مهرم میافتد در دلت اما
موجی که میزاید
دیری نمیپاید
آترین🍃
منتظر نشسته خون به پا کند
با فشار اندکی
در گلوی من انار کوچکی
آترین🍃
قلب، لحظهای تهی و لحظهای پُر است
ما میان این دو لحظه زندهایم
|ݐ.الف
زیر چرخ له شدند
قلب ابرها شکست
مه شدند
mb
تنهایی من تکدرختی بود
هر کس رسید از راه، تابی بست
عشق آمد و دورم طنابی بست
farnaz Pursmaily
رفتی و دیدی که آنجا دانه نیست
بعد از این هرگز به اینجا برنگرد
قلب من برج کبوترخانه نیست
آترین🍃
قرنهاست
جمعه، هرچه رشته پنبه میشود
تو نمیرسی و شنبه میشود
kahat
باید برای زیستن خود را به مردن زد
|ݐ.الف
حتی در این بنبست، راه دیگری هست
مرداب هم باشی
در تو امید رویش نیلوفری هست
|ݐ.الف
اگرچه باد، دشمن چراغهاست
و باغ در تصرف کلاغهاست
حکومت نظامی خزان شکستنی است
~Oko(:
از میان آن همه پرندۀ رها
خورد سنگ تو به بال من
خوش به حال من
|قافیه باران|
من که فکر میکنم قفس
واقعیتی خیالی است
ر.سین
شاخههایم را شکست
آنچه بر قلبم نشست،
برفِ پیش از موعد است
آترین🍃
«شاخهات شد تبر»
ضربهای سخت بود این خبر
باز ماند، از تعجب دهان درخت
آترین🍃
نه میپرد نه بر نوکش نُتی است
سفر نمیکند به روشنی
غمت پرندهای است آهنی
melik
برف ما به بام
برف او به دوش
طفل گلفروش
melik
تنهایی من تکدرختی بود
هر کس رسید از راه، تابی بست
عشق آمد و دورم طنابی بست
melik
به دست توست چشم وصلهها هنوز
بیا و مرگ را به زندگی بدوز
Fateme
شاخه، خشک از غم دلکندن برگ
نفس باغ پر از خش خش مرگ
تازه این اول بیمهریهاست
|ݐ.الف
زندۀ به سوگ خود نشستهای است
|ݐ.الف