بریدههایی از کتاب جاسوس: سرگذشت یک رقصنده
نویسنده:پائولو کوئیلو
مترجم:اعظم خرام
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۵از ۳۷ رأی
۳٫۵
(۳۷)
. من میلان را به او نشان خواهم داد و با غرور خواهم گفت که در اینجا من رقصیدهام.
مطمئنم دورانی را که میگذرانم، به شهرتم خواهد افزود. حتی این اتهام جاسوسی خود رمز و رازی است.
mehregan
. من میلان را به او نشان خواهم داد و با غرور خواهم گفت که در اینجا من رقصیدهام.
مطمئنم دورانی را که میگذرانم، به شهرتم خواهد افزود. حتی این اتهام جاسوسی خود رمز و رازی است.
mehregan
. من میلان را به او نشان خواهم داد و با غرور خواهم گفت که در اینجا من رقصیدهام.
مطمئنم دورانی را که میگذرانم، به شهرتم خواهد افزود. حتی این اتهام جاسوسی خود رمز و رازی است.
mehregan
بهمحض آنکه از اینجا خلاص شوم، خاطراتم را چون ارثیهای به دخترم هدیه خواهم داد. اموالم که همه مصادره شده است. وقتی دوباره او را ببینم، به او خواهم گفت که در رویاهای هر زنی آرزوی رقصیدن در جمع وجود دارد.
mehregan
دستم آلوده به خون پنج یا شش نفر شده که پیشتر حتی آنها را ندیده بودم؛ کسانی که هرگز به من آسیبی نرسانده بودند. آنها این عمل را «جنگ» مینامند. فقط جنگ... برای حفظ وقار و شرافتمان!
Rosa
این دقیقاً همان منطق بیمارگونهای است که باعث میشود مردها را به دلیل ترس از ازدستدادن کسی، تبدیل به هیولا کند؛ هیولایی که هر روز بدتر و زشتتر میشود.
Rosa
خاطرات با خود روح پلیدی دارند که آن را مالیخولیا مینامم.
Rosa
(چون مرسوم بود که یکی از تفنگها گلولۀ مشقی داشته باشد تا هر کدام از سربازها بتواند بعدها به خود بگوید: من او را نکشتهام)
Rosa
من انتظار خوشبختی نداشتم فقط میخواستم اینقدر بدبخت نباشم.
farzane
در زبان یونانی کلمهای وجود دارد که بسیار بامعنی است: متانویا. (Metanoia) گاهی وقتها این کلمه به معنی تکذیب است و گاهی وقتها پشیمانی، ندامت و قول دادن برای تکرار نکردن اشتباه. معنای دیگرش، سفر به ماورای دانستههاست، یعنی رخ به رخ شدن با ناشناختهها بدون دخالت هر خاطرهای و بدون اینکه بدانیم در قدم بعدی چه خواهد شد.
MARY
آیا ما هرگز قادر نیستیم و یا هرگز نباید چهرۀ واقعی عشق را ببینیم؟ اما میدانم معنای این افسانه چیست.
عشق جلوۀ ایمان است و چهرۀ آن همیشه رازآلود. باید هر لحظه را با احساس و ایمان زندگی کرد چون اگر سعی کنیم از چهرۀ حقیقی عشق پرده برداریم، عشق ناپدید خواهد شد.
MARY
میدانم کسانی که تو را متهم کردند نیز تو را فراموش نخواهند کرد، گرچه امروز خوشحالاند، قهقهه میزنند و دست همدیگر را میفشارند. روزی خواهد آمد که پرده از این نمایش مضحک برداشته میشود. اگر این اتفاق هم نیفتد، باز مطمئنم که آنها میدانند فردی بیگناه را محکوم کردند؛ فقط به دلیل اینکه حواس مردم را از جنگ پرت کنند. درست مثل انقلابمان، قبل از آنکه برایمان برابری، برادری و آزادی بیاورد. گیوتینها را به میدان آوردند تا سرگرمی خونریزی و مرگ، ذهن مردم را از غم نان برهاند.
