- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب سقوط
- بریدهها
بریدههایی از کتاب سقوط
۴٫۳
(۶۲)
مرگ است که احساسات ما را بیدار میکند؟ چقدر دوستانی که تازه ما را ترک کردهاند، دوست داریم، مگر نه؟
Aysan
پیشترها، خانهام پُر از کتابهایی بود که نصفه خوانده بودم. این کار همان قدر نفرتانگیز است که بعضیها یک گوشه از جگرِ بزرگ غاز را گاز میزنند و بقیهاش را دور میاندازند.
Aysan
شیرجههای نرفته گاهی اوقات کوفتگیهای عجیبی بهجا میگذارد
مهدی
کسی که فکر میکرد که از او متنفرم، وقتی میدید با لبخندی گرم به او سلام میکنم بسیار تعجب میکرد. بنابراین بنا به طبیعتش، یا بزرگواری مرا تحسین و یا ترسویی مرا تحقیر میکرد بیآنکه فکر کند دلیل من سادهتر از این حرفها است: من همه چیز او را، حتی نامش را فراموش کرده بودم.
hamid
بهتر است پاپ جدیدی انتخاب کنیم که به جای اینکه روی تخت سلطنت بنشیند و دعا کند، میان بدبخت بیچارهها زندگی کند
Mohammad
شیرجههای نرفته گاهی اوقات کوفتگیهای عجیبی بهجا میگذارد.
کاربر ۸۶۰۹۴۳۴
از آنجاییکه احتیاج داشتم دوست بدارم و دوست داشته شوم، فکر میکردم که عاشق شدهام. به عبارت دیگر خود را به حماقت میزدم
Mohammad
آدمها در حکم دادن شتاب میکنند تا خودشان مورد داوری قرار نگیرند.
Ali Hosseinnejad
شیرجههای نرفته گاهی اوقات کوفتگیهای عجیبی بهجا میگذارد.
Travis
از آنجاییکه احتیاج داشتم دوست بدارم و دوست داشته شوم، فکر میکردم که عاشق شدهام. به عبارت دیگر خود را به حماقت میزدم.
مهدی
صد و پنجاه سال پیش، آدمها تحت تأثیر دریاچه و جنگلها قرار میگرفتند و شعر میگفتند. امروزه، ما در وصف سلول زندانها غزلسرایی میکنیم
Mohammad
که خاطراتش نومیدی میآورد، یادتان بهخیر.
Aysan
«وای به حالتان اگر همه در مورد شما خوب بگویند!» آه! این جمله طلا است!
samar
این مطلب به حدی درست است که به ندرت با کسانی که از ما بهترند، درد دل میکنیم. بیشتر اوقات از معاشرت با آنها فرار میکنیم. در واقع، اکثر اوقات با کسانی که شبیه به ما هستند و در ضعفهای ما سهیماند، دردل میکنیم.
Moon
وقتی انسان از سر ذوق یا به اجبار شغل، به ذات بشر فکر کند، دلش برای انسانِ اولیه تنگ میشود. حداقل، حرف دل و زبانشان یکی بود.
amir
در مورد مردی با من صحبت کردهاند که دوستش زندانی بود. او، شبها، بر کف اتاق میخوابید تا از آسایشی که از دوستش سلب شده بود، لذت نبرد. چه کسی، آقای عزیز چه کسی برای ما روی زمین میخوابد؟ آیا خود من قادر به انجام این کار بودم؟ گوش کنید، من میخواهم اینگونه باشم، و اینگونه هم خواهم شد. بله، همه ما روزی قادر به انجام این کار خواهیم بود و آن روز، روز رهایی است. اما این کار راحت نیست، چراکه رفاقت، حواسپرت است و یا لااقل ناتوان.
مهدی
کسی نمیتواند قبل از آن که به تمام دروغهایش اعتراف کند، بمیرد. البته اعتراف نه به خدا و نه به یکی از نمایندگانش. شما خودتان خوب به این امر واقفید که من بالاتر از این حرفها بودم. نه، منظورم اعتراف به آدمها بود، مثلاً اعتراف به یک دوست و یا به زنی که دوستش داشتم
Mohammad
من آنقدر بامحبت نبودم که اهانتهای دیگران را ببخشم، اما همیشه آنها را فراموش میکردم. کسی که فکر میکرد که از او متنفرم، وقتی میدید با لبخندی گرم به او سلام میکنم بسیار تعجب میکرد. بنابراین بنا به طبیعتش، یا بزرگواری مرا تحسین و یا ترسویی مرا تحقیر میکرد بیآنکه فکر کند دلیل من سادهتر از این حرفها است: من همه چیز او را، حتی نامش را فراموش کرده بودم.
.
در مورد مردی با من صحبت کردهاند که دوستش زندانی بود. او، شبها، بر کف اتاق میخوابید تا از آسایشی که از دوستش سلب شده بود، لذت نبرد. چه کسی، آقای عزیز چه کسی برای ما روی زمین میخوابد؟
Haniye
آدمها در حکم دادن شتاب میکنند تا خودشان مورد داوری قرار نگیرند.
tt
حجم
۱۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان