بریدههایی از کتاب بیچارگان
۴٫۱
(۵۵)
چرا آدمهای خوب باید در سختی و بدبختی زندگی را بگذرانند؟ خوشبختی خود به خود سر راه عدۀ دیگری ظاهر میشود.
zohrehch
امروز زندهایم و فردا دیگر در این جهان نیستیم!
Saeid Ghorbani
میدانی اطاقم کوچک بود و دیوارهایش... خوب البته دیوارها مثل سایر دیوارها بود، دیوارها خودبخود چیزی نیستند، بلکه خاطرات آنجا مرا اندوهگین میکرد.
Saeid Ghorbani
از کسانی که میبایست تو را یاری و حمایت میکردند چیزی جز خیانت و اهانت ندیدهای.
Saeid Ghorbani
تعجبآور است که از یادآوری خاطرات خوشایند نیز احساس بدبختی میکنم.
Mephisto
میدانم که برای من بیشتر از خودت نگران هستی. البته همه میگویند قلب مهربانی داری، اما من معتقدم بیش از حد مهربانی. به خاطر تمام کارهایی که برایم انجام دادهای از تو سپاسگزارم. علیرغم تمام مشکلاتی که ناخواسته برایت به وجود آوردهام باز هم در غم و شادیم شریکی. فقط به خاطر محبت به من زندگی میکنی. رنجهای دیگران را به جان میخری و به همین دلیل غمگینترین مرد جهانی. امروز وقتی بعد از ساعت اداری به دیدنم آمدی از قیافهات وحشتزده شدم. رنگ پریده و ناامید بودی. میترسیدی بگویی موفق نشدهای. میترسیدی مرا ناراحت کنی. وقتی دیدی آماده خندیدن هستم خیالت راحت شد.
Mahdi Gholami
میتوانم تو را دوست بدارم اما نمیتوانم کاری کنم که عشقم را به تو نشان دهم. نمیتوانم محبتهایت را جبران کنم. سعی نکن مرا نگهداری.
Mahdi Gholami
وارنکا، آن وقت به خاطرم رسید که ما انسانها که همیشه گرفتار رنج و اندوه و نگرانی هستیم، باید به پرندگان بیقید و بیگناهی که در آسمانها در پروازند رشک ببریم
کاربر ۳۳۸۳۰۶۴
انسان تمایل شدیدی به حقیر شمردن خویش دارد و گاه خود را تا حد تراشههای چوب تنزل میدهد. شاید من هم کمتر از پسربچهای که تقاضای کمک میکرد
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
خداحافظ، خیلی پرحرفی کردم. وقتی غمگینم پرحرفی را دوست دارم، مثل دارویی است که از ناراحتیهایم میکاهد و به قلبم آرامش میبخشد. خداحافظ دوست من، خداحافظ.
دوست صمیمی تو: وی. دی.
محمد مهدی نصرتی
حالا به جای نوشتن باید صورتم را اصلاح کنم. باید ظاهری آراسته داشته باشم، چون در مورد آدمها از روی ظاهرشان قضاوت میشود. خدای بزرگ کمکم کن. دعا میخوانم و به راه میافتم.
م ـ دیووشکین
نون صات
چه کسی میتواند ساعت مرگش را پیشبینی کند؟ امروز زندهایم و فردا دیگر در این جهان نیستیم!
فاطیما
وقتی فقرا از سرنوشت شوم خود شکوه میکنند ثروتمندان ناراحت میشوند و میگویند آنها مزاحم و بیملاحظهاند. آیا نالههای گرسنگان در شب خواب آنها را آشفته میکند؟ فکر نمیکنم.
Zeinab
خواهش میکنم از اینکه دیروز آنقدر غمگین و محزون بودم ناراحت نباش. در حقیقت خوشحال بودم و در قلبم احساس سبکی خاصی میکردم. نمیدانم چرا در لحظات خوش نیز اندوهگین هستم. من همیشه غمزدهام. اگر گریه میکنم اهمیت نده، چون همیشه میگریم. علتش را خودم هم نمیدانم. شاید به این دلیل باشد که همه چیز برایم آزاردهنده است. خاطراتم همیشه دردناکند.
Zeinab
مردم به من میخندند و ضربالمثل قدیمی روسی را به خاطر میآورند که میگوید: کسی که برای همسایهاش چاه میکند خودش در آن میافتد.
جو گُلدبِرگ
جهان ظالم است و مردم بیانصافند. آنها ما را از خود میرانند، طردمان میکنند.
sana22
از یادآوری خاطرات خوشایند نیز احساس بدبختی میکنم.
sana22
بلاتکلیفی رنجم میدهد. هیچ نمایی از آینده یا حداقل ایدۀ ضعیفی از آنچه روی خواهد داد وجود ندارد. گذشتهام چنان وحشتانگیز است که یادآوری آن قلبم را میشکند. تا پایان عمر از نامردمانی که زندگیم را به تباهی کشیدهاند گله خواهم داشت.
sana22
چه عاملی چنین احساسی را در من به وجود آورده بود؟ کدام آفتاب آسمان را به رنگ دیگری درآورده بود، چه رایحهای در حیاط زیر پنجرهام مرا دگرگون میساخت؟
علیرضا
یک نفر کنار دیوار ایستاده بود و از دیگران گدایی نمیکرد، به من گفت: «آقا، محض رضای خدا یک سکه به من بدهید.» صدایش چنان خشن بود که از جا پریدم، اما چیزی نداشتم به او بدهم. وقتی فقرا از سرنوشت شوم خود شکوه میکنند ثروتمندان ناراحت میشوند و میگویند آنها مزاحم و بیملاحظهاند. آیا نالههای گرسنگان در شب خواب آنها را آشفته میکند؟ فکر نمیکنم.
Saeid Ghorbani
حجم
۱۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان