بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آخرین انار دنیا | صفحه ۱۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آخرین انار دنیا

بریده‌هایی از کتاب آخرین انار دنیا

۴٫۰
(۱۵۵)
جالب بود که اسم بیش‌تر احزاب را نمی‌دانستند، به رادیو گوش نمی‌کردند و روزنامه نمی‌خواندند. حصاری از ترانه به دور خود تنیده بودند. بعدها فهمیدم حتا آهنگ و آواز آن ترانه‌ها را هم خودشان می‌ساختند. جادوگر نبودند اما پیش از آن‌كه رنج فرا برسد و زخمی زده شود، آن را حس می‌کردند.
hedgehog
چشم و دهان دروغگوترین اعضای انسانند.
kara
زمانی که همه شما بینایان این سرزمین خودتان را گم کرده بودید، آن کور کوچک باورش به کوری خودش بزرگ‌تر از باور شما به بیناییتان بود.
hedgehog
برو دنیا را سیر کن مثل من باغ به باغ دنبال مرهمی باش. مبادا از این فکر که روزی از روزها تو هم صاحب دو چشم خواهی شد خسته شوی.
hedgehog
روزی از روزها تو قادر به دیدن خواهی شد. اما قبل از دیدن باید برگردی و معنی دیدن را درک کنی، حکمت بینایی را بفهمی...
hedgehog
دیگر نترس، نه، پسرم نباید از این ظلمات که در توست بهراسی. نباید ناامید باشی. سوسویی از روشنایی در تو به وجود خواهد آمد، آن‌گونه که قادر خواهی شد با بوییدن دو میوه، میوۀ بد را از میوۀ سالم جدا كنی. با صدا خواست و مراد و راز درون را ببینی، با نفس کشیدن اصل و فصل هر چیزی را درک کنی، نقشه راه و چاه در زیباترین شکل پیش تو آشکار می‌شود. پسرک شیرینم، آن وقت هرگز گم نخواهی شد. اگر اشتباهی هم گذرت به جای دیگر بیفتد، زیبایی‌اش كم‌تر نیست...
hedgehog
تو روزی از روزها صاحب دو چشم شفاف و روشن‌تر از چشم انسان‌های دیگر خواهی شد، اما انسان برای این‌كه دوباره بینایی خود را بیابد، باید خیلی زحمت بکشد و چیزهای زیادی را درک کند. عاقبت روزی صاحب دو چشم روشن می‌شوی، قرار نیست آن چشم‌ها همانند چشم انسان‌های دیگر باشند، نه، ندیم کوچولوی من، انسان‌ها همه کور زاده می‌شوند. در بین تمام انسان‌های روی این سیاره کسی نیست که از ابتدای تولدش قادر به دیدن باشد. مپندار آن‌هایی که چشم دارند می‌توانند ببینند. هیچ چیزی در دنیا مشکل‌تر از دیدن نیست، احتمال دارد که انسان دو چشم زلال و روشن داشته باشد، با این حال هیچ نبیند.
hedgehog
«از این‌جا به بعد گردنه ابرها شروع می‌شود. ابرها هر سه سال پایین می‌آیند و مثل شال دور کمر کوه پیچ می‌خورند... این‌طور می‌گویند. من خوب نمی‌دانم که چگونه ابر به دور کوه حلقه می‌زند. باید حالا روی همان شال قرار گرفته باشیم.»
hedgehog
آدمی باید برادری انسان‌ها را به چیزی گره بزند.
hedgehog
آن‌ها در روزگار دروغ‌‌ها زندگی می‌کردند. روزگاری که کسی به سوگند دیگری اعتماد نداشت.
hedgehog
«چرا می‌بایست انسان خود را به پیمانی متعهد کند؟»
hedgehog
انسان برای باور به برادری انسان به چندین عهد و میثاق مکتوب نیازمند است.
hedgehog
