بریدههایی از کتاب رومئو و ژولیت
۳٫۶
(۳۶)
گم کردهام خود را، گویی نیستم اینجا.
Mohammad
سامپسون: شمشیر من لخته؛ بجنگ! پشتتم.
گرگوری: پشتمی؟ که پا بذاری به فرار؟
سامپسون: از من ترست نباشه.
گرگوری: به مریم همه ترسم از توئه.
Mohammad
همه مرگ را زادهایم.
Mohammad
شما خوندن بلدین؟(۶۰)
رومئو: آری، خوشبختیم را در بدبختیم میخوانم.
نارون
اگر گل سرخ را
به هر واژهی دیگری بخوانیم عطرش همان است
Hamid_R_khani
خوشبختیم را در بدبختیم میخوانم.
Hamid_R_khani
رومئو: عشق. همو که از نخست برآنم داشت به جستو جویت آیم،(۸۰)
او به من فکر وام داد و من به او چشم.
ناوبر نیستم، اما اگر تو در دورترین جای جهان بودی
که دورترین دریای جهان بر کرانهاش بوسه میزد
برای متاعی چون تو خطر آن دریا میکردم.
الی
" تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد."
مهدی
چه چیز دیگر است عشق؟
شکل عاقلانهیی از جنون. صفرایی خفقان آور. و یک شیرینی ماندگار.
الی
و هر درد شدید دردی خفیفتر را میکشد.
اگر به راست چرخیده و گیجی، به چپ بچرخ.
درمان هر غم شدید، اندوه دیگریست.
بگذار خار چشمت مه پیکری دگر شود
تا زهر جانگداز پیشین بیاثر شود.(۵۰)
sadat
دو خاندان، به شان و جاه یکسان،
در ورونای خرم و صحنهی این داستان
از کینههای دیرین به تمردی نو ره میگشایند
و شهرگانان، دستها به خون یکدگر میآلایند.
میوهی جانِ نابختیار این دشمنان
دو عاشق ستاره سوختهاند که جان خویش میستانند،
و با فرجام اندوهبار و افسوس آور، و
با مرگشان، خصومت والدان را به خاک میسپارند.
رهگذر حزین عشق مرگزای آنان
و تداوم خشم والدانشان (۱۰)
که جز با مرگ فرزندان نتوانست به پایان رسید
موضوع دوساعت کوشش نمایش ماست
که گر گوش دل به آن سپارید
آنچه را در این دیباچه نگفتیم، به نیکی در مییابید.
کتاب باز
دروغگو بودهاید چشمان من!
زیرا که تا امشب زیبایی واقعی را ندیده بودم.
نارون
رومئو: عشق چیز ظریفیست آیا؟ چیزیست بس زمُخت
بس گستاخ، پرشوروشر که چون خار نیز میگزد.
نارون
و دلشاد از اینم که مالک قلب من همیشه یکی ست
نارون
دریغا، عشق که بس نازک و لطیف مینماید،
چون به محک میزنیش ستمگر و جباریست.
شلاله
ژولیت: تنها عشقم از دشمنم نشان دارد،
دیرش شناختم و این جانم میآزارد.
عشق به شومی هستی پذیرفت در من
که با دلم هیچکس آشنا نشد به جز دشمن!
نارون
آمیزهی شکیبایی ناگزیر و خشم سرکش
همچو آسودن است برفراز تودهی آتش(۹۰)
نارون
اگر به آن احترام میگذاری
به نیکی پذیرایش باش، و گره از ابروان بگشای
چهرهی اخماگین بی حرمتیست به مهمانان و به جشن.
نارون
تا کنون آیا قلبم عاشق بودهاست؟
نارون
رومئو: آرام، آرام، مرکوشیو، آرام!
سخنانت بیمعناست.
مرکوشیو: آری. چون همه از رویاست،
و رویا فرزند مغزی تن آساست
و از هیچ چیز نزادهاندش جز از خیال،
که خود ذاتی نازک دارد چون هوا
و بسیار ناپایدارتر است از باد، که هم اکنون(۱۰۰)
با سینهی یخ بستهی [سرزمینهای] شمال نرد عشق میبازد،
و چون خشم گیرد، رخت از آنجا برمیبندد
و به جنوب شبنم چکان روی میکند.
نارون
حجم
۲۴۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۵۳ صفحه
حجم
۲۴۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۵۳ صفحه
قیمت:
۱۱۲,۰۰۰
۷۸,۴۰۰۳۰%
تومان