بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دست درازتر از پا | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دست درازتر از پا

بریده‌هایی از کتاب دست درازتر از پا

امتیاز:
۳.۸از ۳۶ رأی
۳٫۸
(۳۶)
خداوندا نگذار آنچنان که عادتمان داده‌اند زندگی کنیم...
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
دنیا عجیب است! اما عجیب‌تر از آن چشمهایشان!... آسوده باش ای ذهن بیهوده گو! کسی تو را نمی‌فهمد... چشم‌هایشان هر چه قدرهم بخواهد نمی‌تواند تو را تغییر دهد...عمق نفوذشان تا همین چهرهٔ توست! این مردم عمریست تو را از ظاهرت قضاوت می‌کنند!...
:)
آدم خطرناکی بود!... پرنده را در قفس نگه می‌داشت و ماهی را در تنگ آب!... و تمام عمرش به آزادی می‌اندیشید!!!...
helya.B
در این فغان بیتابی کفش‌های دلتنگی به پا کردم... خش خشِ هر برگ پاییزی، به سان خس خسِ یک سینهٔ پر درد، شبیه هق هقِ یک قلب بیتاب است
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
ماندن به پای بعضی‌ها یا اصرار برای داشتن بعضی چیزها...همین فریادهای بیهوده را میگویم ...همین صبوری‌هایی که گاهی عمر آدم را تلف می‌کنند، همین پافشاری‌ها... همین لجبازی‌ها که آدم را در خودش فرو می‌برند تا جایی که خمیده می‌شوی به اندازهٔ یک صفر گرد! یک صفر خیلی بزرگ...
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
این مردم عمریست تو را از ظاهرت قضاوت می‌کنند!...
min
آدم خطرناکی بود!... پرنده را در قفس نگه می‌داشت و ماهی را در تنگ آب!... و تمام عمرش به آزادی می‌اندیشید!!!...
She
یادت می‌آید رفیق من؟ ما همانیم که هر شب برای همدیگر فانوس می‌آوردیم... ما همانیم که آروزهای همدیگر را روی شمع تولدمان فوت می‌کردیم، همان‌ها که سفره‌هایمان قد لقمه های محبتمان جا داشت!...
sosoke
من از این چند سال زندگی روی این دایرهٔ خاکی فهمیده‌ام معنای رفاقت را کسی می‌داند که اغلب حماقت می‌کند...
_SOMEONE_
این فضا هرگز مرا از پا در نخواهد آورد، وقتی نگاهبانش تو باشی...
لَبیکَ یا مهدی (عج)
من در اینجا ماندم، خسته و دل غمگین... چه کنم؟ کو تسکین؟...
ــسیّدحجّتـــ
آن‌ها سوخته بودند...اما در آتشی که دودش در چشم ما می‌رفت...!
Setayesh
برف می‌نشیند روی موهایم... آیینه را با دو دستم می‌گیرم... برف نیست...این سپیدی‌ها گرد تنهایی این شب‌هاست که روی موهایم نشسته...
Autumn
اشک‌هایت را پاک کن...
Autumn
می‌ترسم از ریشه‌هایی که تنها میوه‌های کال می‌دهند!...
چڪاوڪ
زیر آوار زیستن تو میدانی چیست؟ زیر آوار زیستن بیهوده زیستن است...بیهوده بودن... و وای از روزی که بنویسم بیهوده ماندن!
هنرمند هنردوست
! مثل تو که هیچ وقت نفهمیدی که زمین تنها برای تو نمی‌چرخد مثل من که نمی‌فهمیدم زمین چرا می‌چرخد! مثل ما که دیر فهمیدیم زمین آنقدر تند می‌چرخد که هر آن ممکن است جایمان با هم عوض شود...
هنرمند هنردوست
خداوندا نگذار آنچنان که عادتمان داده‌اند زندگی کنیم...
stare.m
آدم خطرناکی بود!... پرنده را در قفس نگه می‌داشت و ماهی را در تنگ آب!... و تمام عمرش به آزادی می‌اندیشید!!!...
stare.m
شاید باید بیهوده نایستاد! شاید باید نشست و دست‌ها را به زیر چانه زد و تقلای کرم‌هایی که از گوشهٔ سیب‌ها بیرون زده‌اند تماشا کرد!... من به چشم خود تقلای کرم‌ها را دیده‌ام! چندش آور و محقراست...من میدانم که چشم‌ها را نباید آلوده کرد...من میدانم که باید بروم!...
هدیهٔ دریا

حجم

۳۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

حجم

۳۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

قیمت:
رایگان