بریدههایی از کتاب جاسوس: سرگذشت یک رقصنده
نویسنده:پائولو کوئیلو
مترجم:اعظم خرام
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۵از ۳۷ رأی
۳٫۵
(۳۷)
خاطرات همیشه برندهاند... آنها به ما حسی بسیار دردناکتر از مالیخولیا میدهند؛ حس افسوس و پشیمانی...
samira
عشق جلوۀ ایمان است و چهرۀ آن همیشه رازآلود. باید هر لحظه را با احساس و ایمان زندگی کرد چون اگر سعی کنیم از چهرۀ حقیقی عشق پرده برداریم، عشق ناپدید خواهد شد. باید بگذاریم که عشق راهنمایمان باشد. باید اجازه دهیم در جادههای طوفانی ما را رهبری کند تا به بالاترین قلهها یا عمیقترین دریاها برسیم. باید به عشق اعتماد کنیم تا در جادههای روشن نیز راه را گم نکنیم. اگر در این مسیر نهراسیم، وقتی بیدار شویم، خود را در قصری باشکوه خواهیم دید. اگر بترسیم و بخواهیم چهرۀ راهنمایمان را ببینیم و از او بخواهیم همهچیز را برایمان توضیح بدهد تا از او پیروی میکنیم، درنهایت بدون آنکه چیزی به دست آوریم، تنها رها میشویم.
Bahar Abdalvand
خداوند گناه را خلق نکرده است، ما خالق گناهیم؛ گناه وقتی خلق میشود که ما سعی کنیم از اتفاقی واقعی، اتفاقی ذهنی و خیالی بسازیم، وقتی که نخواهیم تمامیت یک اتفاق را ببینیم و فقط بخواهیم بخشی کوچک از آنچه را رخ داده است ببینیم و آن بخش کوچک که میبینیم، آمیخته با قضاوتها، تقصیرات، قوانین و خوب و بدهای ذهنی ماست و بدتر هم آنکه فکر میکنیم کاملاً حق با ماست.
M J
من فقط به خورشید فکر خواهم کرد و طوفانها را فراموش خواهم کرد. من به زیبایی رزها خیره خواهم شد و به خارها توجهی نخواهم کرد.
S B
ـ گلها به ما یاد میدهند هیچ چیزی دائمی نیست حتی زیباییشان. با دیدن آنها یادمان میماند که زیبایی هم پژمرده خواهد. وقتی در اوج خوشحالی یا رنج یا اندوه بودی، اینها را به یاد بیاور و به خاطر داشته باش که همهچیز میگذرد، بزرگ میشود، میمیرد و دوباره متولد میشود.
کاربر ۱۲۴۲۰۳۰
جاسوس داستان فراموشنشدنی زنی است که به خود جرأت داد تا برخلاف عرف دورانش زندگی کند و بهایش را نیز پرداخت...
منصوره
ما همگی به زندگیهایمان محدود شدهایم، به گذشتهمان، به قوانینی که بهعنوان درست و غلطهای زندگی میشناسیم. و ناگهان همهچیز تغییر میکند. ما بدون ترس در خیابان قدم میزنیم و با همسایگانمان احوالپرسی میکنیم اما چند لحظه بعد، آنها دیگر همسایگان ما نیستند، آنها دیوارهایشان را بالاتر برده و دورشان سیم خاردار و حصار درست کردهاند و ما دیگر نمیتوانیم مثل قبل آنها را ببینیم
farnaz Pursmaily
من انتظار خوشبختی نداشتم فقط میخواستم اینقدر بدبخت نباشم.
samira
در عشق خالصانه به هیچ کلمهای، سندی، دقیقهای، حملهای، دلیلی یا عذری نیاز نداریم.
M J
پیانویی که کوک نباشد نوای دلانگیزی ندارد. گناه واقعی با آن چیزی که ما فکر میکنیم متفاوت است؛ گناه واقعی، زندگی کردن در ناهماهنگی است. در ناهماهنگی زیستن بسیار بدتر از راست و دروغهایی است که هر روز میگوییم؛ ناهماهنگی روح و رفتار...
M J
گناه واقعی، زندگی کردن در ناهماهنگی است. در ناهماهنگی زیستن بسیار بدتر از راست و دروغهایی است که هر روز میگوییم؛ ناهماهنگی روح و رفتار...
S B
فقط چهار سال طول کشید تا یاد بگیرم چگونه به سبک دوران رنسانس نقاشی کنم اما تمام زندگیام را صرف این کردم که یاد بگیرم چگونه مانند دوران کودکیام نقاشی کنم. این رازی واقعی است. نقاشی کودکانه... آنچه به نظر تو نقاشی کودکانه میآید، درواقع چیزی را که در دنیای هنر مهم است به نمایش میگذارد.
MARY
پرندۀ اسیر در قفس میتواند سرود آزادی بخواند
اما هر چقدر هم زیبا بخواند، باز هم اسیر قفس است
«تی» خودش پذیرفت که در قفس زندگی کند
بعد پشیمان شد و خواست رها باشد اما هیچکس
به او کمک نکرد چون کسی حس اسارت را نمیفهمید
maryam
هر شب منتظر کسی هستم که روحم عاشق اوست...
چشم به راهش هستم اما نمیتوانم او را پیدا کنم
بنابراین برمیخیزم و هر گوشه و کنار شهر را جستجو میکنم
در خیابانها و میدان ها به دنبال کسی هستم که روحم عاشق اوست
چشم به راهش هستم اما او را نمییابم.
از نگهبانان شهر که مرا میبینند میپرسم: آیا کسی را که روحم عاشق اوست دیدهاید؟
من سرانجام او را مییابم، او را در آغوش میگیرم و به او اجازۀ رفتن نمیدهم...
maryam
اینها بذر گل لاله، نماد کشور ماست اما آنها حقیقتی با خود دارند که تو باید آن را بدانی. اگر این دانهها را بکاری آنها همیشه لاله خواهند داد، حتی اگر آنها را با بقیۀ دانهها مخلوط کنی، هرگز گل رز یا آفتابگردان نخواهند شد، هرچقدر هم که آنها در آرزوی این باشند که شبیه گل رز یا گلی دیگر شوند و حتی اگر سعی کنند وجود خود را انکار کنند تبدیل به گلی دیگر نخواهند شد؛ تنها با این کار زندگیشان تلخ و غمانگیز و درنهایت هم پژمرده خواهند شد. تو باید یاد بگیری که به دنبال تقدیرت بروی، حالا هرچه میخواهد باشد. باید از آن لذت ببری و در زندگی خوشحال باشی، مانند گلهایی باشی که زیباییشان را عرضه میکن
کاربر ۱۲۴۲۰۳۰
بشر فکر میکند خدا مهندس و ریاضیدان است اما اینطور نیست، خدا بازیگر شطرنج است که حرکت بعدی رقیبش را پیشبینی میکند و استراتژی خود را برای شکست او آماده میکند
samira
فرماندۀ جوخه آتش با دقت سربازانش را زیرنظر داشت تا گلولۀ داخل تفنگشان را چک نکنند (چون مرسوم بود که یکی از تفنگها گلولۀ مشقی داشته باشد تا هر کدام از سربازها بتواند بعدها به خود بگوید: من او را نکشتهام).
samira
زنی با موها و چشمهای مشکی بین آنها دیده میشد؛ زنی که بسیار زیباتر از لباسهای سادهای بود که پوشیده بود. وسط حرف ما آمد و گفت: «این جنگ بالاخره تمام خواهد شد».
جنگها تمام خواهد شد. خیلیها از این جنگ منفعت خواهند برد ـ به بهای کشته شدن و مرگ انسانها. ما از میدان جنگ فرار خواهیم کرد درحالیکه میدانهای جنگ ما را تعقیب خواهند کرد.
mehregan
زنی با موها و چشمهای مشکی بین آنها دیده میشد؛ زنی که بسیار زیباتر از لباسهای سادهای بود که پوشیده بود. وسط حرف ما آمد و گفت: «این جنگ بالاخره تمام خواهد شد».
جنگها تمام خواهد شد. خیلیها از این جنگ منفعت خواهند برد ـ به بهای کشته شدن و مرگ انسانها. ما از میدان جنگ فرار خواهیم کرد درحالیکه میدانهای جنگ ما را تعقیب خواهند کرد.
mehregan
اما سیاستمداران هستند که دنیا را اداره میکنند و آنها میخواهند چیزی را که ما تمام نکردیم ادامه دهند.
mehregan
حجم
۱۰۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
حجم
۱۰۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
تومان