بریدههایی از کتاب النور و پارک
۴٫۰
(۳۷۶)
النور گفت: «من دوسِت ندارم پارک.» طوری اینرا گفت که برای یک لحظه، معنایی جز این نداشت. «من...» صدای النور ضعیفتر شد. «گاهی فکر میکنم دارم بهخاطر تو زندگی میکنم.»
N_ZAHEDI
یخچال پدرش پُر بود از چیزهایی که انگار بدون اینکه به کاراییِ آنها فکر کند ـ و صرفاً بهخاطر اینکه خوردنی بودند ـ خریده بود، مثل ماست کاستارد، آب گریپفروت و پنیرهای گِرد و کوچکِ پوشیده با عسل قرمز.
N_ZAHEDI
آدم فکر میکند اگر کسی را محکم نگه دارد، به او نزدیکتر میشود. فکر میکند میتواند او را چنان محکم نگه دارد که وقتی رهایش میکند، همچنان او را حس کند؛ انگار او را روی بدنش حک کرده باشد.
دردونه
النور جایی برای پنهانکردن رازهایش نداشت
tub..t
«انگار توی یه لباس نمایشم. انگار دارم سعی میکنم چیزی باشم که نیستم.»
tub..t
النور گفت: «من دوسِت ندارم پارک.» طوری اینرا گفت که برای یک لحظه، معنایی جز این نداشت. «من...» صدای النور ضعیفتر شد. «گاهی فکر میکنم دارم بهخاطر تو زندگی میکنم.»
پارک چشمهایش را بست و سرش را گذاشت روی بالشتاش.
النور زمزمه کرد: «وقتی با هم نیستیم، انگار حتا نفس نمیکشم. صبح روز دوشنبه که تو رو میبینم، مثل اینه که شصت ساعت نفسمو حبس کردهم. احتمالاً بهخاطر همینه که سگ میشم و واسه همینه که مدام میپرم بهت. تمام مدتی که پیش هم نیستیم، فقط به تو فکر میکنم، به تمام کارایی که با هم انجام میدادیم. خیلی دردناکه، چون هر ثانیهش برام مهمه. و چون از کنترلم خارجه، نمیتونم به خودم کمک کنم. من حتا مال خودمم نیستم، من مال توام، و چی میشه اگه تصمیم بگیری دیگه منو نخوای؟ چطور میتونی همونجوری که من تو رو میخوام، منو بخوای؟»
tub..t
پارک پارسال فکر کرده بود لابد خودش مشکلی دارد.
آنزمان به خودش گفته بود "شاید من از منحرفهای جنسیِ کارتونیام."
حالا با خودش فکر میکرد، شاید دلیلش این بوده که دخترهای دیگر را نمیشناخته؛ همانطور که یک درایو کامپیوتر، اگر قالب دیسکی را نشناسد، آنرا بیرون میدهد.
وقتی دست النور را لمس کرد، او را شناخت. اینرا میدانست.
tub..t
النور چانهاش را روی سینهی پارک گذاشت و پارک او را در آغوش گرفت. پارک آرزو کرد که کاش میتوانستند تمام زندگیشان را در همین لحظه بگذرانند... که کاش میتوانست میان النور و دنیا قرار بگیرد.
میرالماسی
بهمحض اینکه النور را لمس کرده بود، با خودش فکر کرده بود که چطور تا حالا بدون انجام این کار دوام آورده است. او انگشت شستاش را کف دست النور و بهسمت انگشتان او حرکت داد و هر نفسِ النور را حس کرد.
میرالماسی
آدم فکر میکند اگر کسی را محکم نگه دارد، به او نزدیکتر میشود. فکر میکند میتواند او را چنان محکم نگه دارد که وقتی رهایش میکند، همچنان او را حس کند؛ انگار او را روی بدنش حک کرده باشد.
zahra
پارک گفت: «آره. من میخوام همه تو رو ببینن. تو شخص مورد علاقهی من تو تمام دنیایی.»
کتابخوار.
النور گفت: «من دوسِت ندارم پارک.» طوری اینرا گفت که برای یک لحظه، معنایی جز این نداشت. «من...» صدای النور ضعیفتر شد. «گاهی فکر میکنم دارم بهخاطر تو زندگی میکنم.»
کتابخوار.
معلوم نبود دلش برای چه چیزِ النور تنگ شده بود. چاقیاش؟ غیرعادیبودناش؟ اینکه النور نمیتوانست مثل آدم با او صحبت کند؟ یا چه چیز دیگری؟ هر تمایل عجیبی که باعث میشد پارک او را دوست داشته باشد، مشکل پارک بود. اما پارک او را دوست داشت
کتابخوار.
در حال قدمزدن بهسمت ایستگاه اتوبوس، به حرف خودش فکر کرد: "چیزی بینمون نیست." فکرکردن به آن باعث میشد گریهاش بگیرد، چون میدانست که حقیقت دارد.
zahra
پارک درحالیکه به انتهای سالن نگاه میکرد، گفت: «خب... حالا دیگه آهنگای اسمیتز رو شنیدی.»
و النور...
النور خندید...
zahra
اگر قرار نبود با هم ازدواج کنند ـ اگر قرار نبود برای همیشه با هم باشند ـ پس یک روز باید تمام میشد.
آنها فقط قرار بود دست نگه دارند.
zohreh
آدم فکر میکند اگر کسی را محکم نگه دارد، به او نزدیکتر میشود. فکر میکند میتواند او را چنان محکم نگه دارد که وقتی رهایش میکند، همچنان او را حس کند؛ انگار او را روی بدنش حک کرده باشد.
zohreh
سعی کرد به او بگوید تو زندگیِ مرا نجات دادی، نه تا ابد، نه برای همیشه... احتمالاً فقط بهطور موقت. ولی زندگیِ مرا نجات دادی... پس حالا به تو تعلق دارم. منی که اکنون هستم، متعلق به توست. برای همیشه.
zohreh
کاملاً مطمئن بود که به او ـ برای نجات زندگیاش ـ یک تشکر بدهکار است. نه فقط دیروز، بلکه تمام روزهایی که از آشناییشان گذشته بود... و این باعث میشد حس کند خنگترین و ضعیفترین دختر دنیاست. اگر کسی نتواند زندگیِ خودش را نجات دهد، آیا زندگیاش اصلاً ارزش نجاتدادن دارد؟
zohreh
پارک گفت: «فقط نمیتونم باور کنم که زندگی ما رو به همدیگه داده و بعد خیلی راحت داره ما رو از هم پس میگیره.»
النور گفت: «من میتونم باور کنم. زندگی خیلی بیرحمه.»
zohreh
حجم
۲۷۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
حجم
۲۷۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان