عشق
صحرائی سراب است
در پیاله نازکی
و شگفتا
غرقت میکند.
kamrang
آنقدر به تو نزدیک بودیم
که تو را ندیدیم
همچون عمر
از برابرمان باید میگذشتی
تا حضور تو را دریابیم.
abbas5549
چرا ننویسم زیباست زندگی
وقتی دو کرکس را در عشق بازیشان دیدهام
چرا ننویسم زیبا نیست زندگی
وقتی تفنگ شکارچی
به صورتشان خیره بود.
|ݐ.الف
سالهای سال
همچون عقابی خاموش پر زدم
شما در حیرت
من در حسرت.
kamrang
ای رنگهای سحرگاه
بگشائید، بگشائید و ببینید
درخشش جاودانم را بر گلها
نامم شبنم است...
kamrang
شورشگر نابینا
که موطن خود را ویران کرد
به امید شهری
که پشت پلک بسته خود دیده بود.
kamrang
ای پروانه شاخدار
مرا میترسانی
وقتی که به سمت من میآئی.
من
مجروح
به خنجر کودکی خوابآلود.
kamrang
راه گفت:
همه را به مقصدشان میرسانم
خود، بیمقصد، بیراه
زنجیری این زمینم.
باد گفت:
من که ندانستم به چه کار من میآئی.
yalda
نقاب، نقاب، نقاب
ماهی آزاد
در نامش اسیر است.
kamrang
در دریائی غرق میشوم
که بستر رودش را
خود به چنگ و کفم کندهام
در راهی زخم میخورم
که شیشه و سنگش را
خود از پی دشمن ریختم
در نوری کور میشوم
که به نور دیده خود روشن کردهام...
abbas5549