- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب سقوط
- بریدهها
بریدههایی از کتاب سقوط
۴٫۳
(۶۲)
آدمی فکر میکند اگر بمیرد زنش تنبیه میشود، درصورتی که آزادیاش را به وی برمیگرداند. اصلاً همان بهتر که نمیتوان مرگ خود را دید.
AS4438
آیا بزرگترین مشکل ما برای فرار از قضاوت، این نیست که پیش از هرکس دیگری ما خودمان، خود را محکوم میکنیم؟
Mahsa Bi
عجب بلوای لذتبخشی! تلفنها به کار میافتند، دلها میگیرد، جملهها به عمد، کوتاه، اما پر از کنایه میشوند، غم و اندوه را فرو میبرند و حتی کمی هم خود را متهم میکنند!
Mahsa Bi
آدمها در حکم دادن شتاب میکنند تا خودشان مورد داوری قرار نگیرند.
Ferida
وقتی انسان از سر ذوق یا به اجبار شغل، به ذات بشر فکر کند، دلش برای انسانِ اولیه تنگ میشود. حداقل، حرف دل و زبانشان یکی بود.
riri
مگر تنها چیزی که برای ما از بهشت زمینی باقی مانده، زن نیست؟
samar
اکثر تعهدات انسانی تنها به این دلیل به وجود میآیند که بشر میخواهد اتفاقی در زندگی یکنواختش روی دهد.
samar
آیا در واقع این همان بهشت نبود: مستقیم با خودِ زندگی درآمیختن؟
samar
من از ذات خود لذت میبردم، و ما همگی میدانیم که این همان خوشبختی است.
802
چه کسی باور میکرد که جنایت تنها کشتن دیگری نیست بلکه بیشتر در این است که خودت نمیمیری!
Amene
شما از روز قضاوت الهی حرف زدید. اجازه دهید با احترام به آن بخندم. با قاطعیت منتظر آن روزم، چراکه من چیزی از آن بدتر را شناختهام: قضاوت بشر را.
Amene
بله دوست عزیز، ازدواج بورژوایی، مملکتمان را به سمت راحتطلبی و به زودی به درگاه مرگ میکشد.
802
من هرگز نتوانستم از ته دل باور کنم که امور انسانی، امور جدی هستند. اصلاً امور جدی کجا بود، در این باره هیچ نمیدانستم. در تمام آن چیزهایی که میدیدم و به نظرم فقط یک بازی سرگرمکننده و یا کسلکننده میآمد، امر جدیای وجود نداشت.
802
آیا میدانید چرا ما همیشه با مردگان منصفتر و با گذشتتریم؟ دلیلش ساده است! با آنها دیگر اجباری وجود ندارد
علی
آیا میدانید در دهکده کوچک من، طی یک عملیات مقابله به مثل، یک افسر آلمانی با ادب و نزاکت از پیرزنی خواست تا خود از میان دو پسرش یکی را انتخاب کند تا به عنوان گروگان تیرباران شود؟ انتخاب کند! میتوانید تصور کنید؟ این یکی؟ نه آن یکی. و ناظر رفتنش باشد. دیگر ادامه ندهیم، ولی باور کنید وقوع هر چیز غیرمنتظرهای، ممکن است
علی
آزادی نه پاداش است و نه مدالی که به خاطرش با شامپانی جشن بگیریم. بعلاوه نه یک هدیه است، نه یک جعبه خوراکی خوشمزه و خاص که به شما لذتهای چشایی دهد. اوه! نه، برعکس، بیگاری است، مسابقه دو استقامت که فقط یک شرکتکننده دارد و بسیار طاقتفرسا است. نه شامپانی هست و نه دوستانی که لیوانهایشان را به طرف شما بلند کردهاند و با مهربانی نگاهت میکنند. تنها در تالار غم، تنها در جایگاه، در برابر قضات، و تنها برای تصمیم گرفتن در برابر خود یا در برابر قضاوت دیگران.
شراره
بله، میتوان در این دنیا جنگید، تظاهر به عاشقی کرد، همنوع خود را شکنجه داد، در روزنامهها خودنمایی کرد، یا خیلی ساده موقع بافتنی بافتن از همسایه خود بدگویی کرد. اما در بیشتر اوقات، ادامه دادن، تنها ادامه دادنِ زندگی، قدرتی مافوق بشر میخواهد
شراره
طبیعیترین تصور بشر، تصوری که به سادگی به ذهنش خطور میکند، و گویی از اعماق فطرتش برمیخیزید، تصور بیگناهی خودش است.
شراره
واقعیت این است که هر آدم باهوشی، آرزو دارد گانگستر باشد و تنها با خشونت بر جامعه حکمرانی کند. اما از آنجاییکه این کار به آن اندازهای که در کتابهای گانگستری میباورانند ساده نیست، آن را معمولاً به سیاست واگذار میکند و به سوی حزبی بیرحمتر میدود. اگر بتوان از این طریق بر همه حکومت کرد، پست شدن روح چه اهمیتی دارد، مگر نه؟
شراره
در مورد مردی با من صحبت کردهاند که دوستش زندانی بود. او، شبها، بر کف اتاق میخوابید تا از آسایشی که از دوستش سلب شده بود، لذت نبرد. چه کسی، آقای عزیز چه کسی برای ما روی زمین میخوابد؟ آیا خود من قادر به انجام این کار بودم؟ گوش کنید، من میخواهم اینگونه باشم، و اینگونه هم خواهم شد. بله، همه ما روزی قادر به انجام این کار خواهیم بود و آن روز، روز رهایی است.
شراره
حجم
۱۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان