بریدههایی از کتاب وضعیت آخر
۴٫۲
(۲۶۷)
مردم برادر کوچکتر نیستند که مواظبشان باشیم بلکه برادرانی مستقل هستند که باید با آنها حق برادری را بجا آورد.
masomeh
«لحظههایی هست که من به جنبههای مختلف روح خودم با شگفتی نگاه میکنم. میبینم که من واقعآ از چند آدم مختلف ساخته شدهام، و آن که در حال حاضر دست بالا را دارد بعد از مدتی عاقبت جای خود را به دیگری میدهد. اما کدام یک از اینها من واقعی است؟ تمام آنها یا هیچکدام؟»
کاربر ۶۲۳۵۱۱۷
قانون کلی این است که کسی که محبت ندیده هرگز یاد نمیگیرد که با محبت باشد.
marjan
اگر برگسون آنقدر سریع به شهرت دست یافت، برای آن بود که شجاعت شک کردن را داشت، حال آنکه همه شکاکان کورکورانه اعتقاد یافته بودند.(
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
فهمیدن این ترس «سه سالگی» امری اساسی است در جهت رها ساختن «بالغ» برای به جریان انداختن اطلاعات جدید.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
«جنبههای «والد»، «بالغ» و «کودک» را نباید با مفهومهای اولیه علم روانکاوی (فرویدیسم) یعنی «فرا من»، و «من»، و «نهاد» (که در فصل اول به آنها اشاره شد) اشتباه کرد؛ زیرا اینها حالات واقعیاند.( ۱ )
هر جنبهای با به کار افتادن نوارهای اطلاعات ضبط شده ــ یعنی اطلاعاتی که در گذشته روی آن ضبط شدهاند ــ پدید میآید. این اطلاعات حاوی اشخاص واقعی، زمانهای واقعی، تصمیمهای واقعی، و احساسهای واقعی هستند.
محمدرضا
روی یک سیستم ارزشها برای زندگی خود تصمیم بگیرید. بدون یک چارچوب اخلاقی کلی نمیتوانید به آسانی تصمیم گیریهای کوچک و بزرگ روزانه را انجام بدهید.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
یک «والد» بررسی نشده ارزش آن را ندارد که شخص زندگی خود را براساس آن بنا کند: زیرا ممکن است صحیح نباشد.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
نتیجهگیری دیگری که میتوانیم از این کشفیات بکنیم آن است که مغز مانند یک ضبط صوت عالی کار میکند، همه چیز را و هر تجربه زندگی را از لحظه تولد، و حتی احتمالا پیش از خروج از شکم مادر، ضبط میکند. (طرز عمل ضبط در مغز بدون شک یک فرایند شیمیایی است که اطلاعات را خلاصه میکند، کد میدهد، و بایگانی میکند و ما هنوز از جزئیات عمل آن بدرستی واقف نیستیم. تشبیه کار مغز به ضبط صوت، اگرچه ممکن است بیش از حد سادهلوحانه باشد، اما این سود را دارد که طرز عمل ضبط و تجدید خاطره را توضیح دهد. به هر حال، نکته مهم این است که ضبط در مغز انجام میگیرد و بازنواختن آن صادقانه و کاملا عین متن اصلی است.)
6456
من یک انسانم. تو یک انسانی. بدون وجود تو، من انسان نیستم زیرا فقط از راه ارتباط با تو این زبان امکانپذیر است، و فقط از راه زبان است که تفکر امکانپذیر است، و فقط از راه تفکر است که انسانیت امکانپذیر است. تو مرا مهم ساختهای. بنابراین، من مهم هستم و تو هم مهم هستی. اگر من ترا بیارزش کنم، خودم بیارزش میشوم. این منطق وضعیتِ «من "خوب" هستم ـ شما "خوب" هستید» است. تنها از طریق این وضعیت است که ما انسان هستیم و شیء نیستیم. بازگرداندن بشر به مکان حَقه خودش مضمون رستگاری یا اتحاد یا روشنگری و اساس تمام دینهای بزرگ جهان است. لازمه این وضعیت آن است که ما همه نسبت به یکدیگر و برای یکدیگر احساس مسئولیت کنیم ــ و این مسئولیت ادعای نهایی ما بر یکدیگر و بر تمام نوع بشر است. اولین استنباطی که از این میتوانیم داشته باشیم این است که «همدیگر را نکشید».