احساس كردم آنچه نمی‌گذارد نجات پیدا كنم جستجوی من برای آزادی است... انسان در دو وضعیت نیازمند هیچ نگهبانی نیست، وقتی آزادی در بیرون از خودش بی‌معنا می‌شود و آن دم که در زندان احساس آزادی می‌کند. من از هر دو مرحله گذشته بودم، در لحظه‌ای حس کرده بودم آزادی‌های بیرونی در نظرم ارزشی ندارند، و در عین حال احساس کرده بودم، در زندانم کاملاً رها هستم.
فتاحی
احساس كردم آنچه نمی‌گذارد نجات پیدا كنم جستجوی من برای آزادی است... انسان در دو وضعیت نیازمند هیچ نگهبانی نیست، وقتی آزادی در بیرون از خودش بی‌معنا می‌شود و آن دم که در زندان احساس آزادی می‌کند. من از هر دو مرحله گذشته بودم، در لحظه‌ای حس کرده بودم آزادی‌های بیرونی در نظرم ارزشی ندارند، و در عین حال احساس کرده بودم، در زندانم کاملاً رها هستم.
فتاحی
احساس كردم آنچه نمی‌گذارد نجات پیدا كنم جستجوی من برای آزادی است... انسان در دو وضعیت نیازمند هیچ نگهبانی نیست، وقتی آزادی در بیرون از خودش بی‌معنا می‌شود و آن دم که در زندان احساس آزادی می‌کند. من از هر دو مرحله گذشته بودم، در لحظه‌ای حس کرده بودم آزادی‌های بیرونی در نظرم ارزشی ندارند، و در عین حال احساس کرده بودم، در زندانم کاملاً رها هستم.
فتاحی
او همیشه فکر می‌کرد دنیای ظریف دخترها، خوش‌ترین زندگی‌هاست.
hedgehog
آشنایی‌ام با دو دختری بود که تا دم مرگ زندگی‌ام را پر از روشنی کرده‌اند، همچنان که آخرین روزهای زندگی سریاس را پر از نور و روشنی کرده بودند.
hedgehog
انسان فقط در تحلیل و اندیشیدن در باره غم‌های خودش خلاصه نمی‌شود. می‌تواند شادی‌های خودش را تبدیل به تفكر و تأمل و خیال كند. تنهایی و زندان به انسان می‌آموزد که سماع را با اندیشیدن تغییر دهد.
hedgehog
تمام معجزه زندگی‌ام قدم‌هایم بود. این‌كه داستان سریاس صبحدم را می‌شنوم و اندوهناک نمی‌شوم از آن است که معنی و اشکال غم به شیوه عجیبی تغییر کرده. دیگر غم آن حس ساده ناشی از سرنوشت خودم و دیگران نبود بلکه معنایی ژرف و صیقل خورده و نامتغیر بود که در تمام جهان می‌درخشید.
hedgehog
به درستی نمی‌دانستم آزادی یعنی چه، در سال‌های زندان آموخته بودم که آزادی روحم را از آزادی جسمم تفکیک کنم. باید تفکیک می‌کردم. آن سال‌‌ها یاد گرفته بودم کسی که جسمش اسیر است می‌تواند روحش را آزاد کند، اما در آن شب آزادی، توانستم حقیقت جسم خودم را باور کنم، حس می‌کردم اولین بار است که قدم‌هایم حرکت می‌کنند. نیرویی نیست تا آن‌ها را از حرکت باز دارد. سدی نیست که متوقفشان کند. آن شب مثل مغروقی بودم که بعد از سال‌ها ماندن در زیر آب، زیر امواج سنگین و سترون آب، روی آب بیاید و سینه‌اش را بگشاید و با تمام وسعت گلویش هوا را ببلعد
hedgehog

حجم

۳۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۹۱ صفحه

حجم

۳۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۹۱ صفحه

قیمت:
۱۹۵,۵۰۰
۱۵۶,۴۰۰
۲۰%
تومان