بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وضعیت آخر | صفحه ۱۸ | طاقچه
۴٫۲
(۲۶۶)
«جان هاو» (John Howe) می‌گوید: «چه حماقتی! ما از اینکه نکند تمام زندگیمان به هدر برود وحشت داریم، اما هر روز از تکه‌تکه دورریختن آن ابائی نداریم.»
کاربر ۵۷۲۹۵۴۵
رویدادهای گذشته در مغز نه تنها جزء به جزء با تصویر و صدا ضبط می‌شوند، بلکه احساس مربوط به آن رویداد نیز ضبط می‌گردد.
Martha'e Dark
من با خود در تعارضم. من عظیمم. من شامل چندینم.
Martha'e Dark
اگر اشخاص بتوانند تغییر کنند، دنیا می‌تواند تغییر کند. این امیدی است که ما در دل می‌پرورانیم.
Martha'e Dark
«مردی که واقعآ علم دارد لغات مشکل زیادی بکار نمی‌برد... لغات مشکل و بزرگ مشکلات بزرگ را حل نمی‌کنند.»
Martha'e Dark
بچه‌ای که اوتیسم دارد هرگز تولد روانی پیدا نمی‌کند. اوتیسم طفولیت ظاهرآ عکس‌العملی در مقابل یک نوع ارگانیزم نارس بر اثر فشار مصیبت‌بار فقدان نوازش است. به عبارت دیگر، طفل اوتیسمی بچه‌ای است که طی اولین هفته‌های زندگی خود این احساس را داشته که او را هرگز بلند نکردند و نجات ندادند. ظاهرآ او پس از تولد، پس از ورود فاجعه‌آمیزش به این جهان، کسی را برای کمک خودش در آنجا نیافته است.
نغمه میلانی
آزمایشهای پنفیلد نشان داد که عمل خاطره (که غالبآ یک اصطلاح روانشناختی محسوب می‌شود) یک عمل زیست‌شناختی هم هست.
amirbh
ما همه آگاهیم که چگونه گاهی یک بو، یک صدا، یا یک نگاه زودگذر، می‌تواند حالت لذتی وصف‌ناپذیر در انسان بیافریند ــ حالتی آنچنان موقتی و زودگذر که اغلب ممکن است بدون توجه بگذرد، مگر اینکه عمدآ ما صبر کنیم و سعی کنیم و به یاد بیاوریم. در غیر اینصورت نمی‌توانیم آن بو، آن صدا، یا آن منظره را به خاطر بیاوریم. اما احساس آن واقعی است.
amirbh
در زندگی روزمره نیز خاطره‌های رویدادها و موقعیتهای گذشته، به همان طرزی که نوک الکترود پنفیلد کار می‌کرد، در ما دوباره تکرار می‌شوند. در هر دو مورد، از تجربه زنده شده می‌توان با لفظ «باز زیستن» یاد کرد که به مراتب از لفظ «یادآوری» دقیقتر است.
amirbh
«چه حماقتی! ما از اینکه نکند تمام زندگیمان به هدر برود وحشت داریم، اما هر روز از تکه‌تکه دورریختن آن ابائی نداریم.»
زهرا
«بالغ» گاهی آنچنان با سیل علائم «خبرهای بد» غرق می‌شود که ناگهان فقط به صورت تماشاچی رفتار و حرکات خود درمی‌آید. در چنین موقعیتی شخص ممکن است بگوید: «می‌دانستم کاری که داشتم می‌کردم غلط است، اما نمی‌توانستم جلو خودم را بگیرم...»
دختر بارون
ما می‌گوییم: «آزادی چیز لذیذی است»، همانطور که مادر به بچه می‌گوید: «اسفناج آب‌پز چیز لذیذی است.» از اول به ما اجازه نمی‌دهند که خودمان چیزی را بچشیم و قضاوت کنیم. هزاران موقعیت و رفتار دیگر نظیر این هست که ما را مجبور می‌کردند به احساس خود اعتماد نکنیم، و عواطف خود را به زبان نیاوریم. آیا مادر وقتی خودش بچه بود واقعآ اسفناج آب‌پز همین قدر برایش «لذیذ» بود؟
me
بقول پل تورنیر (Paul Tournir): «برای بیشتر مردم نوعی «اخلاق مذهبی» جانشین لطف و محبت ــ که آزاد کننده آنها است ــ می‌شود. بنابراین آنها این ترس ناآگاهانه دائمی را دارند که نکند دارند در هر کار اشتباه می‌کنند.» ( ۱۵ )
me
«چه حماقتی! ما از اینکه نکند تمام زندگیمان به هدر برود وحشت داریم، اما هر روز از تکه‌تکه دورریختن آن ابائی نداریم.»
m.ghasemi
من احساس می‌کنم که اغلب روانکاوان و روانشناسان امروز نیز دچار همین دید درمانی «یک نقطه ثابت» شده‌اند ــ به این معنا که تمام وقت خود را وقف پرداختن به یک واقعیت کرده‌اند که همان تاریخچه قبلی بیمار است ــ بیمار چکار کرد؟ چطور شد؟ و به این ترتیب اکثرآ بررسی انواع دیگر واقعیتها را که ممکن است کمک‌کننده باشند نادیده می‌گیرند. مثلا واقعیتی در این جهت که بیمار چه باید بکند؟ و چطور می‌شود؟
me
اطلاعات درونی که برای این تصمیم‌گیریها به کار می‌رود از کجا می‌آید؟ از «والد»، از «بالغ»، و از «کودک». بعد از آنکه تمام اطلاعات ضبط شده در «والد» را بررسی کردید ــ یعنی برخی از آنها را پذیرفتید و برخی را دور ریختید ــ اگر دیدید برای انجام کاری اطلاعات کافی ندارید چه می‌کنید؟ آن کار را رها می‌کنید؟ وقتی که یک «بالغ» آزاد شده داشتید با آن چه کارهایی می‌توانید بکنید؟ در موضوعهای اخلاقی آیا می‌توانید خودتان شخصآ تصمیم بگیرید؟
me
وقتی می‌بینیم رفتارمان چندان خوب و درست نیست، برای اطلاعات بیشتر به کجا می‌توانیم رجوع کنیم؟ اصولا در کجاها کمیت‌مان لنگ می‌ماند؟ «بالغ» ما چه واقعیتهایی را می‌تواند بررسی کند؟
me
بعضی پیوندهای انسانی اصلا براساس بازیها وجود دارند و دوام می‌آورند، بهم‌زدن بازی بمنزله قطع آن پیوند است؛ و قطع پیوندهای گذشته کاری محبت‌آمیز یا واقع‌گرایانه نیست. اگر بیست سال است که رفتن به خانه مادربزرگ عادت شده و سنتی پیدا کرده و در ضمن آن ملاقاتها انواع مختلف بازی «وحشتناک نیست؟» بازی شده است، قطع ملاقاتهای مادربزرگ صرفآ به این دلیل که شما دیگر حوصله بازی «وحشتناک نیست؟» را ندارید، لزومآ کاری محبت‌آمیز نیست. «بالغ» حق انتخاب دارد: بازی کردن یا بازی نکردن؟
me
تقریبآ الزامی است که وقتی یکی از اعضاء خانواده‌ای به گروهها ملحق می‌شود و شروع به تغییر می‌کند، بقیه هم باید در این جریان وارد بشوند، وگرنه طرح بازیهای آن خانواده البته بهم می‌خورد. اگر، مثلا، فرض کنیم یکی از اعضاء خانواده یک وصله ناجور است، بعد او شروع بکند از مسیر خودش خارج شود، نقش بقیه افراد خانواده، بخصوص کوچکترها، ممکن است توأم با جاخوردن و منقلب شدن و خلاصه مغشوش بودن بشود. این پایه‌ای است برای رسیدن به نتایج عالی از طریق درمان مشترک تمام افراد خانواده.
me
یکی از علائم شفای بیمار آن است که او بتواند به زبان «تحلیل رفتار متقابل» هرگونه رفتار متقابلی را که در گروه پیش می‌آید با درک و فهم صحیح گزارش کند
me

حجم

۳٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۳٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۹۸,۰۰۰
۳۰%
تومان