4mirmousavi
. «تحلیل رفتار متقابل» واقعبینانه است زیرا بیمار را با این واقعیت مواجه میسازد که صرفنظر از هر آنچه در گذشته اتفاق افتاده او خودش مسؤول آنچه در آینده اتفاق میافتد خواهد بود. علاوه بر این، اشخاص را قادر به تغییر میسازد تا بتوانند در خود یک نوع کنترل شخصی و جهتیابی شخصی ایجاد کنند، و همچنین به این واقعیت دست یابند که همواره آزادی حق انتخاب دارند.
زینب دهقانی
ما ممکن است آنقدر از بدی نفرت داشته باشیم که دوستداشتن خوبی را فراموش کنیم. و چیزهای خوب هم زیاد است.
کاربر ۵۷۹۷۳۳۳
انسانشناس معاصر دکتر رالف لینتون (Ralph Linton) میگوید: «بدون حضور فرهنگ که دستاوردهای گذشته را حفظ میکند و خصیصههای هر نسل را شکل میبخشد، نژاد اولیه ما امروز چیزی جز یک میمون آدمنمای خاکزی نمیبود که قدش کمی بلندتر شده و موی تن و بدنش تا حدی ریخته و هوشش هم خیلی بیشتر شده ــ ولی هنوز برادر ناتنی شمپانزه و گوریل است.»
کاربر ۵۷۹۷۳۳۳
بزرگترین ابزار درمانی ما واقعیت است. واقعیت که در نتیجه مطالعه تاریخ و ملاحظه مسئله بشر بدست آمده، همچنین میتواند ابزاری برای ساختن یک سیستم معتبر اخلاقی باشد.
کاربر ۵۷۹۷۳۳۳
ما همه با دیزرائلی همعقیدهایم که «زندگی کوتاهتر از آن است که کوچک باشد». با وجود این بزرگترین چیزی که ما را کفری میکند درست در همین است.
ثمینـه🌿
مسائل اشخاص هستند. اگر اشخاص بتوانند تغییر کنند، دنیا میتواند تغییر کند.
zohreh
واقعیت برای بعضیها، نسبت به دیگران، گستردگی بیشتری دارد، چون آنها بیشتر دیدهاند، بیشتر زندگی کردهاند، بیشتر خواندهاند، بیشتر تجربه کردهاند، و بیشتر فکر کردهاند.
Ahmad
بیشتر ازدواجها هم همینطورند. رهاشده و بیمقصد، در دریای زندگی شناورند. عامل ارجحیتدادن به تصمیمگیریهای آنها این است که «بقیه چکار میکنند». آنها در بند سازش و اطاعت محیط هستند، در لباس، محل سکونت، بارآوردن بچهها، ارزشها، و طرز فکر. «چون همه دارند همین کار را میکنند، پس باید خوب باشد» این شعار زندگی و اعمال آنهاست. اگر همه رفتند توی سوپرمارکت و بهخاطر چیزی معطل شدند، آنها هم میروند توی صف. اگر همه رفتند یک جور ماشین خریدند، آنها هم باید یکی بخرند ــ حتی اگر پولش را نداشته باشند، و آخر هر برج کوهی از صورتحسابهای عقبافتاده به درِ خانه میآید. آنها هیچوقت یک سیستم ارزشهای مستقل را که بر پایه واقعیتهای زندگی خودشان باشد برای خود بنا ننهادهاند. بنابراین همیشه مقروضاند، ناله میکنند، ریزه ریزه بالا و پایین میروند، و هشتشان گروی نهشان است.
Ahmad
من با خود در تعارضم. من عظیمم. من شامل چندینم.
Ahmad
شاید روزهای خوش آنوقتها هم «هرگز نبودند».
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۹۸,۰۰۰۳۰%
تومان