بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یک روز انتظار | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب یک روز انتظار اثر ارنست همینگوی

بریده‌هایی از کتاب یک روز انتظار

۴٫۰
(۱۳۹۲)
پسرک یک روز تمام، یعنی از ساعت نُه صبح، منتظر بود که بمیرد.
j
ـ یعنی چقدر به مردنم مانده؟
hasti
نگاهش که به پایین تخت خیره بود، آرام شد
fatima
آرام بازی می‌‌کرد و خیلی راحت برای چیزهای بی‌اهمیت به گریه می‌‌افتاد.
R
ـ چرا نمی‌خوابی؟ زمان خوردن داروها که شد بیدارت می‌‌کنم. ـ دلم می‌‌خواهد بیدار باشم. چند دقیقه بعد، رو کرد به من و گفت: «بابا جان، اگر خسته می‌‌شوی، لازم نیست پیش من بمانی». ـ خسته نمی‌شوم. ـ نه، منظورم این است که اگر خسته می‌‌شوی، مجبور نیستی کنارم بمانی.
☽ოყ♡ოσσŋ☾
مجموعه «مطالعه در وقت اضافه» با این هدف فراهم شده است تا کاربران طاقچه بتوانند در عرض چند دقیقه یک داستان کوتاه از نویسندگان ایران و جهان را بخوانند. امیدواریم این داستان‌های کوتاه بتواند کمکی کوچک به پربارترکردن دقایق زندگی داشته باشد. دقایقی کوتاه که در میان روزمرگی‌ها، دقایقی زیباتر و ارزشمندتر باشد و در میان لحظات خوبمان جای بگیرد.
Hooryar
به خانه که رسیدم، گفتند پسرک کسی را به اتاقش راه نمی‌دهد. می‌گفت: «حق ندارید به اتاقم بیایید. نباید به بیماری من مبتلا شوید». به اتاقش رفتم و دیدم درست همان طور که قبلاً کنارش بودم، روی تخت دراز کشیده، رنگ‌پریده و بی‌حال؛ گونه‌هایش از تب گل انداخته بود و هنوز مثل قبل به پایین تخت خیره شده بود. تبش را گرفتم. ـ چقدر است؟ گفتم: «نزدیک صد درجه، ولی تبش دقیقاً صد و دو درجه و چهار دهم بود». گفت: «تبم صد و دو درجه بود». ـ کی گفته؟ ـ دکتر.
Anita Moghaddam💙💙
خیلی راحت برای چیزهای بی‌اهمیت به گریه می‌‌افتاد.
الهه
اگر خسته می‌‌شوی، مجبور نیستی کنارم بمانی.
انسیه انوری مقدم
اگر خسته می‌‌شوی، لازم نیست پیش من بمانی».
sepehr

حجم

۶٫۵ کیلوبایت

حجم

۶٫۵ کیلوبایت

قیمت:
رایگان