بریدههایی از کتاب بیچارگان
۴٫۱
(۵۵)
کودکی که در خانهای محقر متولد میشود چنین ظالم و ستمگر باشد؟
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
ولی منصفانه بگوییم، چرا سرنوشت باید به روی یک نفر لبخند بزند و نسبت به
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
آن روزها خیلی راضی و خوشحال بودیم. از این خاطرات گریهام میگیرد. گذشتهای چنان درخشان و حال تا این حد تیره و مرگبار.
Faeze
وارنکا، آن وقت به خاطرم رسید که ما انسانها که همیشه گرفتار رنج و اندوه و نگرانی هستیم، باید به پرندگان بیقید و بیگناهی که در آسمانها در پروازند رشک ببریم. چه مقایسۀ زیبایی!
Alireza
ادبیات تصویر و در حقیقت آینهایست که احساسات را نشان میدهد، انتقاد میکند، آموزش میدهد و در حقیقت ثبت برگی از کتاب زندگانی است.
محمد مهدی نصرتی
آرامش دست به این کار زدم. عزیزم، مبلغی پسانداز دارم، مقداری پول کنار گذاشتهام. شاید به نظر تو آنقدر ضعیف و ترسو هستم که مگسی بتواند با بالهایش مرا از پا درآورد اما اگر درست فکر کنی میبینی که آنقدرها هم ضعیف نیستم. من خودم را خوب میشناسم: مردی باثبات و با روحی آرام. خداحافظ فرشتۀ کوچولو! چند برگ کاغذ را سیاه کردهام، زودتر باید به سر کارم میرفتم، عزیزم، انگشتانت را میبوسم.
دوست وفادار
Nili Azizi
آرامش دست به این کار زدم. عزیزم، مبلغی پسانداز دارم، مقداری پول کنار گذاشتهام. شاید به نظر تو آنقدر ضعیف و ترسو هستم که مگسی بتواند با بالهایش مرا از پا درآورد اما اگر درست فکر کنی میبینی که آنقدرها هم ضعیف نیستم. من خودم را خوب میشناسم: مردی باثبات و با روحی آرام. خداحافظ فرشتۀ کوچولو! چند برگ کاغذ را سیاه کردهام، زودتر باید به سر کارم میرفتم، عزیزم، انگشتانت را میبوسم.
دوست وفادار
Nili Azizi
وارنکا، ادبیات چیز فوقالعاده خوبی است. این را پریروز از آنها آموختم. کتابها سرشار از مطالب عمیق، کمالبخش و تهذیبکننده است. ادبیات تصویر و در حقیقت آینهایست که احساسات را نشان میدهد، انتقاد میکند،
Mahmood Rasolipor
وارنکا، ادبیات چیز فوقالعاده خوبی است. این را پریروز از آنها آموختم. کتابها سرشار از مطالب عمیق، کمالبخش و تهذیبکننده است. ادبیات تصویر و در حقیقت آینهایست که احساسات را نشان میدهد، انتقاد میکند، آموزش میدهد و در حقیقت ثبت برگی از کتاب زندگانی است
mahdie
مدتی است سرفههای بدی میکنم. فکر میکنم به زودی میمیرم، چه کسی اهمیت میدهد؟ چه کسی برایم گریه میکند و تا گورستان به دنبال تابوتم میآید. شاید هم در خانه و محلهای دور از اینجا بمیرم. خدای من چه زندگی غمانگیزی.
bfs
خواهش میکنم از اینکه دیروز آنقدر غمگین و محزون بودم ناراحت نباش. در حقیقت خوشحال بودم و در قلبم احساس سبکی خاصی میکردم. نمیدانم چرا در لحظات خوش نیز اندوهگین هستم. من همیشه غمزدهام. اگر گریه میکنم اهمیت نده، چون همیشه میگریم. علتش را خودم هم نمیدانم. شاید به این دلیل باشد که همه چیز برایم آزاردهنده است. خاطراتم همیشه دردناکند. شاید آسمان بیرنگ و بدون ابر، غروب آفتاب و سکوت غروب موجب دلتنگیم شده بود.
bfs
خاطرات خوشایند یا غمانگیز همیشه برای من دردناک بودهاند، اما دردی خوشایند به همراه دارند مثل شبنم شبانگاهی که چهره گلی را که از گرمای ظهر پژمرده شده، میشوید و تازه میکند.
bfs
گذشتهام چنان وحشتانگیز است که یادآوری آن قلبم را میشکند. تا پایان عمر از نامردمانی که زندگیم را به تباهی کشیدهاند گله خواهم داشت.
bfs
این چیزها برایم مهم نیست. حتی میتوانم بدون کت و با پای برهنه در یخبندان راه بروم. تحمل میکنم، همه چیز را تاب میآورم، چه اهمیتی دارد؟ من فقط یک مرد حقیر و عادی هستم ولی مردم چه میگویند؟ اگر دشمنانم مرا بدون کت ببینند چه کلمات رکیکی بر زبان میآورند. اصلاً شاید به همین دلیل است که انسان کت و چکمه میپوشد
bfs
عزیزم، شاید آنها مردم لایقی باشند اما خیلی مغرورند و همین غرور بین ما و آنها فاصلهای عمیق ایجاد میکند. وارنکا، چرا اینها را مینویسم؟ وقتی برای یملیان ایوانوویچ تعریف کردم سری تکان داد و گفت او مرد خوب و شایستهای است و قول داد از طریق یکی از آشنایانش که در خیابان ویبروگساید زندگی میکند و پول بهره میدهد کاری برایم انجام دهد. یملیان ایوانوویچ میگوید او حتماً به من قرض میدهد. فردا به دیدارش میروم. آیا موافقی؟ خدا کند این کارم درست شود در غیر این صورت خانم صاحبخانه مرا از خانه بیرون میاندازد و دیگر به من غذا نمیدهد. چکمههایم کاملاً کهنه شده و دکمههایم از بین رفته. چیزی در کمد لباسهایم نمانده. اگر یکی از کارمندان ارشد به لباسهای رقتبارم نگاه کند چه میشود؟ وارنکا! رنجهای ما پایانی ندارد، بیانتهاست!
نون صات
دخترک کوچک خانواده کنار تابوت ایستاده و سخت در فکر بود. دوست ندارم بچهها را چنین غرق در افکار خویش ببینم. وارنکا، چنین منظرههایی ناخوشایند است. عروسک کهنهاش روی زمین افتاده بود، با آن بازی نمیکرد، گیج و مبهوت انگشتانش را روی لبها میفشرد. صاحبخانهمان به او شیرینی داد. آن را گرفت اما نخورد. خیلی غمانگیز است، اینطور نیست وارنکا؟
مریم
حجم
۱۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان