بریدههایی از کتاب وضعیت آخر
۴٫۲
(۲۶۶)
کسی که به لذت بردن از بازی «وحشتناک نیست؟» سرگرم است، دوست ندارد حقایق به بازی راه یابند. اگر زنهای همسایه که صبحها میآیند و با هم گپ میزنند از بحث «شوهرها خیلی نفهماند» لذت میبرند، از زن همسایه تازه که میآید و میگوید شوهر من ماه است هیچ خوششان نمیآید.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
«کودک» درون ما اطمینان میخواهد. «کودک» میخواهد مطمئن باشد که هر روز صبح که چشم باز میکند خورشید طلوع خواهد کرد، مادر آنجا خواهد بود، و «آدمهای بد» در آخر فیلم گیر میافتند. اما «بالغ» میتواند قبول کند که در زندگی همیشه اطمینان مطلق وجود ندارد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
یک مرد «ساده» یا «بیفکر» زیاد در بند و درگیر واقعیت نیست؛ او بهسادگی تسلیم «والد» میشود. شعار او این است: «صلح (برای «کودک») به هر قیمت» «سخت نگیر» «روشهای قدیمی بهترین روشهاست» «به ما چه؟» «این طبیعت انسان است» «تاریخ تکرار میشود» «بگذار جورج این کار را بکند»...
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
«بالغ» اصولا کارش این است که تکههای متحرک را تبدیل به اطلاعات کند و این اطلاعات را بر اساس تجربیات قبلی به جریان اندازد و بایگانی کند.»( ۴ )این جنبه با «والد» فرق دارد، «از این جهت که «والد» بهطور «تقلیدگونهای» قضاوتکننده است و عملا از مایهها و معیارهای عاریت گرفته از گذشته عمل میکند. «بالغ» با «کودک» نیز فرق دارد بدینگونه که «کودک» ناگهانی و بیدلیل و برهان عمل میکند، و اصولا تابع احساسات است.» از طریق «بالغ» است که انسان کوچک کمکم میتواند فرق بین زندگی را آنگونه که به او یاد داده و نشان داده بودند (یعنی «والد») و آنگونه که خودش آن را احساس کرده است (یعنی «کودک») و بالاخره آنگونه که خودش کشف و استنباط کرده است («بالغ») متوجه شود.
Farshad2C
به گفته سارتون رنجدیدگان واقعی تاریخ آنهایی هستند که نخواستند فرضیه اجتنابناپذیربودن انفصال را گردن بنهند.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
مثبت در منفی همیشه منفی است. اینکه مقدار مثبت چقدر بزرگ و مقدار منفی چقدر کوچک است مهم نیست؛ نتیجه جبری آن همیشه منفی است
drjafarlakzaei
برای فهمیدن اینکه تجربههای گذشته، چقدر در حال حاضر تأثیر دارند، مهم آن است که توجه کنیم چیزهایی که در قشر مخ ضبط شدهاند، در تعبیر ما از وضع جاری دخالت دارند:
بر اثر تحریک قشر مخ در ناحیه فوقانی شقیقه ممکن است... خطا تولید شود... و این بهم ریختگی خاطره و واقعیت نتیجه قضاوت و تعبیر شخص در رابطه با تجربه حال است
drjafarlakzaei
مغز مانند یک ضبط صوت عالی کار میکند، همه چیز را و هر تجربه زندگی را از لحظه تولد، و حتی احتمالا پیش از خروج از شکم مادر، ضبط میکند. (طرز عمل ضبط در مغز بدون شک یک فرایند شیمیایی است که اطلاعات را خلاصه میکند، کد میدهد، و بایگانی میکند و ما هنوز از جزئیات عمل آن بدرستی واقف نیستیم. تشبیه کار مغز به ضبط صوت، اگرچه ممکن است بیش از حد سادهلوحانه باشد، اما این سود را دارد که طرز عمل ضبط و تجدید خاطره را توضیح دهد. به هر حال، نکته مهم این است که ضبط در مغز انجام میگیرد و بازنواختن آن صادقانه و کاملا عین متن اصلی است.) پنفیلد میگوید:
هرگاه یک نفر آگاهانه به چیزی توجه کند، این چیز خودبخود در قشر مخ او در ناحیه شقیقه در هر دو طرف ضبط میشود.
این محفوظات دارای تسلسلاند و ادامه دارند.
drjafarlakzaei
«طفل در گرمی سوزان خشم میتواند ادامه حیات دهد ولی در انجماد دردناک بیاعتنایی امیدی برایش نیست.»
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
«چه حماقتی! ما از اینکه نکند تمام زندگیمان به هدر برود وحشت داریم، اما هر روز از تکهتکه دورریختن آن ابائی نداریم.»
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
آنچه واقعآ از همه چیز مهمتر است این است که با تکههای کوچکتر زمان که فعلا پیش روی ما است چه کنیم، فردا، یک ساعت دیگر، هم الآن.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
اما، مانند قضیه فضا، تنها چیزی که درباره زمان میدانیم این است که باید از همین جا که فعلا هستیم شروع کنیم.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
وقت متاعی است که ما از هر چیزی بیشتر میخواهیم ــ اما افسوس که از هر چیز بدتر هدرش میدهیم.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
«برای کسی که عادت به بینش عظمت ندارد، آموزش اخلاقی محال است
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
آلودگی «بالغ» به وسیله اطلاعات قدیمی و بررسی نشده است که به صورت حقیقت تلقی و ابراز میشوند. این یعنی تعصب
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
روی یک سیستم ارزشها برای زندگی خود تصمیم بگیرید. بدون یک چارچوب اخلاقی کلی نمیتوانید به آسانی تصمیم گیریهای کوچک و بزرگ روزانه را انجام بدهید.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
سؤال او در هر موقعیت بخصوص این خواهد بود که «در این موارد چه چیزی از همه مهمتر است؟»
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
طریق دیگری که میتوان «بالغ» را تقویت کرد این است که وقت بخصوصی را کنار گذاشت و نشست و درباره ارزشها و هدفهای زندگی، تصمیمهای کلی گرفت ــ چه این خود بخود بسیاری از تصمیمهای کوچک و کماهمیتتر را غیر لازم میسازد. این تصمیمهای کلی و بزرگ را البته میتوان بعدها دوباره وارسی و تجدیدنظر کرد. اینها به نوبه خود پایههای زیربنای فکری و اخلاقی را تشکیل میدهند، که براساس آنها سؤالهای لحظه به لحظه چه کنم و چه نکنم پاسخ داده خواهد شد.
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
یکی از شیوههایی که میتوان برای شناسایی «والد» و «کودک» تمرین کرد کنترل حرفهایی است که آدم با خودش میزند. این کار نسبتآ ساده است، ولی تا آنجا که لزوم پاسخهای خارجی وجود نداشته باشد و وقت کافی هم برای بررسی اطلاعات موجود باشد. وقتی آدم احساس غم دارد، یا گرفته و پشیمان و واخورده و افسرده است، میتواند از خود بپرسد «چرا «والد» من دارد «کودک» ام را میزند؟» مکالمههای اتهامی درونی غیرعادی نیست
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
«والد» و «کودک» مدارهای اولیه شخصیت را اشغال میکنند و مدارهایی بسته و کاملاند، و طبیعتآ و بهطور خودکار، اغلب اول آنها هستند که به هر انگیزهای پاسخ میدهند. بنابراین اولین قدم برای تقویت «بالغ» آن است که به علائم «والد» و «کودک» حساسیت بیشتری داشته باشیم
کاربر ۱۹۷۴۲۰۶
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۹۸,۰۰۰۳۰%
تومان