میگویم، زغال چرا خاموشی
گلسرخهائی در دهانت پنهان است
چرا به زبان نمیآوری
مگر که بسوزانندت.
Narjesbn
جوانی ما
اقیانوسی بود
که در ته استکانی غرق شد
شادی
میوه دزدانهئی
که نچیده فرو ریخت
جوانی ما زیبا بود
زیبا بود
|ݐ.الف
انسان
تنها به تماشای آسمان خوشنود است.
کاش که پرنده بودم
و موطن و مرزم
در سینهام بود
به هوای دلم میپریدم.
|ݐ.الف
این همه دوستدار هم نباشیم
مرگ یک تنمان میبیند
یک تن میبرد.
|ݐ.الف
اگر نه به سوی روشنی
به تاریکی خواهی رفت
تردید
جز خاکستر از تو به جا نمیگذارد.
|ݐ.الف
۰
در عمری واژگون
در انتظار تولد خویشم.
برف بر مژهام، بر تنم
ابرها
ترانه تازهئی در خیالاتم میبافند.
tasnim
کشتیهایم را جمع کردهام
منتظرم نوحم بیاید
و وداع گویم شما را
چه بود
این که زندگیش نام کرده بودید
باریکه آب بیثمری
که تاب کشتی کاغذیم را نداشت.
tasnim
در دریائی غرق میشوم
که بستر رودش را
خود به چنگ و کفم کندهام
در راهی زخم میخورم
که شیشه و سنگش را
خود از پی دشمن ریختم
در نوری کور میشوم
که به نور دیده خود روشن کردهام...
"هلاله"
دنیا
پر از حکایت دیوها
هرکس
به قدر دنکیشوت بودن خود
قهرمان.
elinow
- آنچه که در تاریکی
گمراه میکند
راه نیست
بیراهیِ رهرو است.
باد گفت
وقتی روز
از برابر من میگذشت.
elinow