هر نوع قدرت به هرحال خشونتی است عليه مردم و زمانی فرا خواهد رسيد كه نه سزار و نه هيچ انسان ديگری حاكم نخواهد بود. انسان بهملكوت حقيقت و عدالت گام خواهد گذاشت، جايی كه بههيچ گونه قدرتی نيازی نخواهد بود.
Arash
سرانجام بازگو كيستی
ای قدرتی كه به خدمتش كمر بستهام
قدرتی كه همواره خواهان شر است
اما هميشه عمل خير میكند.
گوته، فاوست
omidariobarzan
هنوز به نظر نيمه شب میآيد. مگر نبايد صبح شده باشد؟»
ولند جواب داد: «آدم دوست دارد در چنين شب پُرسروری، زمان را از حركت بازدارد.
cuttlas
خدمه سياهپوست جامهايی از شامپانی تقديمشان نمودند.
cuttlas
چه اندوهبار است، ای خدايان، جهان به شب هنگامان، و چه رازگونه است مهی كه مردابها را میپوشاند. اگر پيش از مرگ رنجی فراوان برده باشی و اگر در اين وادی مهگرفته به درماندگی پرسهای زده باشی و اگر بار گران جانكاهی بر دوش، گرد جهان میگشتی، میفهميدی. و اگر خسته باشی و بیهيچ بيم و دريغی به ترك جهان و ترك مه و مرداب و رودخانههايش رضا داده باشی، میفهميدی. اگر حاضر بودی با قلبی سبك به كام مرگ فرو روی و میدانستی كه تنها مرگ مرهم زخم تو است، میفهميدی.
Ghazal Hashemi
چه اندوهبار است، ای خدايان، جهان به شب هنگامان، و چه رازگونه است مهی كه مردابها را میپوشاند. اگر پيش از مرگ رنجی فراوان برده باشی و اگر در اين وادی مهگرفته به درماندگی پرسهای زده باشی و اگر بار گران جانكاهی بر دوش، گرد جهان میگشتی، میفهميدی. و اگر خسته باشی و بیهيچ بيم و دريغی به ترك جهان و ترك مه و مرداب و رودخانههايش رضا داده باشی، میفهميدی. اگر حاضر بودی با قلبی سبك به كام مرگ فرو روی و میدانستی كه تنها مرگ مرهم زخم تو است، میفهميدی.
فاطمه
يك ربع بعد، ريوخين در تنهايی محض نشسته بود؛ روی ظرفی از خوراك ماهی خم شده بود و استكان پشت استكان ودكا میخورد و هر لحظه خود را بهتر درك میكرد و متوجه میشد كه در سراسر زندگیاش حتی يك چيز قابل اصلاح باقی نمانده است. فقط میتوانست فراموش كند.
farnaz