قلب، لحظهای تهی و لحظهای پُر است
ما میان این دو لحظه زندهایم
زندگی تلنگر است
ر.سین
کوهها هم آدماند
روزمرّه میشوند
قهر میکنند و درّه میشوند
ر.سین
عشق تو عطر ناشکیبایی است
مثل پرنده پایبند پر نمیماند
شعله همیشه زیر خاکستر نمیماند
Mithrandir
شهر را از خانههایش میشناسند
راه را از پیچوخمهایش
قلب را از موج غمهایش
Moon
از میان آن همه پرندۀ رها
خورد سنگ تو به بال من
خوش به حال من
mb
مترسک و لباس نو؟
به دست توست چشم وصلهها هنوز
ر.سین
قلب ابرها شکست
مه شدند
mimsin
از تو بیخبر
امشب آه میکشم
یک دقیقه بیشتر
Friba
هی بغض پشت بغض
بالا میآورم
امشب غمی بزرگ به دنیا میآورم
آترین🍃
عطرها شوق پریدن دارند
دهنم بستهتر از هر قفسی
نکند بو ببرد از تو کسی
kahat
قلب، لحظهای تهی و لحظهای پُر است
ما میان این دو لحظه زندهایم
زندگی تلنگر است
~Oko(:
او به داد هیچ کس نمیرسد
بیش از این از آسمان نگو
ای درختِ اره در گلو!
sobhanesi
از میان آن همه پرندۀ رها
خورد سنگ تو به بال من
خوش به حال من
kahat
باید برای زیستن خود را به مردن زد
آفتاب
نشستهام لب ایوان برنج پاک کنم
منی که شام و نهارم شده است غمخوردن
Mithrandir
رفتی و دیدی که آنجا دانه نیست
بعد از این هرگز به اینجا برنگرد
قلب من برج کبوترخانه نیست
farnaz Pursmaily
هر تکه از دلم پی عشقی رفت
چشمان من که عامل این کارند
شاهان بیکفایت قاجارند
farnaz Pursmaily
قرنهاست
جمعه، هرچه رشته پنبه میشود
تو نمیرسی و شنبه میشود
f_altaha
لبهای من، این ماهیان مرده دیدند
بیبوسهگی با بیهوایی فرق دارد
مرگ طبیعی با جدایی فرق دارد
িមተєကє .నមժមተ
شاخههایم را شکست
آنچه بر قلبم نشست،
برفِ پیش از موعد است
آترین🍃