بریدههایی از کتاب آخرین انار دنیا
۴٫۰
(۱۵۵)
با آرامش مردی که از غمی عمیق صحبت کند، گفت: «خیلی به تو اندیشیدهام. خیلی... پیدا کردنت آسان نبود، میبایست خیلی هزینه میکردم تا آن نامههای کوتاه را به دستت میرساندم... هزینه زیادی... اما میبایست تو هم میدانستی که از زنده بودنت باخبرم... از یادم نرفتهای... باید چیزی از وفای خودم را به تو نشان میدادم.»
shahrzad hasani
با آرامش مردی که از غمی عمیق صحبت کند، گفت: «خیلی به تو اندیشیدهام. خیلی... پیدا کردنت آسان نبود، میبایست خیلی هزینه میکردم تا آن نامههای کوتاه را به دستت میرساندم... هزینه زیادی... اما میبایست تو هم میدانستی که از زنده بودنت باخبرم... از یادم نرفتهای... باید چیزی از وفای خودم را به تو نشان میدادم.»
shahrzad hasani
در بین تمام انسانهای روی این سیاره کسی نیست که از ابتدای تولدش قادر به دیدن باشد. مپندار آنهایی که چشم دارند میتوانند ببینند. هیچ چیزی در دنیا مشکلتر از دیدن نیست
بهنوش
«به این خاطر که در اینجا انسان میفهمد میتواند طور دیگری به زندگی نگاه کند. میتواند در دنیای روشن و پاک و زلال دیگری زندگی کند. این درخت طوری است که میتواند به ما وحی کند و جز وحی چیز دیگری نیست.»
hedgehog
«یکجور برادری هست... جوری که زندگی و عشق آن را به وجود میآورد. بقیهاش هم دروغ است.»
hedgehog
مکانهایی در جهان هست که انسان از آنجا چشمانداز بهتری دارد.
hedgehog
میدانم که ماندن در تاریکی چقدر به انسان صدمه میزند.
hedgehog
در صدایش چیزی شبیه بال زدن زنبورهای عسل شنیده میشد. وقتی حرف میزد مثل آن بود که دستهای زنبور در آسمان پرواز میکنند
hedgehog
با حظ وافری کوه به کوه دنبال موسیقی بال زدن زنبورها میافتاد. با آنها پر میزد با آنها میآمیخت، گلزار به گلزار در پی آنها افتاده بود. کوه به کوه بالا رفته بود.
hedgehog
انسان دربند کسی است که از منافذ کوچک، امیال و آرزویش را برای زندگی برانگیزد. اما وقتی تمام منافذ دیوار را بستی، زمانی که تاریک شد، دیگر از آن فراتر میرود كه در زندان باشی بلكه درون دوزخی افتادهای.
hedgehog
زمانی که انسان اسیر است زندگی برایش معنای عمیقی دارد. هیچ چیز همچون بردگی و اسارت به زندگی معنا نمیدهد. چون در آن هنگام انسان برای آزادی در پیکار بزرگی است. اما هیچ چیز هم مانند آزادی معنای زندگی را به مخاطره نمیاندازد. در آزادی است که انسان شیدایی و سرگشتگی و آرزوی خودش را به خاطر معنی از دست میدهد. گویا انسان آزاد باید انسانی تهی از معنی باشد. اما عظمت انسانی آن نیست که در بردگی معنا را جستجو کند. بلکه باید در آزادی دنبالش را بگیرد.
hedgehog
آنها مدتها زندگی خود را وقف کاری عجیب کرده بودند. کاری که در یک زمان هم از آنها بعید بود و هم برازندۀ آنها بود. هر دو با چرخخیاطی سینگر قدیمی، لباس عروس میدوختند.
hedgehog
انسان از هیچ چیز این دنیا منفک نمیشود. هر چقدر هم انسان را دور کنی، او را بیرون کنی، او را بکشی، همیشه بخش لاینفک و بزرگ جهان است...
hedgehog
باید این قدرت در زندهها باشد که به جای مردهها فریاد بزنند، اینطور نیست، باید یک جور قدرتی در انسان باشد تا دنیا بر پایه عدل و داد بچرخد.
hedgehog
فکر میکنم هنگامی که به خاطر دنیا درد میکشی، خوشبختی و شادمانی بزرگتری تو را در برمیکشد که از تمام شادمانیهای دیگر عمیقتر است.
hedgehog
وقتی انسان با عظمت به جهان آغوش بگشاید، دردها و شادیها نیز با عظمت او را در برمیکشند
hedgehog
زمانی که متوجه میشود عشق ممکن است تا ابد دروازهای ناگشوده و پر راز و رمز و دور از دسترس باشد، تمام رؤیایی که دنیای خودش را بر آن بنا نهاده بوده فرو میریزد.
hedgehog
میتوانست در ظلمات وجود خودش زندگی کند، میتوانست انسانها را طوری ساده ببیند که از رازهایشان نپرسد. با آنها که حرف میزد، راه برود و به هیچچیز خیره نشود. یک زمان سنگدلانه میجنگید و زمانی هم قاه قاه میخندید.
hedgehog
معتقد بود زندگی زنجیره درازی است؛ گردنبندی پر از گره که باید یکی یکی آنها را باز کند، تا در پایان آن زنجیر بیپایان به حقیقت دیگر برسد. باورش این بود که باید هر کس خود و دنیایش را بشناسد.
hedgehog
اسرار کوچک به تنهایی فاقد ارزشند. آنچه با ارزش است کل معنایی است که از تمام اسرار کشف میکنی.
hedgehog
حجم
۳۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۹۱ صفحه
حجم
۳۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۹۱ صفحه
قیمت:
۱۹۵,۵۰۰
تومان