنده به درد میآورید
Mohammad
اگر آدم به اندازه کافی عمر کند میبیند که هر پیروزیی روزی به شکست تبدیل میشود
FerFerism
کاش میشد دست کم آدم هیچ چیز نباشد. اما همیشه کسان دیگری در دنیا هستند که آدم را میبینند. حرف میزنند و آدم نمیتواند صدایشان را نشنود؛ به آنها جواب میدهد و دوباره زندگی را دنبال میکند، هر چند که میداند خودش وجود ندارد. و این داستان تمامی ندارد.
Mohammad
خیلی نیرو، خیلی غرور و عشق میخواهد تا آدم باور کند که اعمال یک انسان اهمیتی دارد و زندگی بر مرگ پیروز میشود.
AmirTanazzoh
یکی از راهبان زندیقی که سوزاندیمش، پیش از مردن به من گفت: تنها راه درست این است که آدمی برطبق وجدان خودش عمل کند. اگر این گفته درست باشد، کوشش برای سلطه بر زمین کار بیهودهای است؛ برای انسانها هیچ کاری نمیشود کرد، زیرا نجاتشان فقط به دست خودشان است.
Mohammad
برای آنکه به همه چیز دست یابی، باید همه چیز خود را ببازی.
sahar
«این کار من خواهد بود. باید روزی همه عالم را در دست بگیرم؛ آنوقت هیچ نیرویی هدر نخواهد رفت؛ هیچ ثروتی حرام نخواهد شد؛ به اختلاف و تضاد میان ملتها و نژادها و دینها پایان خواهم داد، اغتشاشهای نادرست را به پایان خواهم رساند. با همان حسابگری که پیشترها ذخیره غله کارمونا را زیر نظر داشتم، امور جهان را اداره خواهم کرد. دیگر هیچ چیز تابع هوس آدمها و بازیهای سرنوشت نخواهد بود. منطق بر جهان حکومت خواهد کرد: منطق من.»
Mohammad
هر آنچه را که دلشان میخواست برایشان مینوشتم، اما باز برایشان بیگانه بودم.
Mohammad
از او نیز هیچ اثری آنجا باقی نمیماند. من اینجا نخواهم بود، و هیچ چیز اینجا تغییر نخواهد کرد. با خود اندیشید: «مرگ یعنی همین. کاش دست کم جای ما در فضا خالی میماند و باد در آن میدمید و زوزه میکشید؛ اما نه؛ با رفتن ما هیچ شیار و شکافی بهجا نمیماند.
FerFerism