MARY
خداوند گناه را خلق نکرده است، ما خالق گناهیم؛ گناه وقتی خلق میشود که ما سعی کنیم از اتفاقی واقعی، اتفاقی ذهنی و خیالی بسازیم، وقتی که نخواهیم تمامیت یک اتفاق را ببینیم و فقط بخواهیم بخشی کوچک از آنچه را رخ داده است ببینیم و آن بخش کوچک که میبینیم، آمیخته با قضاوتها، تقصیرات، قوانین و خوب و بدهای ذهنی ماست و بدتر هم آنکه فکر میکنیم کاملاً حق با ماست.
MARY
حتی میخواستم به دروغ به او بگویم که وقتی جنگ تمام شد منتظرش هستم اما صداقت از همهچیز بالاتر است.
پیانویی که کوک نباشد نوای دلانگیزی ندارد. گناه واقعی با آن چیزی که ما فکر میکنیم متفاوت است؛ گناه واقعی، زندگی کردن در ناهماهنگی است. در ناهماهنگی زیستن بسیار بدتر از راست و دروغهایی است که هر روز میگوییم؛ ناهماهنگی روح و رفتار...
MARY
مهم این است که زخمهایمان را برای تطهیر رو به آفتاب باز کنیم و سپس بگذاریم باران آنها را بشوید. این کاری بود که من داشتم انجام میدادم. برای مردی که هیچ صمیمیتی با او نداشتم اعتراف میکردم، شاید همین غریبه بودن دلیل اصلی راحت حرف زدن من بود.
MARY
بدان که از زندگی چه میخواهی و سعی کن از آنچه برای خودت به عنوان هدف انتخاب کردهای هم فراتر بروی. اگر رقصیدن هدف توست زیاد تمرین کن و هدف خیلی بالایی را برای خودت در نظر بگیر؛ هدفی که رسیدن به آن سخت باشد چون این تعهدی برای هنرمند است. هنرمند باید تمام محدودیتها را بشکند و از آنها فراتر برود.
MARY
وقتی نمیدانیم زندگی کجا قرار است ما را ببرد، هرگز گم نخواهیم شد.
MARY
وقتی ما صادقانه عشق میورزیم، خود و دیگران را بهتر میشناسیم. در عشق خالصانه به هیچ کلمهای، سندی، دقیقهای، حملهای، دلیلی یا عذری نیاز نداریم.
منصوره
عشق جلوۀ ایمان است و چهرۀ آن همیشه رازآلود. باید هر لحظه را با احساس و ایمان زندگی کرد چون اگر سعی کنیم از چهرۀ حقیقی عشق پرده برداریم، عشق ناپدید خواهد شد. باید بگذاریم که عشق راهنمایمان باشد. باید اجازه دهیم در جادههای طوفانی ما را رهبری کند تا به بالاترین قلهها یا عمیقترین دریاها برسیم. باید به عشق اعتماد کنیم تا در جادههای روشن نیز راه را گم نکنیم. اگر در این مسیر نهراسیم، وقتی بیدار شویم، خود را در قصری باشکوه خواهیم دید. اگر بترسیم و بخواهیم چهرۀ راهنمایمان را ببینیم و از او بخواهیم همهچیز را برایمان توضیح بدهد تا از او پیروی میکنیم، درنهایت بدون آنکه چیزی به دست آوریم، تنها رها میشویم.
منصوره
خداوند گناه را خلق نکرده است، ما خالق گناهیم؛ گناه وقتی خلق میشود که ما سعی کنیم از اتفاقی واقعی، اتفاقی ذهنی و خیالی بسازیم، وقتی که نخواهیم تمامیت یک اتفاق را ببینیم و فقط بخواهیم بخشی کوچک از آنچه را رخ داده است ببینیم و آن بخش کوچک که میبینیم، آمیخته با قضاوتها، تقصیرات، قوانین و خوب و بدهای ذهنی ماست و بدتر هم آنکه فکر میکنیم کاملاً حق با ماست.
خودم هم از حرفهایم متعجب شده بودم.
منصوره
حجم
۱۰۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
حجم
۱۰۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
تومان