بریدههایی از کتاب یک روز انتظار
۳٫۹
(۱۳۹۹)
فکرش را نکن. زود خوب میشوی.
گفت: «فکرش را نمیکنم و دوباره به پایین تخت خیره شد. معلوم بود دارد در ذهنش با چیزی کلنجار میرود».
I.F
پرسیدم: «بهتری، باباجان؟»
گفت: «تا حالا که فرقی نکردهام».
خانمِ خبرنگار
من که میدانم میمیرم. در فرانسه که به مدرسه میرفتم، بچهها میگفتند آدم با تب چهل و چهار درجه میمیرد، اماالان من صد و دو درجه تب دارم.
پس پسرک یک روز تمام، یعنی از ساعت نُه صبح، منتظر بود که بمیرد.
گفتم: «بیچاره شاتز! طفلکی! این اندازهها مثل مایل و کیلومتره. برای همین هم قرار نیست بمیری. اندازه دماسنجها با هم فرق میکند. مثلاً دمای عادی با آن دماسنج سی و هفت و با این دماسنج نود و هشت است».
ـ مطمئنی؟
ـ معلوم است که مطمئنم. دقیقاً مثل فرق مایل و کیلومتر است. اگر با سرعت هفتاد مایل در ساعت رانندگی کنیم، یعنی سرعتمان چند کیلومتر در ساعت است؟
ـ که این طور!
اردوان(رضا آذرآیین)
نگاهش که به پایین تخت خیره بود، آرام شد. گرهی اخمهایش نیز از هم باز شد و بالاخره، فردای همان روز هر چند کمی بیحال بود، اما آرام بازی میکرد و خیلی راحت برای چیزهای بیاهمیت به گریه میافتاد.
nikooo
پسرک یک روز تمام، یعنی از ساعت نُه صبح، منتظر بود که بمیرد
hamidreza esmaieli
برای چیزهای بیاهمیت به گریه میافتاد.
hanni
ـ فکر میکنی چند وقت دیگر میمیرم؟
ـ چی؟
ـ یعنی چقدر به مردنم مانده؟
ـ قرار نیست بمیری، تو حالت خوب است؟
ـ چرا، قرار است بمیرم. خودم شنیدم گفت تبش صد و دو درجه است.
ـ آدم که از تب صد و دو درجه نمیمیرد، این چه حرفی است که میزنی؟
ـ من که میدانم میمیرم. در فرانسه که به مدرسه میرفتم، بچهها میگفتند آدم با تب
کاربر ۶۱۷۹۹۶۶
ـ فکر میکنی چند وقت دیگر میمیرم؟
ـ چی؟
ـ یعنی چقدر به مردنم مانده؟
ـ قرار نیست بمیری، تو حالت خوب است؟
ـ چرا، قرار است بمیرم. خودم شنیدم گفت تبش صد و دو درجه است.
ـ آدم که از تب صد و دو درجه نمیمیرد، این چه حرفی است که میزنی؟
ـ من که میدانم میمیرم. در فرانسه که به مدرسه میرفتم، بچهها میگفتند آدم با تب
کاربر ۶۱۷۹۹۶۶
پسرک یک روز تمام، یعنی از ساعت نُه صبح، منتظر بود که بمیرد.
Arti
پس پسرک یک روز تمام، یعنی از ساعت نُه صبح، منتظر بود که بمیرد.
کاربر ۵۱۶۵۰۶۵
حجم
۶٫۵ کیلوبایت
حجم
۶٫۵ کیلوبایت
قیمت:
رایگان